باید کاری کرد

وبگاه شخصی حسن عبدالصمد

باید کاری کرد

وبگاه شخصی حسن عبدالصمد

رهبری کدام آیه را به مسئولین توصیه کردند؟

| شنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۲، ۱۱:۱۷ ق.ظ | ۲ نظر

رهبری کدام آیه قرآن را به مسئولین توصیه کردند؟


رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضای مجلس خبرگان در سال 92 نکات بسیار مهمی را در مورد افول قدرت غرب، اقتدار نظام اسلامی و دغدغه فرهنگی مطرح کردند.

ایشان در یکی از توصیه هایشان پیرامون دیدن واقیعت های موجود، بحث "دشمنی دشمنان" را مطرح کردند و فرمودند:

«یک واقعیت دیگرى که نباید غفلت کرد، دشمنى دشمنان ما است. از دشمنى دشمن نباید غفلت کرد. به قول سعدى: «دشمن چون از همه حیلتى فرومانَد، سلسلهى دوستى بجنبانَد»، آنگاه در دوستى کارى کند که هیچ دشمنى نکرده باشد؛ این را نباید فراموش کنیم؛ این واقعیتى است؛ دشمن ما هستند، دشمن اسلامند، دشمن استقلال ملى ما هستند و دشمن ملت ما هستند بهخاطر این خصوصیات؛ بله، اگر چنانچه این ملت از انقلاب دست برمیداشت، از اسلام دست برمیداشت، خودش را تسلیم متجاوز و متعدى میکرد، از ملت ما خیلى هم راضى بودند، خیلى هم تعریف میکردند، اما با ملت بدند بهخاطر این. قَد بَدَتِ البَغضآءُ مِن اَفواهِهِم؛  حرفهایى هم که میزنند، نشان میدهد که چقدر این بغض و دشمنى عمیق است. وَ ما تُخفى صُدورُهُم اَکبَر؛ آن مقدارى که میگویند بخشى از آن دشمنىها است که اینها بر زبان مىآورند، والا آنچه که در دلهاى آنها است بمراتب بیشتر است؛ این هم یک واقعیتى است که نباید از یاد برد و نباید فراموش کرد.

جای سوال است که چرا رهبر انقلاب در این برهه از زمان آیه 118 سوره آل عمران را برای نمونه مطرح می‌کنند؟ 

شاید طرح مذاکره با آمریکا و نداهایی که بحث توهم توطئه و دوست بودن با تمام ملت ها را سر میدهد یکی از دلایل انتخاب این آیه توسط رهبر معظم انقلاب است.چرا که عده ای بر این باورند که دشمنی ملت ایران با آمریکا یک سوء تفاهم است و اگر ما از برخی اصول کوتاه بیائیم آنها کاری به کار ما ندارند.در حالی که در تفسیر این آیه میخوانیم که (همانا کینه و دشمنى از (گفتار) دهانشان پیداست و آنچه دلهایشان در بردارد، بزرگتر است)

امید داریم که این آیه هشداری باشد برای  مسئولین و افرادی که به دشمنان نظام اعتماد کرده اند و کلید رفع مشکلات را ارتباط با استکبار میدانند.


تفسیر آیه 118 سوره ال عمران در کتاب تفسیر نور به شرح زیر میباشد:

 یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ بِطَانَةً مِّن دُونِکُمْ لاَ یَأْلُونَکُمْ خَبَالاً وَدُّواْ مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاء مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الآیَاتِ إِن کُنتُمْ تَعْقِلُ ونَ

ترجمه:

اى کسانى که ایمان آورده اید! از غیر خودتان همراز نگیرید. آنان در تباهى شما کوتاهى نمى کنند، آنها رنج بردن شما را دوست دارند. همانا کینه و دشمنى از (گفتار) دهانشان پیداست و آنچه دلهایشان در بردارد، بزرگتر است. به تحقیق ما آیات (روشنگر و افشاگر توطئه هاى دشمن) را براى شما بیان کردیم اگر تعقّل کنید.

نکته ها:

کلمه ىبِطانَة به لباس زیر گفته مى شود که بهبَطن و شکم مى چسبد. این کلمه، کنایه از مَحرم اسرار است. کلمه ىخَبال به معناى نابودى فکر و عقل است. کلمه ىعَنَت به معنى سختى و رنج، و کلمه ىیَألُون به معنى کوتاهى کردن در انجام کارى است.

دشمن براى ما چه آرزو مى کند؟

اگر به واژه ىوَدَّ در قرآن بنگریم، آرزوهاى دشمنان را درباره خود در مى یابیم:

1- او مى خواهد ما از سلاح و سرمایه ى خود غافل باشیم.ودّالّذین کفروا لو تغفلون عن اسلحتکم و امتعتکم (137)

2- او از ما سازش و نرمش مى خواهد.ودوّا لو تُدهِن فیُدهِنون (138)

3- او براى ما رنج و فشار و زحمت مى خواهد.وَدوّا ما عَنِتّم

4- او براى ما ارتداد و بازگشت از دین را مى خواهد.وَدّ کَثیرٌ مِن اهل الکتاب لو یردّونکم من بعد ایمانکم کفّاراً (139)

پیام ها :

1- بیگانگان را مَحرم اسرار خویش قرار ندهیم.لا تتخذوا بطانة من دونکم وجود مستشاران خارجى در کشورهاى اسلامى، ممنوع است.

2- رازدارى، یک وظیفه ى قطعى است.لاتتخذوا بطانة من دونکم

3- هر مسلمانى هم که مصداقدونکم باشد، نباید محرم اسرار قرار گیرد، زیرا در میان مسلمانان نیز افراد فتنه جو و جاسوس، کم نیستند.لاتتخذوا بطانة من دونکم...

4- ملاک دوستى و روابط صمیمانه ى مسلمانان با سایر جوامع باید ایمان باشد.لاتتخذوا بطانة من دونکم

5 - جامعه ى اسلامى، برتر از جامعه ى غیر اسلامى است.دونکم بجاىغیرکم نشان آن است که غیر مسلمانان، دون و پائین اند.من دونکم

6- اوّلین حرکت و خطر دشمن، تهاجم فرهنگى است. دشمن در ضربه زدن به فکر و اندیشه کوتاهى نمى کند.لایألونکم خبالاً

7- دشمنان با روشهاى گوناگون با ما برخورد مى کنند: 1- فساد.لایألونکم خبالاً 2- فشار.ودّوا ما عنتم 3- نفاق.ماتخفى صدورهم اکبر

8 - دشمنان خود را بشناسید و هشیار باشید، آنان ذرّه اى در توطئه و فتنه علیه شما کوتاهى نمى کنند.لا یألونکم خبالا ودّوا ما عنتّم

9- اوامر و نواهى الهى، دلیل و فلسفه دارد. اگر شما را از روابط صمیمانه با دشمنان نهى مى کند، به خاطر آن است که آنان در توطئه علیه شما کوتاهى نمى کنند.لاتتخذوا... لا یألونکم

10- از کوزه همان برون تراود که در اوست. از دشمن انتظارى جز بغض و کینه نیست.قد بدت البغضاء من افواههم

11- دشمنان خود را از تبلیغات آنان بشناسید.قد بدت البغضاء من افواههم

12- روابط صمیمى با دشمنِ توطئه گر، نشانه ى بى عقلى است. برخورد با صفا، با افراد بى صفا، کم عقلى است.ما تخفى صدورهم اکبر... ان کنتم تعقلون

13- خداوند به درون همه آگاه است و نقشه هاى دشمنان اسلام را افشا مى کند.وما تخفى صدورهم اکبر

14- دشمنان شما منافق هستند، ظاهر و باطنشان یکى نیست.ما تخفى صدرهم

15- خداوند با معرّفى روحیات دشمن، با شما اتمام حجّت کرده است.قد بیّنا الایات

16- مؤمن بودن مسأله اى است و عاقل بودن مسأله دیگر، لذا در این آیه خداوند به مؤمنان مى فرماید: کفّار را محرم اسرار خود قرار ندهید، اگر عقل دارید.یا ایها الّذین آمنوا... ان کنتم تعقلون


137-التحقیق فى کلمات القرآن
138-
نساء، 102
139-
قلم، 9
.

مطالب حماسه اقتصادی

| شنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۲، ۰۶:۵۵ ق.ظ | ۸ نظر

بازخوانی سخنان رهبری پیرامون امر به معروف و نهی از منکر

چرا برداشتن یک زباله در پارک را امر به معروف نمی دانیم؟!


 چند درصد از افراد جامعه وقتی نام نهی منکر را می‌شنوند تنها به یاد تذکر به یک خانم بدحجاب نمی‌افتند؟!!!



تمامی مسلمانان میدانند که فریضه امر به معروف و نهی از منکر مانند دیگر واجبات انسان مثل نماز و روزه بر آنان واجب است، اما متأسفانه این فریضه به صورت فراگیر در جامعه گسترش پیدا نکرده است.

شاید علت اصلی این مهجوریت ضعف در شناخت این فریضه است. حال سخنان رهبر معظم انقلاب را پیرامون این واجب بررسی میکنیم.

ایشان در خطبه هاى نماز جمعه تهران‏  که در تاریخ 25/9/79 برگزار شد می‌فرمایند:

«بخش دیگرى که باز آن را مختصر عرض مى‏کنم - که مربوط به عموم مردم است - در درجه اوّل عبارت است از امر به معروف و نهى از منکر در مسائل اجتماعى. البته در مسائل فردى، تقوا بسیار زیاد مورد توصیه امیرالمؤمنین است؛ اما در زمینه مسائل اجتماعى شاید هیچ خطابى به مردم شدیدتر، غلیظتر، زنده‏تر و پُرهیجان‏تر از خطاب امر به معروف و نهى از منکر نیست.

امر به معروف و نهى از منکر، یک وظیفه عمومى است. البته ما باید تأسّف بخوریم از این‏که معناى امر به معروف و نهى از منکر درست تشریح نمى‏شود. امر به معروف، یعنى دیگران را به کارهاى نیک امر کردن. نهى از منکر، یعنى دیگران را از کارهاى بد نهى کردن. امر و نهى، فقط زبان و گفتن است. البته یک مرحله قبل از زبان هم دارد که مرحله قلب است و اگر آن مرحله باشد، امر به معروفِ زبانى، کامل خواهد شد. وقتى که شما براى کمک به نظام اسلامى مردم را به نیکى امر مى‏کنید - مثلاً احسان به فقرا، صدقه، راز دارى، محبّت، همکارى، کارهاى نیک، تواضع، حلم، صبر - و مى‏گویید این کارها را بکن؛ هنگامى که دل شما نسبت به این معروف، بستگى و شیفتگى داشته باشد، این امر شما، امر صادقانه است.

وقتی کسی را از منکرات نهی می کنید مثلا ظلم کردن، تعرض کردن،تجاوز به دیگران، اموال عمومی را حیف و میل کردن، دست درازی به نوامیس مردم، غیبت کردن، دروغ گفتن، نمامی کردن، توطئه کردن، علیه نظام اسلامی کار کردن، با دشمن اسلام همکاری کردن و می‌گویید این کارها را نکن، وقتی که در دل شما نسبت به این کارها بغض وجود داشته باشد، این نهی، یک نهی صادقانه است و خود شما هم طبق همین امر و نهی تان عمل می کنید.اگر خدای نکرده دل با زبان همراه نباشد، آنگاه انسان مشمول این جمله می شود که «لعن الله الامرین بالمعروف التارکین له ».کسی که مردم را به نیکی امرمی کند، اما خود او به آن عمل نمی کند; مردم را از بدی نهی می کند، اما خوداو همان بدی را مرتکب می شود; چنین شخصی مشمول لعنت خدا می شود; این چیزخیلی خطرناکی خواهد شد.»

رهبر معظم انقلاب در ابتدای فرمایشات خود امر به معروف و نهی از منکر را مربوط به عموم مردم می‌دانند در حالی که بسیاری از افراد و رسانه ها این فریضه را تنها به مسئولین و ستاد امر به معروف و نهی از منکر ارجاع می‌دهند و مسئولیت این فریضه با ارزش و شیرین را از سر خود باز می‌دارند.

ایشان در ادامه برای نشان دادن اهمیت امر به معروف و نهی از منکر  هیچ خطابی را شدیدتر، غلیظتر، زنده‏تر و پُرهیجان‏تر خطاب امر به معروف و نهى از منکر نمی‌دانند.

 رهبر معظم انقلاب این فریضه را زنده و پر هیجان معرفی می‌کنند این بدان معناست که هیچ گاه امر به معروف و نهی از منکر کهنه نمی‌شود و همیشه زنده می‌ماند و حتی اثر آن هم همیشه زنده و پویا است. و اینکه رهبر می‌فرمایند پر هیجان، شاید بدین معناست که فردی که این فریضه را انجام می‌دهد، هیچ گاه از انجام دادن آن خسته نمی‌شود چرا که از لحاظ روانی قدمی را برای اصلاح فرد که در نهایت به اصلاح جامعه منجر می‌شود برداشته است.

در ادامه رهبر معظم انقلاب از این مسئله ابراز تأسف می‌کنند که معنای امر به معروف و نهی از منکر به درستی تشریح نشده است. چرا که به فرموده خود آقا که در سخنانی دیگر فرمودند: «تا می گوییم نهی از منکر، فورا درذهن مجسم می شود که اگر یک نفر در خیابان رفتار و لباسش خوب نبود، یکی باید بیاید و او را نهی از منکر کند; فقط این نیست. این جز دهم است. نهی از منکر در همه زمینه های مهم وجود دارد. مثلا کارهایی که افراد توانادستشان می رسد و انجام می دهند; همین سو استفاده از منابع عمومی; همین رفیق بازی در مسائل عمومی کشور، در باب واردات، در باب شرکتها و در باب استفاده از منابع تولیدی و غیره..

حال باید ببینیم واقعا تا نقطه مطلوب چقدر فاصله داریم . چند درصد از افراد جامعه وقتی نام امر به معروف و نهی منکر را میشنودند یاد یک خانم بدحجاب نمی‌افتند؟!

چند درصد از مردم جامعه دعوت به محبت بین دو فرد را امر به معروف می‌دانند؟

چند درصد از مردم جامعه تواضع کردن را امر به معروف میدانند؟

چند درصد از مردم جامعه همکاری در مسائل مختلف اجتماعی و خانوادگی را امر به معروف میدانند؟

چند درصد از مردم فرستادن یک بلوثوت و یا هدیه دادن یک کتاب ارزشی به هموطن خود را امر به معروف می‌دانند؟

چند درصد از مردم جامعه پشت چراغ قرمز ایستادن را امر به معروف میدانند؟

چند درصد از مردم جامعه برداشتن یک زباله در پارک یا کوه را امر به معروف می دانند؟

چند درصد از مردم جامعه خاموش کردن یک لامپ اضافه را امر به معروف میدانند؟

چند درصد از مردم جامعه جلوگیری از غیبت یک نفر را نهی از منکر میدانند؟

چند درصد از مردم جامعه جلوگیری از اتلاف نان را نهی از منکر می‌دانند؟

 چند درصد از همین افرادی که این اقدامات را امر به معروف و نهی از منکر می دانند، به قول رهبر معظم انقلاب دل و زبانشان یکی است و مورد لعن خدا قرار نمی گیرند؟

به امید فراگیر شدن و چشیدن این فریضه شیرین در کام مردم مسلمان جهان.

وقتی رهبری "لبخند" را ضروری می‌داند

| چهارشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۲، ۰۵:۲۰ ق.ظ | ۴ نظر

وقتی رهبری "لبخند" را ضروری می‌داند


این جمله از کیست؟


( یکى از ضرورتهاى جامعه، لبخند است)


الف) چارلی چاپین

ب) دکتر شریعتی

ج) فرانسیس بیکن

د) آیت الله خامنه‌ای

زیاد فکر نکنید، گزینه صحیح (د) است. شاید خیلی از شما خوانندگان جملات آیت‌الله‌ ‌خامنه‌ای پیرامون لبخند را نشنیده باشید.

وقتی کلیپ صوتی سخنان رهبری راجع به لبخند را از تلفن همراه برادرم شنیدم، برایم خیلی جالب بود که رهبرمسلمین جهان صحبت از شادی و ضرورت داشتن لبخند در جامعه سخن به میان می‌آورد.اما بسیاری از ما شیعیان نسبت به این مهم بی توجه هستیم.

از زمان های گذشته تا کنون دشمنان اسلام سعی در سیاه نمایی و خشن بودن مسلمانان را داشته اند.این قضیه را میتوان از فیلم‌های دنیای غرب متوجه شد که مدام به مخاطب خود القا میکنند که مسلمانان افرادی عبوس، عصبانی، خشن و غیر لطیف هستند.

حال سخنان بسیار زیبا و دلنشین رهبر معظم انقلاب پیرامون لبخند را میخوانی: 

یکى از مقوله‏هاى بسیار مهم و یقیناً یکى از ضرورتهاى جامعه، لبخند است. لبخند یکى از نیازهاى زندگى انسان است. زندگىِ بى‏شادى و بى‏لبخند، زندگى دوزخى است. زندگى بهشتى، زندگى با لبخند است.

حضرت على فرمود: «المؤمن بشره فى وجهه و حزنه فى قلبه»؛ اگر غصه‏یى دارید، باید در دلتان نگه دارید؛ مؤمن این‏طورى است. لبخند و شادى مؤمن در چهره‏ى اوست. اصلاً چهره‏ها باید شاد باشد.

اگر با چهره‏ى خودتان مى‏توانید به جامعه شادى بدهید، باید این کار را بکنید. شادى لازم است و باید آن را براى مردم تأمین کرد؛ منتها این کار برنامه‏ریزى مى‏خواهد. مراقب باشید شادى در مردم با لودگى و ابتذال و بى‏بندوبارى همراه نشود؛ از این طریق به مردم شادى داده نشود. همه‏جور مى‏شود به مردم شادى داد؛ از نوع صحیح آن شادى داده شود.

گاهى اوقات یک لطیفه یا یک تعبیرِ بجا مخاطب را شاد و خوشحال مى‏کند؛ گاهى هم ممکن است یک آدم لوده با ده جور ادا درآوردن، نتواند آن‏طور شادى را ایجاد کند. شادى کردن و شادى دادن به مردم، به‏معناى لودگى نیست.

یکى از آقایانى که در صدا و سیما گاهى صحبت مى‏کند و مصاحبه‏هاى خوب و صحبتهاى خوبى دارد - من گاهى گوش کرده‏ام - اصلاً شوخى نمىکند؛ اما تعبیرات و کیفیت بیانش طورى است که انسان گاهى بى‏اختیار لبخند به لب مى‏آورد؛ این‏طور خوب است.

بیانات رهبر انقلاب در دیدار رییس و مدیران سازمان صدا وسیما11/09/89



(گاهى یک لبخند شما، از دارو و درمانى که براى این بیمار به کار میرود، ارزشش بیشتر است، اثرش بیشتر است. بیمار دچار آشفتگى است، دچار ناراحتى است - بخصوص بیماران سخت - کمک به او، فقط کمک به جسم او نیست؛ جسم او را با دارو و درمان و تزریق و تدابیر پزشکى بایستى علاج کرد؛ اما روح او با محبت، با لطف، با نوازش، با مهربانى درمان میشود. گاهى این درمان روحى، حتّى جاى درمان جسمى را هم میگیرد؛ این، هم علمى است، هم به تجربه ثابت شده است که شادى روح انسان، شادى عصبى و احساسى انسان، بر روى جسم او تأثیر مثبت میگذارد)
بیانات در دیدار گروه کثیری از پرستاران نمونه کشور01/02/89

------------------------------------------------------------------------------------------------------------

این مطلب را به مناسبت ایام مبارک ربیع باز نشر نمودم


طبق گزارشات مردمی :

آلودگی فضای فرهنگی در شهر تهران به مرحله هشدار رسیده است


 

طبق گزارشات رسیده میزان غلظت آلاینده‌های فرهنگی از استاندارد گذشته و آلودگی فرهنگی در شهر تهران به مرحله هشدار رسیده است.

طبق نظر کارشناسان این آلودگی از طریق ویروس‌های مختلف به صورت نامحسوس در حال گسترش از سوی رسانه‌های متنوع است. 
فاجعه به حدی است که این ویروس‌ها به خانه‌های افراد هم نفوذ کرده است. 
یکی از ویژگی‌های این ویروس مهلک و کشنده این است اکثر بیماران درد و بیماری را در خود احساس نمی‌کنند و عجیب‌تر آنکه خود را در معرض این ویروس‌ها قرار می‌دهند.
این ویروس‌ها با ترفندهای مختلف به فرد بیمار نفوذ پیدا می‌کنند که مهم‌ترین نفوذ‌ها از طریق چشم، گوش، قلب، افکار و زبان صورت می‌گیرد و خطر این بیماری به حدی است که آثار آن تا ابدیت همراه افراد باقی می‌ماند.
طبق آمار سازمان خودباختگی و خودفروشی میزان مرگ و میر قلبی در دنیا به اوج خود رسیده است به طوری که در هر ثانیه هزاران نفر قلب‌های خود را با اختیار خود در معرض آسیب و فروش می‌گذارند.
 
کارشناس این ویروس اظهار داشت: به تمام افراد به خصوص جوانان توصیه می‌شود حتی‌الامکان از منزل‌های خود بیرون نیایند و به خصوص در معابر، پیاده‌روها و بازار که غلظت آلودگی بسیار شدید است حضور پیدا نکنند و اگر ضرورتی پیش آمد حتما از واکسن‌های استاندارد استفاده کنند.
این کارشناس ادامه داد: یکی از واکسن‌های مهم برای دفع این بیماری (چشم پاک) است که اگر اشخاص این واکسن را به خود تزریق نکرده باشند در معرض تیرهای شیطان قرار خواهند گرفت.
استاد دانشگاه آسمان افزودند: این تیرها به غیر از پارگی و مصدوم کردن قلب ، فرد مریض را مسموم می‌کند چرا که این تیرها بسیار سمّی هستند، بنابراین حفاظی را به دور قلب‌های خود به همراه داشته باشید.
این کارشناس با اشاره به حیا و عفت جوانان مخصوصا خانم‌های جوان شهر تصریح کردند: به تمام دختران و زنان شهر توصیه می‌شود که تا زینت‌های خود را فقط در معرض دید محرم‌های خود قرار دهند نه  نامحرمان. و همچنین خود را در معرض فروش و استفاده ابزاری دلالان قرار ندهند. 
ایشان می‌افزایند: از رفاقت با دوستان و هم‌نشینان نااهل به شدت دوری کنید چرا که این دوست‌نماها به راحتی ویروس‌ها را به شما منتقل می‌کنند. 
از دیگر توصیه‌های این کارشناس برای واکسینه شدن جوانان ،ازدواج است. بنابراین به تمام افراد مجرد هشدار داده می‌شود که در بهار جوانی قبل از آلودگی به این بیماری ، با ازدواجی مناسب و آسان خود را واکسینه کنند تا نیمی از ویروس‌ها در آنها اثری نکند.
این کارشناس ادامه می‌دهد آثار یکی از این ویروس‌ها روابط نامشروع است که شش عوارض دارد که سه مورد آن در دنیا و سه مورد آن در آخرت گریبان‌گیر فرد بیمار است.
رسوایی،‌ کوتاهی عمر و قطع روزی سه عقوبت دنیوی ، و سختی حساب و کتاب، خشم و غضب پروردگار و جاودانگی در آتش دوزخ سه عقوبت آخروی آن است.
وی می‌افزاید: اگر شخصی شاهد این گسترش ویروس و آلودگی بود وظیفه دارد تا با دست وعمل خود مانع گسترش ان شود و اگر نتوانست با زبان و اگر نتوانست در قلبش منکر شود که این حداقل‌  کاری  است که باید انجام دهند.
به بیمارانی که گرفتار این ویروس‌ها شده‌اند توصیه می‌شود تا با داروی توبه وضعیت خود را بهبود ببخشند و بدانند درد آنها تنها با استغفار و پشیمانی کامل از گناه درمان‌پذیر است و همچنین هیچ‌گاه ناامید نباشند چرا که ناامیدی خود یکی از ویروس‌های بسیار خطرناک این بیماری است.
این استاد ادامه می‌دهند:از دیگر داوهای موثر برای محفوظ ماندن از این آلودگی توجه به نماز اول وقت و حضور قلب در نماز و انجام واجبات است.
در پایان برای نجات از این آلودگی توصیه می‌شود به وسیله صبر، استقامت و اطاعت از کارشناسان، زمینه را برای واکسینه شدن نهایی و ریشه‌کن شدن این بیماری به وسیله فردی به نام «مهدی (عج)» آماده کنند.

..                             .......................

کارشناس موردنظر در مصاحبه شاخص‌ترین و کامل‌ترین فرد  موجود در روی زمین و آسمان بوده است این شخص مدرک خود را از دانشگاه آسمان با تنها استاد عالم یعنی «خدا» گرفته است.او آخرین پیامبر خدا حضرت محمد (ص)است.


                                          پس توصیه‌های ایشان را جدی بگیرید.

 ---------------------------------------------------------------------------

این مطلب را در سال 90 نوشتم و همکنون به علت آلوده تر شدن هوا باز نشر دادم

مسلم امروز را دریاب

| شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۲، ۰۶:۲۸ ق.ظ | ۱۱ نظر

اگر می‌خواهی کوفی نباشیم

 باید بدانیم تا وقتی "حسین" نیامده،  "مسلم" ولی امر است.

 

چه کنیم عاشورا تکرار نشود؟

| سه شنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۵۷ ق.ظ | ۱ نظر

عبرت گرفتن از تاریخ عاشورا

قرآن، صادق مصدق است و ما را به عبرت گرفتن از تاریخ دعوت می کند. عبرت گرفتن از تاریخ، یعنی همین نگرانی ای که من الآن عرض کردم. چون در تاریخ چیزی هست که اگر بخواهیم از آن عبرت بگیریم، باید دغدغه داشته باشیم. این دغدغه، مربوط به آینده است. چرا و این دغدغه برای چیست مگر چه اتفاقی افتاده است؟

اتفاقی که افتاده است، در صدر اسلام است. من یک وقتی گفتم که جا دارد اگر ملت اسلام فکر کند که چرا 50 سال بعد از وفات پیغمبر(ص)، کار کشور اسلامی به جایی رسیده باشد که همین مردم مسلمان، از وزیرشان، امیرشان، سردارشان، عالمشان، قاضی شان و قاری شان، در کوفه و کربلا جمع بشوند و جگر گوشه همین پیغمبر را، با آن وضع فجیع، به خاک و خون بکشند؟!

آدم باید به فکر فرو برود که چرا این طوری شد؟ من 2، 3 سال پیش، این را در یک صحبتی مطرح کردم، به عنوان عبرتهای عاشورا، البته درسهای عاشورا جداست، درس شجاعت، درس ایثار و امثال آن. مهمتر از درسهای عاشورا، عبرتهای عاشورا است. من این را قبلاً گفته ام. کار به جایی برسد که جلوی چشم مردم، حرم پیغمبر را در کوچه و بازار بیاورند و به اینها تهمت خارجی بزنند! معنای خارجی این نیست که اینها از کشور خارج آمدند، خارجی به معنای امروز به کار نمی رود. خارجی یعنی جزء خوارج، یعنی خروج کننده. در اسلام یک فرهنگی است که اگر کسی علیه امام عادل خروج و قیام بکند، لعنت خدا و رسول و مؤمنین، علیه چنین کسی است. خارجی یعنی این، یعنی کسی که علیه امام عادلی خروج می کند. لذا همه مردم مسلمان آن روز، از خارجیها -از خروج کننده ها- بدشان می آمد. "من خرج علی امام عادل، فدمه هدر" در اسلام کسی که خروج کند، قیام کند علیه یک امام عادل، خون او هدر است، اسلامی که این قدر به خون مردم اهمیت می دهد.

اینها آمدند پسر پیغمبر، پسر فاطمه زهرا، پسر امیرالمؤمنین را به عنوان خروج کننده بر امام عادل -که آن امام عادل، یزیدبن معاویه است- معرفی کردند؛ کارشان گرفت! آنها که دستگاه حکومت ظالمند، دلشان هر چه می خواهد، می گویند. چرا مردم باور کنند! چرا مردم ساکت بمانند!

آن چیزی که من را دچار دغدغه می کند، این جای قضیه است، ملتفتید! من می گویم چه شد که کار به این جا رسید؟ چرا امت اسلامی که آن قدر نسبت به جزییات احکام اسلامی و آیات قرآنی دقت داشت، در یک چنین قضیه واضحی، این قدر دچار غفلت و سستی و سهل انگاری بشود که یک چنین فاجعه ای به وجود بیاید! این مسئله، انسان را نگران می کند. مگر ما از جامعه زمان پیغمبر و امیرالمؤمنین قرص تر و محکم تریم؟ چه کار کنیم که آن طوری نشود؟

البته آن سؤالی که ما گفتیم چه شد، کسی جواب نداده است، جوابش پیش خودم هست. کسی در این مورد صحبت نکرده است، این را عرض می کنم، صحبتهایی شده است، اما کافی و وافی نیست. من امروز مختصری در این باره صحبت می کنم. البته نسبت به اصل قضیه، کوتاه خواهد بود. من سر رشته مطلب را به دست ذهن شما می سپارم تا شما خودتان روی این قضیه فکر کنید. کسانی که اهل اندیشه هستند، اهل مطالعه هستند، دنبال این رشته بروند. کسانی که اهل کار و عملند، دنبال این بروند که چگونه می شود جلوی این را گرفت؟

اگر امروز من و شما جلوی این قضیه را نگیریم -ممکن است 50 سال دیگر، ممکن است 5 سال دیگر، ممکن است 10 سال دیگر- یک وقت دیدید جامعه اسلامی ما هم، کارش به آن جا رسید! تعجب نکنید.

در آن عهد، کار به جایی رسید که پسر و نوه کسانی که در جنگ بدر، به دست امیرالمؤمنین و حمزه و بقیه سرداران اسلام، به درک رفته بودند، پسر همان افراد، نوه همان افراد، جای پیغمبر نشست و سر جگر گوشه پیغمبر را جلوی خود گذاشت و با چوب خیزران به لب و دندان او زد و گفت: "لیت اشیاخی ببدر شهدوا، جزع الخزرج من وقع الاسل"، یعنی کشته های ما در جنگ بدر بلند شوند، ببینند که ما با کشنده هاشان چه کار کردیم. این طوری شد!

این جاست که قرآن می گوید عبرت بگیرید. این جاست که می گوید: "قل سیروا فی الارض" در سرزمین تاریخ سیر کنید، ببینید چه اتفاقی افتاده است، خودتان را بر حذر بدارید. من برای این که این معنا، انشاءالله در فرهنگ کنونی کشور ما، به وسیله انسان های صاحب رأی و نظر و فکر حرکت بکند و راه بیفتد، امروز یک مختصری برای شما صحبت می کنم.

ویژگی های کلی خواص و عوام

ببینید عزیزان من، به جماعت بشری که نگاه کنید، در هر جامعه ای، در هر شهری، در هر کشوری، مردم با یک دید با یک برش، به 2 قسم تقسیم می شوند.

یک قسم کسانی که از روی فکر و فهمیدگی و آگاهی و تصمیم گیری کار می کنند، یک راهی را می شناسند و دنبال آن راه حرکت می کنند -خوب و بدش را کار نداریم- یک قسم اینها هستند، اسم اینها را خواص بگذاریم. یک قسم هم کسانی هستند که نه، دنبال این نیستند که ببینند چه راهی درست است، چه حرکتی صحیح است، بفهمند، بسنجند، تحلیل کنند، درک کنند. می بینند که جو این طوری است، دنبال آن جو حرکت می کنند. اسم این را بگذاریم عوام. پس جامعه را می شود به خواص و عوام تقسیم کرد.

حالا دقت کنید: من نکته ای را درباره این خواص و عوام بگویم که اشتباه نشود. خواص چه کسانی هستند آیا یک قشر خاصی هستند نه، در بین اینهایی که ما می گوییم خواص، آدمهای با سواد هم هست، آدمهای بی سواد هم هست. گاهی کسی بی سواد است، اما جزء خواص است، می فهمد که چه کار می کند. از روی تصمیم گیری و تشخیص عمل می کند ولو درس نخوانده و مدرسه نرفته است، مدرک ندارد، لباس روحانی ندارد، اما می فهمد که قضیه چیست. در دوران انقلاب -یعنی پیش از پیروزی انقلاب- من در ایرانشهر تبعید بودم. از یک شهری از نزدیکی های ما، چند نفر بودند که یکی از آنان راننده بود. آدمهای اهل فرهنگ و معرفت نبودند. به حسب ظاهر به اینها عامی می گفتند، اما جزء خواص بودند. اینها مرتب در ایرانشهر، دیدن ما می آمدند و قضیه مذاکرات خودشان را با روحانی شهرشان می گفتند. آن روحانی شهر هم آدم خوبی بود، منتهی عوام بود! ملاحظه می کنید، راننده کمپرسی جزء خواص بود، آن روحانی محترم پیشنماز، جزء عوام بود. مثلاً آن روحانی می گفت: چرا وقتی که اسم پیغمبر می آید، یک صلوات می فرستید، اسم این آقا که می آید، 3 صلوات می فرستید؟ نمی فهمید! آن راننده به او جواب می داد، می گفت: آن روزی که دیگر مبارزه ای نداشته باشیم، اسلام بر همه جا فایق بشود، انقلاب پیروز بشود، ما همان 3 صلوات را هم نمی فرستیم، یک صلوات را هم نمی فرستیم. امروز این 3 صلوات، مبارزه است. او (راننده) می فهمید ولی او (روحانی) نمی فهمید! توجه کنید.

این مثال را زدم برای این که بدانید خواص که می گوییم، معنای آن یک لباس خاص نیست. ممکن است مرد باشد، ممکن است زن باشد، ممکن است تحصیل کرده باشد، ممکن است تحصیل نکرده باشد، ممکن است ثروتمند باشد، ممکن است فقیر باشد، ممکن است یک انسانی در دستگاههای دولتی باشد، ممکن است جزء مخالفین دستگاه های دولتی طاغوت باشد. خواص که می گوییم -از خوب و بد آن- البته خواص را باز هم تقسیم خواهیم کرد.

فرض بفرمایید یک وقت حضرت مسلم وارد کوفه می شود، می گویند پسر عموی امام حسین آمد، خاندان بنی هاشم آمدند، ببینید اینها می خواهند قیام کنند، می خواهند خروج کنند، تحریک می شود، می رود دور و بر حضرت مسلم، 18 هزار بیعت کننده با حضرت مسلم می شوند. بعد از 5، 6 ساعت، رؤسای قبایل داخل کوفه می آیند و به مردم می گویند: آقا چه کار می کنید! با چه کسی می جنگید از چه کسی دفاع می کنید پدرتان را در می آورند، اینها اول به خانه هاشان می روند، بعداً که سربازهای ابن زیاد دور خانه طوعه را می گیرند که مسلم را دستگیر کنند، همین افراد می آیند و باز علیه مسلم بنا می کنند جنگیدن! این عوام است، از روی فکری نیست، از روی یک تشخیصی نیست، از روی یک تحلیل درستی نیست. هر طور که جو بود، حرکت می کنند.

پس در هر جامعه، خواصی داریم و عوامی. عوام را کنار بگذارید، سراغ خواص بیاییم. طبعاً، خواص 2 جبهه هستند، خواص جبهه حق و خواص جبهه باطل. مگر این طور نیست عده ای اهل فکر و فرهنگ و معرفتند، برای جبهه حق کار می کنند. فهمیده اند که حق با این طرف است، حق را شناخته اند، برای حق حرکت می کنند، کار می کنند. بالاخره حق را هم می شناسند، اهل تشخیص اند. اینها یک دسته اند. یک دسته هم نقطه مقابل حقند، ضد حقند. اگر باز به صدر اسلام برویم، یک عده اصحاب امیرالمؤمنین و امام حسین و بنی هاشمند، یک عده هم اصحاب معاویه اند. در بین آنها هم خواص بودند. آدم های با فکر، آدم های عاقل، آدم های زرنگ، طرفدار بنی امیه، آنها هم خواصند. آنها هم خواص دارند. پس خواص هم در یک جامعه 2 گونه شد: خواص طرفدار حق و خواص طرفدار باطل. شما از خواص طرفدار باطل چه توقع دارید؟ توقع دارید که بنشیند علیه حق و علیه شما برنامه ریزی کند. باید با او بجنگید، با خواص طرفدار باطل باید جنگید. این که محل کلام نیست.

سراغ خواص طرفدار حق می آییم. حالا من همین طور که برای شما حرف می زنم، شما خودتان ببینید کجایید. این که می گوییم سررشته فکر، یعنی تاریخ را با قصه اشتباه نکنیم. تاریخ، یعنی شرح حال ما، منتها در یک صحنه دیگر. خوشتر آن باشد که وصف دلبران گفته آید در حدیث دیگران. تاریخ، یعنی من و شما، یعنی همین هایی که امروز این جا هستیم. پس اگر ما شرح تاریخ را می گوییم، هر کدام از ما باید نگاه کنیم ببینیم کجای این داستانیم، کدام قسمت قرار گرفته ایم. بعداً ببینیم آن کسی که مثل ما در این قسمت قرار گرفته بود، آن روز چگونه عمل کرد که ضربه خورد، ما آن گونه عمل نکنیم.

ویژگی های عوام

یک عده عوامند، تصمیم گیری ندارند. به شانس عوام بستگی دارد، اگر تصادفاً در زمانی قرار گرفت که امامی سر کار است -مثل امام امیرالمومنین(ع) یا مثل امام راحل(ره) ما- که اینها را به سمت بهشت می برد، خوب، این هم به ضرب دست خوبان، رانده خواهد شد و انشاءالله به بهشت می رود. اگر اتفاقاً طوری شد که در زمانی قرار گرفت که "وجعلناهم ائمة یدعون الی النار"، "الم تر الی الذین بدلوا نعمت الله کفرا و احلوا قومهم دار البوار، جهنم یصلونها و بئس القرار" اگر در یک چنین زمانی قرار گرفت، به سمت جهنم خواهد رفت.

پس باید مواظب باشید جزء عوام نباشید. نمی گوییم جزء عوام نباشید، یعنی باید حتماً بروید تحصیلات عالیه بکنید. نه، گفتم که معنای عوام، این نیست. ای بسا کسانی که تحصیلات عالیه هم کردند و جزء عوامند. ای بسا کسانی که تحصیلات دینی هم کردند و جزء عوامند. ای بسا کسانی که فقیرند یا غنی اند و جزء عوامند. عوام بودن، دست من و شماست.

باید مواظب باشیم، عوام نباشیم، یعنی هر کاری می کنیم، از روی بصیرت باشد. آن کسی که از روی بصیرت کار نمی کند، عوام است. لذا می بینید قرآن، درباره پیغمبر می فرماید: "ادعوا الی الله علی بصیرت انا و من اتبعنی" یعنی من و پیروانم با بصیرت عمل می کنیم و دعوت می کنیم و پیش می رویم.

ویژگی های خواص

در گروه خواص هم ببینیم ما جزو خواص طرفدار حقیم یا خواص طرفدار باطل؟ قضیه این جا روشن است. خواص جامعه ما، جزء خواص طرفدار حقند، تردیدی در این نیست، برای خاطر این که به قرآن، به سنت، به عترت، به راه خدا، به ارزش های اسلامی، دعوت می کنند. امروز جمهوری اسلامی این است. پس حساب خواص طرفدار باطل جدا شد. فعلاً به آنها کاری نداریم. آمدیم سراغ خواص طرفدار حق. همه مشکل قضیه، از این جا به بعد است.

عزیزان من، خواص طرفدار حق، 2 دسته اند، یک دسته کسانی هستند که در مقابله با دنیا، با زندگی، با مقام، با شهوت، با پول، با لذت، با راحتی، با نام، موفقند. یک دسته موفق نیستند.

همه اینها چیزهای خوبی است. همه اینها زیبایی های زندگی است. "متاع الحیاة الدنیا". متاع یعنی بهره، اینها بهره های همین زندگی دنیوی است. این که در قرآن می فرماید "متاع الحیاة الدنیا" معنایش این نیست که این متاع بد است. نه، متاع است. خدا برای شما آفریده است. منتهی اگر شما در مقابل اینها -این متاع و بهره های زندگی-، خدای ناکرده، آن قدر مجذوب شدید که آن جایی که پای تکلیف سخت به میان آمد، نتوانستید از اینها دست بردارید، این می شود یک طور و اگر نه، از این متاع بهره هم می برید، اما آن جایی که پای امتحان سخت پیش می آید، می توانید از اینها به راحتی دست بردارید، این می شود یک طور دیگر.

اگر آن قسم خوب خواص طرفدار حق -یعنی آن کسانی که می توانند آن وقتی که لازم باشد، از این متاع دنیا دست بردارند- بیشتر باشند، هیچ وقت جامعه اسلامی دچار حالت دوران امام حسین(ع) نخواهد شد، مطمئن باشید. تا ابد بیمه بیمه است. اما اگر اینها کم باشند و آن دسته خواص دیگر زیاد باشند -یعنی آنهایی که به دنیا دل سپرده اند-، حق را هم می شناسند، طرفدار حقند، در عین حال در مقابل دنیا پایشان می لرزد!

دنیا یعنی چه؟ یعنی پول، خانه، شهرت، مقام، اسم و شهرت، پست و مسئولیت و یعنی جان. اگر کسانی که برای جانشان راه خدا را ترک می کنند، آن جایی که باید حق بگویند، نمی گویند، چون جانشان به خطر می افتد یا برای مقامشان یا برای شغلشان یا برای پولشان یا برای محبت به اولادشان، برای محبت به خانواده شان، برای محبت به نزدیکان و دوستانشان، راه خدا را رها می کنند، اگر عده اینها زیاد بود -آن وقت واویلاست! آن وقت حسین بن علی ها، به مسلخ کربلا خواهند رفت، به قتلگاه کشیده خواهند شد! یزیدها سرکار می آیند و بنی امیه بر کشوری که پیغمبر به وجود آورده بود، هزار ماه حکومت خواهد کرد و امامت به سلطنت تبدیل خواهد شد!

جامعه اسلامی، جامعه امامت است، یعنی امام در رأس جامعه است. انسانی که قدرت دارد، اما مردم از روی ایمان و دل از او تبعیت می کنند، پیشوای مردم است. اما سلطان و پادشاه، آن کسی است که با قهر و غلبه بر مردم حکم می راند. مردم دوستش ندارند، مردم قبولش ندارند، مردم به او اعتقاد ندارند -البته مردمی که سرشان به تنشان بیارزد- در عین حال با قهر و غلبه بر مردم حکومت می کند. بنی امیه، امامت را در اسلام به سلطنت، به پادشاهی تبدیل کردند. و هزار ماه -یعنی 90 سال- در این دولت بزرگ اسلامی حاکمیت کردند. تازه، بنای کجی که پایه گذاری شده بود، آن چنان بود که بعد از آن که علیه بنی امیه انقلاب شد و بنی امیه رفتند، بنی عباس آمدند که 6 قرن -یعنی 600 سال- در دنیای اسلام، به عنوان خلیفه و جانشینان پیغمبر حکومت کردند! بنی عباس که خلفایشان یا به تعبیر بهتر پادشاهانشان، اهل شرب خمر، فساد و فحشا و خباثت و ثروت و اشرافی گری و هزار فسق و فجور بودند -مثل بقیه سلاطین عالم- مسجد هم می رفتند، برای مردم نماز می خواندند و مردم از روی ناچاری یا از روی اعتقاد غلط -ناچاری هم به آن معنا نبود- پشت سرشان نماز هم می خواندند! اعتقاد مردم را خراب کرده بودند!

امروز هم شما به دنیای اسلام نگاه کنید، به کشورهای مختلف اسلامی، به آن جایی که خانه خدا و مدینه در آن است، نگاه کنید، ببینید چه فساق و فجاری در رأس قدرت و حکومتند! دارند حکومت می کنند! بقیه جاها را هم با آن جا قیاس کنید. لذا شما در زیارت عاشورا می گویید: "اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد" در درجه اول، گذارندگان خشت اول را لعنت می کنیم. حق هم همین است.

خوب، یک مقداری به تحلیل حادثه عبرت انگیز عاشورا نزدیک شدیم. حالا سراغ تاریخ برویم -این مقدمه را شنیدید.

آغاز انحراف خواص در تاریخ اسلام

دوران لغزیدن خواص طرفدار حق، از حدود 6، 7 سال، 7، 8 سال بعد از رحلت پیغمبر شروع شد. اصلاً به مسئله خلافت کار ندارم. مسئله خلافت جداست. کار به این جریان دارم. این جریان، جریان بسیار خطرناکی است! همه قضایا، از 7، 8 سال بعد از رحلت پیغمبر شروع شد. اولش هم از این جا شروع شد که گفتند: نمی شود که سابقه دارهای اسلام -کسانی که جنگهای زمان پیغمبر را کردند، صحابه و یاران پیغمبر- با مردم دیگر یکسان باشند! اینها باید یک امتیازاتی داشته باشند! به اینها امتیازات داده شد -امتیازات مالی از بیت المال- این، خشت اول بود. حرکت های انحرافی این طوری است، از نقطه کمی آغاز می شود، بعداً همین طور هر قدمی، قدم بعدی را سرعت بیشتری می بخشد. انحراف ها از همین جا شروع شد تا به دوران عثمان رسید -اواسط دوران عثمان- در دوران خلیفه سوم، وضعیت این گونه شد که برجستگان صحابه پیغمبر، جزء بزرگترین سرمایه دارهای زمان خودشان شدند! توجه می کنید! یعنی همین صحابه عالی مقام که اسم هایشان معروف است -طلحه، زبیر، سعدبن ابی وقاص و امثال آنها- این بزرگان که هر کدامشان یک کتاب قطور سابقه افتخارات در بدر و حنین و احد و جاهای دیگر داشتند، اینها جزء سرمایه دارهای درجه اول اسلام شدند!

همین وضعیت، مسایل دوران امیرالمؤمنین(ع) را به بار آورد، یعنی در دوران امیرالمؤمنین(ع)، چون برای یک عده، مقام اهمیت پیدا کرد، با علی(ع) در افتادند. حالا 25 سال هم از رحلت پیغمبر گذشته است و خیلی از خطاها و اشتباهات شروع شده است. نفس امیرالمؤمنین(ع)، نفس پیغمبر(ص) است.

اگر این 25 سال فاصله نشده بود، امیرالمؤمنین(ع) برای ساختن آن جامعه، هیچ مشکلی نداشت. اما امیرالمؤمنین با این چنین جامعه ای مواجه شد. جامعه ای که "یأخذون مال الله دولاً و عبادالله خولاً و دین الله دخلاً بینهم". جامعه ای که ارزشها در آن، تحت الشعاع دنیا داری قرار گرفته است. این جامعه ای است که وقتی امیرالمؤمنین(ع) می خواهد مردم را به جهاد ببرد، برایش آن همه مشکلات و دردسر دارد.

اکثر خواص دوران امیرالمؤمنین(ع) -خواص طرفدار حق، یعنی کسانی که حق را می شناختند، کسانی بودند که دنیا را بر آخرت ترجیح می دادند. نتیجه این شد که امیرالمومنین(ع) مجبور شد 3 جنگ راه بیاندازد! عمر 4 سال و 9 ماه حکومت خود را، دایماً در این جنگها بگذراند! آخرش هم به دست یکی از آن آدم های خبیث، به شهادت برسد!

امام حسن(ع) مشکل ترین راه را انتخاب کرد

در همین وضعیت بود که امام حسن(ع) نتوانست بیش از 6 ماه دوام بیاورد. او را تنهای تنها گذاشتند. امام حسن مجتبی (علیه السلام) دید که اگر الآن با همین عده کم برود با معاویه بجنگد و شهید بشود، آن قدر انحطاط اخلاقی در میان جامعه اسلامی، در میان همین خواص، زیاد است که حتی دنبال خون او را هم نخواهند گرفت! تبلیغات معاویه، پول معاویه، زرنگی های معاویه، همه را تصرف خواهد کرد. مردم بعد از یکی دو سالی که بگذرد، می گویند اصلاً امام حسن بی جا کرد در مقابل معاویه قد علم کرد! امام حسن دید خونش هدر خواهد رفت، لذا با همه سختی ها ساخت و خودش را به میدان شهادت نینداخت.

می دانید گاهی شهید شدن آسانتر از زنده ماندن است. این طوری است. آدمهای اهل معنا، اهل حکمت و دقت، خوب درک می کنند. گاهی زنده ماندن و زندگی کردن و در یک محیطی تلاش کردن، به مراتب مشکل تر از کشته شدن و شهید شدن و به لقاء خدا پیوستن است. امام حسن(ع)، این راه مشکل را انتخاب کرد. وضع آن زمان این بوده است. خواص تسلیم بودند! حاضر نبودند، حرکتی بکنند! لذا وقتی یزید بر سر کار آمد، یزید کسی بود که می شد با او جنگید و کسی که در جنگ با یزید کشته می شد -چون وضع یزید خیلی خراب بود- خونش پایمال نمی شد، برای همین امام حسین(ع) قیام کرد.

عظمت و مقام امام حسین(ع)

وضع دوران یزید طوری بود که قیام، تنها انتخاب بود، برخلاف دوران امام حسن مجتبی(ع)، که 2 انتخاب وجود داشت، شهید شدن و زنده ماندن. و زنده ماندن، ثوابش و اثرش و زحمتش، بیشتر از کشته شدن بود. لذا امام حسن(ع)، این سخت تر را انتخاب کرد. در زمان امام حسین(ع)، این طوری نبود، یک انتخاب بیشتر نبود. زنده ماندن یعنی قیام نکردن، معنی نداشت. باید قیام می کرد، حالا به حکومت رسید که رسید، نرسید و کشته هم شد که شد، باید راه را نشان می داد، پرچم را بر سر راه می کوبید که معلوم باشد آن وقتی که وضعیت آن طوری بشود، حرکت باید این طوری باشد. لذا امام حسین قیام کرد.

خوب، وقتی امام حسین قیام کرد -با آن عظمتی که امام حسین(ع) در جامعه اسلام داشت- خیلی از همین خواص پیش امام حسین(ع) نیامدند که کمک کنند! ببینید به وسیله این خواص در یک جامعه، چقدر وضعیت خراب می شود! به وسیله خواصی که حاضرند دنیای خودشان را به راحتی بر سرنوشت دنیای اسلام در قرنهای آینده ترجیح بدهند! با این که امام حسین خیلی بزرگ بود، خیلی معروف بود.

من در قضایای قیام امام حسین و همان حرکت از مدینه و اینها نگاه می کردم، خوب، شب قبل آن روزی که امام حسین(علیه السلام) از مدینه بیرون آمد، عبدالله بن زبیر بیرون آمده بود. در واقع هر دو، یک وضعیت داشتند، اما امام حسین(ع) کجا، عبدالله بن زبیر کجا! امام حسین(علیه السلام)، حرف زدنش، مقابله اش، مخاطبه اش، طوری بود که همان حاکم آن روز مدینه که ولید باشد، جرأت نمی کرد با امام حسین درشت صحبت بکند. مروان یک کلمه گفت، حضرت آن چنان تشری به مروان زد که سرجایش نشست!

همین افراد رفتند، دور خانه عبدالله بن زبیر را محاصره کردند. برادرش را فرستاد، گفت که اجازه بدهید من حالا به دارالخلافه نیایم. به او اهانت کردند، گفتند: پدرت را در می آوریم، مردک باید بیرون بیایی. اگر نیایی، تو را می کشیم و چه می کنیم، تا این که عبدالله بن زبیر به التماس افتاد. گفت: پس اجازه بدهید حالا برادرم را بفرستم، فردا خودم بیایم. یکی گفت: خیلی خوب، امشب را به او مهلت بدهیم!

عبدالله بن زبیر که او هم یک شخصیتی بود، وضعیتش این قدر با امام حسین فرق داشت! کسی جرأت نمی کرد، چنین رفتاری با امام حسین(علیه السلام) داشته باشد. به خاطر حرمتش، به خاطر عظمتش، به خاطر شخصیتش، به خاطر قدرت روحیش، کسی جرأت نمی کرد، آن طور صحبت بکند. بعداً هم در راه مکه، هر کسی که به امام حسین رسید و صحبتی با آن بزرگوار کرد، خطابش به آن حضرت، "جعلت فداک" است، قربانت گردم، پدرم به قربانت، مادرم به قربانت، "عمی و خالی فداک"، عمو و دایی ام به قربانت. با امام حسین (علیه السلام) این گونه حرف می زدند. شخصیت امام حسین (علیه السلام) در جامعه اسلامی، این طور برجسته و ممتاز است.

عبدالله بن مطیع، در مکه پیش امام حسین (علیه السلام) آمد، عرض کرد: یابن رسول الله، "ان قتلت لنسترقن بعدک"، یعنی اگر تو قیام کنی و کشته بشوی، بعد از تو این افرادی که بر سر کار حکومت هستند، ما را به بردگی خواهند گرفت. امروز به احترام تو، از ترس تو و به هیبت توست که اینها راه عادی خودشان را می روند!

نامه های کوفیان به امام حسین(ع)

اگر اسامی کسانی را که از کوفه، به امام حسین(علیه السلام) نامه نوشتند و دعوت کردند، نگاه کنید، اینهایی که نامه نوشتند، همه جزء آن طبقه خواصند، طبقه زبدگان و برجستگانند. نامه ها هم زیاد است. از کوفه، صدها صفحه نامه و شاید چندین خورجین یا بسته بزرگ نامه آمد. غالباً بزرگان و اعیان و شخصیت های برجسته و نام و نشان دارها و همین خواص، این نامه ها را نوشتند!

منتهی لحن نامه ها را نگاه کنید، معلوم می شود که در بین خواص طرفدار حق، چه کسانی جزء آن دسته ای هستند که حاضرند دینشان را قربانی دنیاشان بکنند و چه کسانی هستند که حاضرند دنیاشان را قربانی دین بکنند؟ از خود نامه ها هم می شود، فهمید و چون کسانی که حاضرند دینشان را قربانی دنیا بکنند، بیشترند، نتیجه آن در کوفه، شهادت مسلم بن عقیل می شود و بعد هم از همان شهر کوفه ای که 18 هزار نفر آمدند با مسلم بن عقیل بیعت کردند، جمعیتی حدود 20 هزار یا 30 هزار یا بیشتر، بلند می شوند و به جنگ امام حسین (علیه السلام) در کربلا می آیند.

یعنی حرکت خواص، به دنبال خود حرکت عوام را می آورد. نمی دانم عظمت این حقیقت که برای همیشه گریبان انسان های هوشمند را می گیرد، برای ما درست روشن می شود یا نه؟

شما ماجرای کوفه را لابد شنیده اید، به امام حسین (علیه السلام) نامه نوشتند، حضرت هم مسلم بن عقیل را فرستاد، گفت: من او را می فرستم، اگر به من خبر داد که وضع خوب است، من هم خواهم آمد. مسلم بن عقیل هم به کوفه تشریف برد، منزل بزرگان شیعه وارد شد، نامه حضرت را خواند. گروه گروه مردم آمدند. همه اظهار ارادت کردند. فرماندار کوفه هم کسی به نام نعمان بن بشیر بود، آدم ضعیف و ملایمی بود. گفت: تا کسی با من نجنگد، من جنگ نمی کنم. با مسلم بن عقیل مقابله نکرد. مردم دیدند میدان باز است. آمدند و با حضرت شروع کردند به بیعت کردن.

2، 3 نفر از خواص باطل -طرفداران بنی امیه- به یزید نامه نوشتند که اگر می خواهی کوفه را داشته باشی، یک آدم حسابی به این جا بفرست. این نعمان بن بشیر نمی تواند در مقابل مسلم بن عقیل مقاومت کند. او هم به عبیدالله بن زیاد که فرماندار بصره بود، حکم داد که به قول امروز، با حفظ سمت علاوه بر بصره، کوفه هم تحت حکومت تو باشد و عبیدالله بن زیاد، یک سره از بصره تا کوفه تاخت، در قضیه آمدن او هم، نقش خواص معلوم می شود، که اگر دیدم مجالی هست، ممکن است بخشی از آن جا هم عرض بکنم.

عبیدالله بن زیاد به کوفه رسید، در حالی که شب بود. عوام کوفه -مردم معمولی کوفه، از همان قبیل عامی ها که قادر به تحلیل نبودند- تا دیدند یک نفری صورتش را بسته و با اسب و تجهیزات آمد، خیال کردند امام حسین است! راحت رفتند گفتند: السلام علیک یابن رسول الله! خاصیت آدم عامی این است! آدمی که اهل تحلیل نیست، منتظر تحقیق نمی شود، تا دید یک نفری با اسب و تجهیزات وارد شده، بدون این که یک کلمه حرف با او زده باشند، یکی می گوید این امام حسین است، همه می گویند امام حسین، امام حسین، امام حسین! بنا می کنند به او سلام کردن و احترام کردن! صبر کنید، ببینید او کیست!

او هم اعتنایی به مردم نکرد! به دارالاماره رفت، خودش را معرفی کرد و رفت داخل. از همان جا مبارزه را با جریان مسلم بن عقیل آغاز کرد. اساس کار او عبارت بود از این که طرفداران مسلم بن عقیل را با اشد فشار مورد تهدید و شکنجه قرار بدهد، یعنی هانی بن عروه را با غدر و حیله آورد، سر و روی هانی را مجروح کرد، بعداً عده ای اطراف قصر جمع شدند، به دروغ و حیله مردم را متفرق کرد، که این جا هم، همان خواص بد -خواص به اصطلاح طرفدار حقی که حق را هم شناختند، تشخیص دادند، اما دنیایشان را ترجیح می دهند- نقش دارند.

بعداً که حضرت مسلم با جمعیت زیادی، راه افتادند -در تاریخ ابن اثیر، نوشته است- به نظرم 30 هزار دور و بر حضرت مسلم آمدند، 4 هزار نفر از مردم، فقط اطراف خانه او با شمشیر، به نفع مسلم بن عقیل ایستاده بودند. اینها مربوط به روز نهم ذیحجه است -کاری که ابن زیاد کرد، یک عده از همین خواص را بین مردم فرستاد که مردم را بترسانند، مادرها و پدرها را-، تا بگویند با چه کسی می جنگید؟ چرا می جنگید؟ برگردید، پدرتان را در می آورند، اینها یزیدند، اینها ابن زیادند، اینها بنی امیه اند، اینها چه دارند، پول دارند، شمشیر دارند، تازیانه دارند، ولی آنها چیزی ندارند! مردم را ترساندند، به مرور همه متفرق شدند!

آخر شب -وقت نماز عشا- هیچ کس همراه حضرت مسلم نبود! هیچکس! و ابن زیاد، پیغام داد که همه باید برای نماز عشا به مسجد کوفه بیایند، نماز را با من به جماعت بخوانند! تاریخ می نویسد: برای نماز عشا پشت سر ابن زیاد، مسجد کوفه پر از جمعیت شد!

خوب، چرا چنین شد! من که نگاه می کنم، می بینم خواص مقصرند! همین خواص طرفدار حق مقصرند. بعضی از این خواص طرفدار حق، در نهایت بدی عمل کردند! مثل شریح قاضی! شریح قاضی که جزء بنی امیه نبود. کسی بود که می فهمید حق با کیست! می فهمید که اوضاع از چه قرار است! وقتی هانی بن عروه را به زندان انداختند و سر و رویش را مجروح کردند، سربازان و افراد قبیله اش اطراف قصر عبیدالله بن زیاد را گرفتند. ابن زیاد ترسید! آنها می گفتند که هانی را کشتید. ابن زیاد به شریح قاضی گفت: برو ببین هانی زنده است، برو به اینها بگو زنده است. شریح آمد، دید که هانی بن عروه زنده است، اما مجروح است. هانی بن عروه گفت: ای مسلمانها، این چه وضعی است! (خطاب به شریح) پس قوم من چه شدند؟ مردند! چرا سراغ من نیامدند! چرا نمی آیند مرا از این جا نجات بدهند! شریح قاضی گفت: می خواستم بروم و این حرف های هانی را به همین کسانی که اطراف دارالاماره را گرفته اند، بگویم، اما افسوس که جاسوس عبیدالله، آن جا ایستاده بود! جرأت نکردم! جرأت نکردم یعنی چه؟ یعنی همین که ما می گوییم: ترجیح دنیا بر دین.

شاید اگر شریح، همین یک کار را انجام می داد، تاریخ عوض می شد. اگر شریح می رفت، به مردم می گفت که هانی زنده است اما در زندان است و عبیدالله قصد دارد او را بکشد -هنوز عبیدالله قدرت نگرفته بود- آنها می ریختند و هانی را نجات می دادند. با نجات هانی، قدرت پیدا می کردند، روحیه پیدا می کردند، اطراف دارالاماره می آمدند، عبیدالله را می گرفتند، یا می کشتند، یا می فرستادند می رفت! کوفه، مال امام حسین (علیه السلام) می شد و اصلاً واقعه کربلا اتفاق نمی افتاد! اگر واقعه کربلا اتفاق نمی افتاد، یعنی امام حسین (علیه السلام) به حکومت می رسید و اگر این حکومت 6 ماه هم طول می کشید -ممکن بود بیشتر هم طول بکشد- برای تاریخ برکات زیادی داشت.

یک وقت، یک حرکت بجا، تاریخ را نجات می دهد. گاهی یک حرکت نابجا که ناشی از ترس و ضعف و دنیا طلبی و حرص به زنده ماندن است، تاریخ را در ورطه گمراهی می غلطاند. آقا چرا شما وقتی دیدی که هانی این طوری است، شهادت حق ندادی؟ نقش خواص، خواص ترجیح دهنده دنیا بر دین، این است.

وقتی که عبیدالله بن زیاد، به رؤسای قبایل کوفه گفت بروید مردم را از اطراف مسلم متفرق کنید، اگر نروید، پدرتان را در می آورم، چرا اینها از عبیدالله بن زیاد قبول کردند؟ همه اینها که اموی نبودند، از شام نیامده بودند. بعضی از همین افراد، جزء نویسنده های نامه به امام حسین (علیه السلام) بودند، مثل شبث بن ربعی که به امام حسین نامه نوشته بود و دعوت کرده بود! خودش جزء کسانی است که وقتی عبیدالله گفت بروید مردم را از دور او متفرق کنید، این هم آمد و مردم را با ترساندن و با تهدید و تطمیع، از اطراف مسلم متفرق کرد! چرا این کار را کردند؟

اگر امثال شبث بن ربعی، در یک لحظه حساس از خدا می ترسیدند -به جای این که از ابن زیاد بترسند- تاریخ عوض می شد! آنها آمدند، مردم را متفرق کردند. عوام متفرق شدند، ولی چرا آن خواص مؤمنی که اطراف مسلم بودند، متفرق شدند؟ در بین آنها کسان خوبی بودند، افراد حسابی بودند. بعداً بعضی از آنان در کربلا آمدند، شهید شدند، اما این جا اشتباه کردند. البته آنهایی که در کربلا شهید شدند، کفاره اشتباهشان داده شد، با آنها بحثی نداریم، اسمشان را هم نمی آوریم. اما از اینها کسانی بودند که به کربلا هم نیامدند! نتوانستند بیایند، توفیق پیدا نکردند! بعداً مجبور شدند، جزو توابین بشوند! وقتی امام حسین کشته شد، وقتی فرزند پیغمبر از دست رفت، وقتی فاجعه اتفاق افتاد، وقتی حرکت تاریخ به سمت سراشیب آغاز شد، دیگر چه فایده؟ به همین دلیل تعداد توابین در تاریخ، چند برابر عده شهدای کربلاست.

شهدای کربلا، همه در یک روز کشته شدند، توابین هم همه در یک روز کشته شدند. اما شما ببینید اثری که توابین در تاریخ گذاشتند، یک هزارم اثری که شهدای کربلا گذاشتند، نیست! برای خاطر این که اینها در وقت خود نیامدند، کار را در لحظه خود انجام ندادند، دیر تصمیم گرفتند، دیر تشخیص دادند. چرا مسلم بن عقیل را تنها گذاشتید؟ دیدید که این نماینده امام آمده بود، با وی بیعت هم کرده بودید، او را هم که قبول داشتید -عوام را کاری ندارم، به خواص می گویم- شما چرا شب که شد، مسلم را تنها گذاشتید که به خانه طوعه پناه ببرد؟

اگر خواص، مسلم را تنها نمی گذاشتند، مثلاً 100 نفر می شدند، این 100 نفر اطراف مسلم را می گرفتند، به خانه یکی از آنها می آمدند و می ایستادند، دفاع می کردند. مسلم تنها هم که بود، وقتی می خواستند، او را دستگیر کنند، چندین ساعت طول کشید! چندین بار حمله کردند، مسلم به تنهایی همه سربازان ابن زیاد را -همان عده ای که آمده بودند- پس زد. اگر 100 نفر مرد با او بودند، مگر می توانستند او را بگیرند! مردم باز هم اطرافشان جمع می شدند.

پس خواص، این جا کوتاهی کردند که نرفتند اطراف مسلم را بگیرند. ببینید، از هر طرف حرکت می کنید، به خواص می رسید. تصمیم گیری خواص در وقت لازم، تشخیص خواص در وقت لازم، گذشت خواص از دنیا در لحظه لازم، اقدام خواص برای خدا در لحظه لازم، اینهاست که تاریخ را نجات می دهد، ارزشها را نجات می دهد، ارزشها را حفظ می کند. باید در لحظه لازم، حرکت لازم را انجام داد. اگر وقت گذشت، دیگر فایده ندارد.

نمونه هایی از تصمیمات خواص در عصر ما

در الجزایر، بعد از انتخاباتی که حزب جبهه اسلامی در الجزایر بردند -در انتخابات برنده شدند- با تحریک امریکا و دیگران، حکومت نظامی سر کار آمد! آن روز اولی که حکومت اسلامی سرکار آمد، هیچ قدرتی نداشت. اگر آن روز، مسئولین جبهه اسلامی در الجزایر، همان ساعت های اول که هنوز حکومت نظامی عرضه ای نداشت، کاری نمی توانست بکند، مردم را به خیابان ها کشانده بودند، حکومت نظامی از بین می رفت. حکومت تشکیل می دادند و امروز در الجزایر، حکومت اسلامی سر کار بود. نکردند! در وقت خودش باید تصمیمم می گرفتند، نگرفتند. یک عده ترسیدند، یک عده ضعف پیدا کردند، یک عده اختلاف کردند، یک عده گفتند ما رئیس، او رئیس، این رئیس!

عصر روز 21 بهمن ماه سال 57 که در تهران اعلام حکومت نظامی شد، امام به مردم فرمود: مردم به خیابانها بروند! اگر امام آن لحظه این تصمیم را نمی گرفت، امروز هنوز محمدرضا در این مملکت بر سر کار بود! با حکومت نظامی می آمدند، مردم در خانه هاشان می ماندند، اول امام، بعد مدرسه رفاه، بعد بقیه جاها را قتل عام می کردند، نابود می کردند! یک 500 هزار نفر را در تهران می کشتند، قضیه تمام می شد! مثل این که در اندونزی یک میلیون نفر را کشتند، تمام شد. امروز هم آن آقا سر کار است و خیلی شخصیت آبرومند و محترمی هم هستند، آب هم از آب تکان نخورد! امام در لحظه لازم، تصمیم لازم را گرفت.

اگر خواص، در هنگام خودش، کاری را که لازم است، تشخیص دادند و عمل کردند، تاریخ نجات پیدا می کند و حسین بن علی ها به کربلاها کشانده نمی شوند. اگر خواص، بد فهمیدند، دیر فهمیدند، یا فهمیدند و با هم اختلاف کردند -مثل آقایان افغانها- اگر در رأس کار، افراد حسابی بودند، اما طبقه خواص منتشر در جامعه، جواب ندادند. یکی گفت ما امروز کار داریم. یکی گفت جنگ تمام شد، بگذارید سراغ کارمان برویم، برویم کاسبی کنیم، چند سال همه آلاف و الوف جمع کردند، ما در جبهه ها گشتیم، از این جبهه به آن جبهه، گاهی غرب، گاهی جنوب، بس است دیگر، اگر این گونه عمل کردند، معلوم است که در تاریخ، کربلاها تکرار خواهد شد!

خدای متعال وعده داده است که اگر کسی خدا را نصرت کند، خدا او را نصرت خواهد کرد. اگر کسی برای خدا حرکت و تلاش بکند، پیروزی نصیب خواهد شد، نه این که به هر یک نفری پیروزی می دهند، بلکه وقتی مجموعه ای حرکت می کند، البته شهادت ها هست، سختی ها هست، رنجها هست، اما پیروزی هم هست. "ولینصرن الله من ینصره" نمی فرماید که نصرت می دهیم، خون هم از دماغ کسی نمی آید. نخیر، "فیقتلون و یقتلون" می کشند و کشته می شوند، اما پیروزی به دست می آورند. این سنت الهی است. وقتی که از خون ترسیدیم، از آبرو ترسیدیم، از پول ترسیدیم، به خاطر خانواده ترسیدیم، به خاطر دوستان ترسیدیم، به خاطر راحتی و عیش خودمان ترسیدیم، به خاطر پیدا کردن کاسبی، برای پیدا کردن یک خانه دارای یک اتاق بیشتر از خانه قبلی، وقتی به خاطر این چیزها حرکت نکردیم، بله، معلوم است، 10 نفر مثل امام حسین هم که بیایند و سر راه قرار بگیرند، همه شهید خواهند شد. همه از بین خواهند رفت، کما این که امیرالمومنین (علیه السلام) شهید شد، کما این که امام حسین(علیه السلام) شهید شد. خواص، خواص، طبقه خواص! عزیزان من، ببینید شما کجایید. اگر جزو خواصید -که البته هستید- پس حواستان باشد. عرض ما فقط این است. البته این حرفی که ما زدیم، این مطلبی که می گوییم، خلاصه مطلب است.

در 2 بخش باید روی این مطلب کار بشود، یکی بخش تاریخی قضیه است که اگر من وقت داشتم، خودم کار می کردم -متأسفانه من دیگر وقت ندارم- باید بگردند، نمونه هایی را که در تاریخ فراوان است، پیدا کنند و ذکر کنند که خواص کجاها باید عمل می کردند و عمل نکردند. اسم این خواص چیست؟ چه کسانی هستند؟ اگر الآن مجال بود و خودم و شما خسته نمی شدید، ممکن بود یک ساعتی در زمینه همین موضوعات و اشخاصش برای شما صحبت بکنم، در ذهنم هست.

بخش دیگری که باید کار بشود، تطبیق با وضع هر زمان است، نه فقط زمان ما. در هر زمان، طبقه خواص، چگونه باید عمل بکنند که به وظیفه شان عمل کرده باشند؟ این که گفتیم اسیر دنیا نشوند، یک کلمه است. چگونه اسیر دنیا نشوند؟ مثال ها و مصداق هایش چیست؟ عزیزان من، حرکت در راه خدا، همیشه مخالف دارد. اگر یک نفر از همین خواصی که گفتیم، بخواهد کار خوب انجام بدهد، کاری را که باید انجام بدهد -اگر بخواهد انجام دهد-، ممکن است 4 نفر دیگر از همین خواص پیدا بشوند، بگویند آقا مگر تو بی کاری؟ مگر دیوانه ای؟ مگر زن و بچه نداری؟ چرا دنبال این طور کارها می روی؟ کما اینکه در دوره مبارزه می گفتند. خواص باید بایستند، یکی از لوازم مجاهدت خواص، همین است که در مقابل حرف ها و ملامت ها بایستند. بدیهی است، مخالفین تخطئه می کنند، بد می گویند، تهمت می زنند.

گوسفندی که آب نخورد(داستان6)

| يكشنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۲، ۰۷:۱۹ ق.ظ | ۱۱۵ نظر

  گوسفندی که آب نخورد

 

 از محرم چند سال قبل غمی همیشه همراه او بود. چند باری خواب برادرش را دیده بود همان برادری که سال گذشته جلوی چشمش از دست داده بود.

ماه ذی‌الحجه بود. بسیاری از گوسفندان منتظر چنین ماهی بودند و برای روزهای ذی‌الحجه مخصوصا عید قربان خود را چاق می‌کردند تا مردم آنها را خریداری کنند و به قربانگاه ببرند.

اما گوسفند سیاه و لاغر همیشه خودش را در ماه ذی‌الحجه از چشم چوپان و مشتری‌ها پنهان می‌کرد. تا مشتری را می‌دید خود را به بی حالی و مریضی می‌زد اما  تا محرم فرا می‌رسید خود را چست و چابک نشان می‌داد.

گوسفندان دیگر به علت لاغر و سیاه بودن او همیشه او را مسخره می‌کردند و می‌گفتند«هیچ کس خریدار تو نیست» او همیشه از این موضوع رنج می‌برد.

ماه محرم رسید ،همه گوسفندان منتظر فردی بودند تا از دور بیاید و آنها را برای قربانی انتخاب کنند.
پیرمردی از دور سمت گله آمد همه گوسفندان خوشحال شدند. آن پیرمرد گوسفند چاق و زیبایی را انتخاب کرد و با خود برد.همه گوسفندان با حسرت به او نگاه می‌کردند. گوسفند سیاه و لاغر نامید در گوشه‌ای نشسته بود و حسرت می‌خورد که ای کاش او انتخاب می‌شد.

فرد دیگری از دور آمد او هم گوسفند سفید و چاقی را انتخاب کرد ، از آن روز به بعد دیگر گوسفند سیاه و لاغر هنگام آمدن خریدار، مثل بقیه گوسفندان، به این طرف آن طرف نمی‌پرید که بگوید من سرحال و سالم هستم، بلکه گوشه‌ای می‌نشست و اشک می‌ریخت.

از آن روزی که گوسفندان فهمیدند گوسفند چاقی که دیروز برای قربانی برده بودند، برای ذبح شدن در هیئت نبود بلکه برای فردی که از سفر خارج آمده بود قربانی کردند، دیگر گوسفندان وقتی کسی از دور می‌آمد او را می‌بوئیدند. اگر بوی خوش می‌داد می‌فهمیدند از طرف روضه امام حسین (علیه‌السلام) آمد و اگر بوی خوش نمی‌داد، خود را بی‌حال نشان می‌دادند تا او را خریداری نکنند.

هرچه به روز عاشورا نزدیک می‌شد تعداد گوسفندان گله کمتر و کمتر می‌شد. ظهر عاشورا رسیده بود چند گوسفند بیشتر باقی نمانده بودند. تقریبا گوسفندان ناامید شده بودند و حسرت می‌کشیدند.
 
مرد جوانی در واپسین ساعات اذان ظهر عاشورا از دور به سمت گله گوسفندان آمد،بوی خوش آن مرد جوان از دور گوسفندان رامست کرده بود. همه فهمیده بودند که او قرار است برای ذبح شدن در ظهر عاشورا یکی را انتخاب کند همه گوسفندان نگران قلب‌هایشان به تپش افتاده بود.

دیگر کسی خود را چست و چابک نشان نمی‌داد چرا که همه می‌دانستند که گوسفند ظهر عاشورا از قبل انتخاب شده است و این کارها فایده‌ای ندارد.

آن جوان نزدیک آمد همه گوسفندان را نگاهی کرد روی سر تک تک گوسفندان دستی می‌کشید. با هر قدمش گوسفندان می‌لرزیدند رسید به گوسفند پیشانی سفید، منتظر بودند او را انتخاب کند آخر او از همه ما بیشتر مشتاق و مومن بود ولی آن جوان از او عبور کرد و رفت سراغ گوسفندی که به خواب عمیقی فرو رفته بود. به چوپان گفت آن گوسفند را بیاور بالای وانت.
آن گوسفند انتخاب شده گوسفند لاغر وسیاه  بود که از شدت گریه خوابش گرفته بود.

با تکانی چشمهایش را باز کرد و دید که او را به بالای وانت می‌برند. نمی‌دانست چه شده است. فقط نگاه اشک آلود دیگر گوسفندان را از دور می‌دید که به صورت ملتمسانه  به او می گفتند سلام ما را برسان...

وانت راه افتاد. در طول مسیر گوسفند سیاه و لاغر چشمش به سیاهی‌های خیابان‌ها افتاد و گریه می‌کرد که ای کاهش لیاقت ذبح شدن در این روز را داشت.
 
وانت ایستاد. او را به پایین آوردند و پاهایش را با طنابی به میله‌ای گره زدند.
از دور صدای تبل و عزاداران را می‌شنید. این صدا نزدیک نزدیک تر می‌شد از دور پرچم اول دسته را دید. خوشحال شد نزدیک‌تر آمد با صدای تیز شدن چاقو، گوسفند سرش را برگرداند و دید که قصاب مشغول تیز کردن چاقویش است.
اطرافش را نگاه کرد تا ببیند گوسفندی دیگر آنجا هست یا نه. هرچه گشت گوسفندی ندید.
 قصاب به طرف او آمد. تازه فهمید که جریان از چه قرار است. از خوشحالی نمی‌دانست چه کار کند فقط گریه می کرد و با خود می‌گفت: چرا من؟ من که ناامید بودم، من که از همه گوسفندان گنهکار‌تر و لاغرتر بودم...
در همین افکار بود که کاسه آبی را جلوی چشمانش دید.گوسفند سیاه با این که در طول مسیر خیلی تشنه‌اش شده بود و شنیده بود که تشنه‌ جان دادن بسیار سخت است وقتی چشمش به پرچمی افتاد که دو دست کودکی بود که رویش نوشته بود.
«قتل‌الحسین عطشانا» با خود عهد بست که آبی نخورد.

قصاب هرچه تلاش کرد که آب را به او بدهد فایده‌ای نداشت. صدای افراد کناری‌اش را شنید که می گفتند باید آب بخورد بعد سرش را ببری، وقتی گوسفند این را فهمید، سرش را در کاسه آب کرد و طوری وانمود کرد که آبی خورده است. در این میان قطره‌ای آب از گلویش پایین رفت. آن قطره آب تلخ‌ ترین آبی بود که در عمرش خورده بود. چرا که عهدش ناخودآگاه شکسته شد.

قصاب خیالش راحت شد. پاهایش را بالا گرفت و او را بر زمین زد. گوسفند صورتش به آسفالت خیابان کشیده  و خون از گوشه چشمش جاری شد
 گوسفند خوشحال بود که صورتش زخمی شده
خوشحال بود که دندانش شکست.
خوشحال بود که در بدنش سنگی داغ از آسفالت فرو رفت
خوشحال بود که پای قصاب با فشار روی پهلویش است
خوشحال بود که بعد از ذبحش ،گوشتش به عزاداران به امام حسین (علیه‌السلام) می‌رسد
 او فقط ناراحت بود که چرا آن یک قطره آب از گلویش پایین رفته است.
 
هنگام وصال رسیده بود. قصاب چاقوی تیز را زیر گلوی گوسفند گذاشت و شروع کرد به بریدن گلو. گوسفند احساس کرد چاقو خیلی تیز است. ناراحت شد که چرا لحظه عشق بازی کوتاه است و چرا سرش را از پشت نمی‌برند تا دیرتر جان از بدنش جدا شود و لحظه‌های به ظاهر سخت بیشتر طول بکشد.

لحظه‌ عشق بازی شروع شد و گوسفند، آخرین نگاهش به پرچم سرخی بود که بر رویش نوشته بود. (قتل الحسین عطشانا»
پرچم به آرامی تکان می خورد و گوسفند عشق بازی می‌کرد.
پرچم به آرامی تکان می‌خورد و او سلام دیگر دوستانش را به صاحبش تحویل داد.
پرچم به آرامی تکان می‌خورد و گوسفند به به آرزویش رسید.
پرچم به آرامی تکان می‌خورد و معنای عشق را فهمید.

التماس دعا

عکس/شباهت کبریت و مال دنیا

| چهارشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۲، ۰۸:۲۰ ق.ظ | ۷ نظر

شباهت کبریت و مال دنیا 

 

امام علی (ع) در نهج البلاغه خطبه96 میفرماید:

«فلا تنافسوا فى عز الدنیا و فخرها، ولا تعجبوا بزینتها و نعیمها، و لاتجزعوا من ضرائها و بوسها، فان عزها و فخرها الى انقطاع، و ان زینتها و نعیمها الى زوال، و ضراءها و بوسها الى نفاد، و کل مده الى انتها، و کل حى الى فناء»

به بزرگى و فخر ظاهرى این دنیا رغبتى نداشته باشید و به وسیله زینت و نعمت آن فریفته نشوید و از سختى‌ها و زیان‌هایش بى‌تابى نکنید، چرا که عزت و فخر این دنیا تمام شدنى است و زینت و نعمت آن نابود گشتنى است و سختى و زیانش پایان‌پذیر است. 

هر مدت و دورانى در این دنیا سرآمدى دارد و هر زنده‌اى، مردنى... 

--------------------------------------------------

نهج البلاغه نسخه فیض الاسلام، خطبه 194

ایهاالناس! انما الدنیا دار مجاز و الاخرة دار قرار. فخذوا من ممرکم لمقرکم، و لا تهتکوا استارکم عند من یعلم اسرارکم. و اخرجوا من الدنیا قلوبکم من قبل ان تخرج منها ابدانکم. ففیها اختبرتم، و لغیرها خلقتم. ان المرء اذا هلک قال الناس: ما ترک؟ و قالت الملائکه: ما قدم؟ لله آباوکم! فقدموا بعضا، یکن لکم، ولا تخلفوا کلا، فیکون علیکم!
هان اى مردم! به هوش باشید که دنیا خانه‌اى است که باید از آن گذشت و آخرت است که خانه ماندن است. پس، از این دنیاى گذرا براى آنجا که محل قرار و آرامش است توشه برگیرید. نزد خداوندى که اسرار شما را مى‌داند پرده درى نکنید. دل از دنیا بر کنید پیش از آن که جسم شما از آن خارج شود. شما را در دنیا مى‌آزمایند در حالى که شما را براى آخرت آفریده‌اند. 
آنگاه که کسى مى‌میرد، مردم مى‌گویند: - مال و ثروت از خود - چه به جا نهاد، و فرشتگان گویند: - از اعمال نیک و صالح - چه پیش فرستاد. پدر آمرزیده‌ها! قسمتى از اموال خویش را پیش فرستید که به سود شما خواهد بود، و همه را در این دنیا نگذارید که گریبانگیرتان مى‌شود.


رزق و روزی یک راننده تاکسی

| پنجشنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۲، ۱۲:۴۹ ب.ظ | ۱۳ نظر

رزق و روزی یک راننده تاکسی

 

_ مرتیکه عوضی! چرا واسه یه مسافرمثل  گاو میپیچی جلو؟!

_ گاو جد و آبادته، تو مثل آدم رانندگی کن!

اعصابم خورد بود.خدا رو شکر جدامون کردن وگرنه جای مشت لگد رو صورتمون بود، نمیزارن آدم یه لقمه نون در بیاره، چیکار کنم  کلی قسط دارم .بالاخره باید زرنگ بازی در بیارم تا بتونم خرج زن بچمو در بیارم یا نه...

دیگه واسه امروز مسافر کشی بسه باید برم خونه؛ تو راه برگشت به خونه سر هر چراغ قرمزی یه مسافر جلوم سبز میشد که دقیقا هم مسیر من بود.تعجب کرده بودم، حتی وقتی یه مسافر  پیاده میشد جاش یه مسافر دیگه سوار میشد.

شاید باورتون نشه ولی تو را مسیر برگشت به خونه بدون اینکه قصد مسافر کشی داشته باشم کلی پول گیرم اومد.حتی بیشتر از 5 ساعتی که تو خیاباون ها دنبال مسافر میگشتم.

با خوشحالی رادیو ماشین رو روشن کردم تا یک آهنگ شاد بشنوم.گوینده رادیو حدیثی رو گفت که گویی روزی من بود: حضرت علی در نامه 31 نهج البلاغه (ع) می فرمایند: روزی دو گونه است: یکی آن که تو در جستجوی آن هستی و دیگری آن که تو را می جوید که اگر به دنبال آن نروی،‌ به سراغ تو می آید.

.......................................................................................................................................................

چند حدیث پیرامون رزق و روزی:

 

اللهُ یبسُطُ الرّزق لمن یشاءُویقدر.خدابرای هر که بخواهد روزی رابسط میدهد٬وبرای هرکه بخواهدروطی را تنگ میگیرد

من قُدرعلیه الرزق فالینفُق.یعنی اگرروزی برشماتنگ شد٬انفاق کنید

حضرت علی در نامه 31 نهج البلغه (ع) می فرمایند:: روزی دو گونه است: یکی آن که تو در جستجوی آن هستی و دیگری آن که تو را می جوید که اگر به دنبال آن نروی،‌ به سراغ تو می آید. فکر و اندوه سال آینده را بر فکر و اندوه امروز، اضافه مکن که برای رسیدگی به مشکلات هر روز، آن روز کافی است. اگر سال آینده جزء عمرت باشد، خداوند هر روز روزی تازه می‌دهد و اگر از عمرت نباشد، چرا غم و اندوه چیزی بخوری که مربوط به تو نیست؟ بدان کسی پیش از تو، به روزی تو نمی رسد و آن را از دست تو نمی تواند خارج کند و آن چه برای تو مقدّر شده،‌ هرگز نمی تواند آن را به تأخیر اندازد

امام علی(ع) می‌فرماید: "اگر دست یابی به روزی،‌ تنها به اندیشه و عقل بود؛ نباید چهار پایان و نادانان که فاقد عقل و اندیشه و تدبیرند، به زندگی خود ادامه دهند".

سعدی می‌گوید:
چنان روزی به نادانان رساند که صد عاقل در آن حیران بماند


می‌گویند: شهریار می‌گوید:

رزق مقسوم برات است،‌نباشی مغموم/ در سر وعده وصول است براتِ مقسوم
ما و این رزق مقدّر پی هم می گردیم /تا کجــا دست بیــابیم به وقت معــلوم

 

رسول خدا(ص) می فرماید: ازدواج کنید زیرا رزق شما بیشتر می شود

ای کاش دخترم باربی را نمیشناخت

| پنجشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۲، ۰۸:۵۱ ق.ظ | ۹ نظر

ای کاش دخترم باربی را نمیشناخت

 

ساعت 9 شب، خیابان ولیعصر،دختری که هزاران چشم او را بدرقه میکنند و بوق های ممتد اتوموبیل ها برای او، صدای حیا را در شهر گم کرده است.

ساعاتی بعد از کلانتری محل با پدر و مادر این دختر تماس گرفته میشود....

پدر و مادرش مدام خود را ملامت میکردند که مگر ما چه برای دخترمان کم گذاشتیم که این گونه حیائش را به حراج بگذارد....

پدر و مادر او شاید هیچ گاه نفهمیدند که همه چیز از عروسک ها و لوازم التحریر باربی کودکی دخترش شروع شد...

 (افرادی که عقیده دارند عروسک باربی یک عروسک معمولی است اینجا را بخوانند)

 

زمانی که او در ذهنش باربی را الگویی زیبا و دوست داشتنی برای خودش انتخاب کرده بود...

 

چه اشکالی دارد  برای کودکمان یا کودکان فامیل و همسایه، لوازم التحریر مناسب هدیه دهیم.

 

چند نمونه لوازم التحریر ایرانی و اسلامی :

موسسه روشنا

 

دفتر تحریر ایام

ثنا و ثمین

 

 

 راه بهشت

 

از بعد از ماه رمضان میترسم!

| پنجشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۲۰ ق.ظ | ۰ نظر

از بعد از ماه رمضان میترسم!

 

از این میترسم که ماه رمضان برای ساعت 4 ساعتم را کوک میکردم

اما بعد از ماه رمضان زنگ ساعتم، 4 صبح را در خواب ببیند!

ماه رمضان نشان داد میتوانم حتی نماز صبحم را اول وقت بخوانم

نشان داد که میتوانم شبها رختخواب لعنتی را رها کنم و از وقتم استفاده کنم

نشان داد که میتوانم چیزی را ببینم و نخواهم

نشان داد که نه تنها برای گناهانم بلکه برای برخی از حلال هایم هم میتوانم ترمزی تعیین کنم.

نشان داد که خواستن، توانستن است.

خدایا توفیق ده رفتارم رمضانی باشد

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۷ مرداد ۹۲ ، ۱۰:۲۰

ضرورت ارتباط مدرسه با مسجد

| چهارشنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۲۳ ق.ظ | ۰ نظر

ضرورت ارتباط مدرسه با مسجد

 

مدرسه، فضایی که هر فردی ناگزیر پا در آن می‌گذارد، جایی که قرار است تعلیم و تربیت را به کودکان ما بیاموزد.

شواهد نشان میدهد که آموزش پرورش ما در امر تعلیم علوم مختلف موفق عمل کرده است اما جای سوال است که آیا به همان اندازه که به تعلیم توجه میشود به تربیت هم توجه میشود یا خیر؟

با گذری دراکثر مدارس به خوبی این موضوع را متوجه می‌شویم که اکثر  دانش آموزان، معلمان، مدیران و حتی والدین  دغدغه اصلیشان بحث پیشرفت تحصلی است و موضوع تربیت در رتبه بعدی قرار دارد.

متاسفانه ساز کار مدارش به طوری تنظیم شده است که بار امر تربیتی دانش آموزان تنها بر دوش معلم پرورشی است؛ درست است که معلم پرورشی بیشترین سهم را در این امر به خود اختصاص داده است اما زمانی این تربیت به خوبی در رفتار دانش آموز نهادینه میشود که تمام ارکان مدرسه از مدیر تا معلمان دیگر و حتی والدین به این امر توجه ویژه ای داشته باشند و پازل های معلم پرورشی را تکمیل کنند که این اقدام نیاز به فرهنگ سازی بسیار ظریف و دقیق است.

فرض کنید یک معلم پرورشی با هزاران دلایل منطقی و احساسی ضرورت عبادت و خواندن نماز را برای دانش آموزان جا می‌اندازد اما معلم ریاضی همین دانش آموزان که اتفاقا فردی مهربان و مودب هم است، نماز نمی‌خواند و حتی به دانش آموزان هم می‌گوید بدون نماز هم میشود با خدا ارتباط داشت.

از طرفی دیگر مدیر مدرسه و والدین هم برای معلم ریاضی احترام زیادی قائل هستند و مدام از فرزندشان می‌خواهند که باید در نمره ریاضی نمره خوبی کسب کنی.

حال در شخصیت دانش آموز تعارضی رخ می‌دهد که سخن معلم پرورشی صحیح است یا سخن معلم ریاضی! این تعارض فکری ممکن است در آینده به تقابل تبدیل شود.شاید به همین علت است کلاس تربیتی در بسیاری از مدارس به عنوان یک کلاس نمادین پذیرفته میشود.

اکنون باید چه اقدامی انجام دهیم؟ چگونه می‌شود این دانش آموزان را در امر تربیت قدرتمند کنیم؟

در کدام مکان فضای غالب بر محور معنویت می‌چرخد؟

در چه جایی اکثر افراد در امری اتفاق نظر دارند و کمتر تناقض در امر تربیتی دیده می‌شود؟

شاید بتوان گفت نزدیک ترین فضا به این جریان "مسجد" باشد. مسجد جایی است که بر خلاف مدرسه منوط به گذارندن سال تحصیلی در سه یا چهار سال نیست بلکه مسجد می‌تواند فضایی باشد که یک فرد از کودکی تا میانسالی و حتی پیری در آنجا تربیت شود و سهمی را در آنجا داشته باشد.

به این ترتیب تنها فضایی را که روح معنویت و زمینه تربیت در آنجا به خوبی فراهم است را میتوان مسجد نام برد . جائیکه انسان پاک و ضلال به راحتی با قرار گرفتن در ان فضا میتواند ضمیر خودرا آماده زدودن از هر گونه زنگار کند.

در این مکان  اکثر افراد در امور تربیتی و معنوی اتفاق نظر دارند و همه حول امام جماعت مسجد حرف واحدی را میزنند و هنگام تعارض با کمک او راهنمایی میشوند بنابراین کمترین تناقضات رفتاری را میتوان در مساجد دید.

البته این موضوع در همه مساجد صدق نمی‌کند بلکه استثناهایی در این زمینه وجود دارد همانطور که د مدارس هم استثناهایی وجود دارد.

حال باید پرسید چگونه باید ارتباط مسجد و مدرسه را ایجاد کرد؟

آیا چنین امری ممکن است و تا چه حد دوام خواهد داشت؟

بدون شک این امر مستلزم برنامه هنری مناسب و نیروی انسانی کارامد تربیتی است. اگر یک معلم تربیتی فاقد ویژگی های لازم باشد و یا امام جماعت یک مسجد نتواند ارتباط خوبی را با معلم پرورشی دو دانش اموزان نگیرد یقییناً چنین امری امکان پذیر نمی‌باشد.

با فرض نیری انسانی  کارآمد حال به سراغ چگونگی این ارتباط ‌می‌رویم .

 در ادامه چند نمونه از مصداق های عملی این ارتباط را بیان می‌کنیم.

در ابتدا باید فردی در مدرسه به عنوان معلم پرورشی با امام جماعت مسجد و یا مسئول فرهنگی مسجد ارتباط نزدیکی داشته باشد. بسیار مهم است که این افراد کمترین فاصله سنی را با دانش آموزان داشته باشند البته نه تاحدی که دانش اموزان از این افراد حسابی نبرند

در گام بعدی میتوان مسابقات فرهنگی، ورزشی و علمی با همکاری مسجد و مدرسه انجام گیرد. تبلیغات این مسابقات می‌تواند در مسجد یا مدرسه برگزار شود.

نکته بسیار مهم و تاثیر گذار این است که اهدای جوایز برندگان این مسابقات در مسجد صورت گیرد. برای این کار میتوان در مسجد و محله پلاکاردهایی را برای تبریک به افراد برتر نصب و با ارسال کارت دعوت به خانواده ها و معتمدین محل، همه افراد را برای شرکت در یک مراسم شاد و با شکوه دعوت کرد.

شاید این اقدام در نگاه اول کمی دوام نداشته باشد اما هدف اصلی، تصویر ذهنی خوب دانش آوزان ازیک مسجد خوب است.

فرض کنید در همین اتفاق یک دانش آموزی که شاید تا حالا پایش را به مسجد محله نگذاشته است در یک رشته ورزشی و یا المپیاد علمی به عنوان نفر اول برگزیده می‌شود. بعد متوجه می‌شود مسجد محل بنری را در جلوی مسجد نصب کرده و این پیروزی را به این دانش آموز تبریک گفته است. بعد کارت دعوتی از طرف مسجد به خانواده این دانش آموز ارسال می‌شود و در مسجد هم بین دو نماز جایزه ای ارزنده به این فرد داده می‌شود. معلم، مدیر مدرسه و همکلاسی های این دانش آموز هم  در مسجد او تشویق می‌کنند.

 

بعد مسئول فرهنگی مسجد و یا امام جماعت از وی می‌خواهند که باز هم به مسجد بیاید و حتی کلاس های تقویتی را برای بچه های محل در مسجد برگزار کند. حال خود را جای این دانش آموز بگذارید، آیا با خود نمی‌گوید که چه مسجد خوبی که انقدر برای کار من ارزش قائل است. ارتباط خوب و گرم امام جماعت و مسئول فرهنگی مسجد در ارتباط های بعدی این دانش‌آموز بسیار مهم است.

از طرفی دیگر این دانش اموز برتر در رشته ورزشی تقریبا به عنوان یک الگو برای دیگر دانش آموزان معرفی میشود و با مسجدی شدن او ممکن است بسیاری از افراد دیگر  به مسجد نگاه زیباتری داشته باشند.

اقدام دیگر این است که گاهی معلم پرورشی این دانش آموزان را به بهانه‌های مختلف به مسجد بیاورد.

از تشکیل گروه سرود گرفته تا خواندن مقاله شعر و یا داستان و یا حدیث میان دانش آموزان  یا بر پایی نمایشگاه از آثار هنری دانش آموزان  و یا کمک کردن در غذای نذری و یا بر پایی جشن و یا...

همه این اقدامات منوط به فکر باز مسئولین مسجد و سعه صدر افراد است. چرا که گاهی ممکن است شعر خواندن یک دانش آموز دربین دو نماز اعتراض  چند پیرمرد را بلند کند اما با حمایت امام جماعت و مسئول فرهنگی مسجد این امر خنثی میشود.

پس مرحله اول کشاندن دانش آموزان  و ایجاد ارتباط بین مدرسه و مسجد است؛ در گام بعدی باید با برنامه های مداوم این ارتباط حفظ شود وبه طوری که دانش آموزان مسجد را مانند محفلی دوستانه برای خود ببینید به طوری که بعد از تمام شدت تحصیل در آن مقطع حضور دوستانه خو را در مسجد ادامه دهند و به نسل های آینده منتقل سازند، این ارتباط، با دادن مسئولیت های بزرگ و اثر گذار مختلف در مسجد به دانش آموزان تا حد زیادی محقق خواهد شد.

البته این نکته فراموش نشود که این پیشنهادات در دوره ابتدایی و راهنمایی بیشتر امکان پذیرتر است و شاید اجرای آن در دوره دبیرستان با کمی مشکل روبرو شود.

 

گوشه ای از بیانات مقام معظم رهبری:

«چه نیکوست که دانش آموزان برجسته و ممتاز در هر محل، در مسجد و در برابر چشم مردم و از سوی امام جماعت، تشویق شوند. مسجد باید رابطه‌ی خود را با جوانانی که ازدواج میکنند، با کسانی که به موفقیتهای علمی و اجتماعی و هنری و ورزشی دست می‌یابند، با صاحب همّتانی که کمک به دیگران را وجهه‌ی همت میسازند، با غمدیدگانی که غمگساری می‌جویند، و حتی با نوزادانی که متولد میشوند، برقرار و مستحکم کند. مسجد باید در هر منطقه و محل؛ مأمن و مایه‌ی خیر و برکت باشد.» ۲۰/۰۷/۸۹

 

انشالله در مطلب بعدی راهکار عملی رابطه مسجد با جوانانی که ازدواج میکنند و حتی نوزادانی که به دنیا می‌آیند را میخوانیم. 

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۹ مرداد ۹۲ ، ۱۰:۲۳

ای کاش مانند این کودک بودم..

| سه شنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۲، ۰۹:۵۱ ق.ظ | ۰ نظر

ای کاش مانند این کودک بودم..

ای کودک.. تو با تمام توانت سه عروسک دوست داشتنی ات را همراه خودت نماز خوان کردی، من با کوله باری از ادعا یک نفر را هم مسجدی نکردم!!!

ای کاش قدر این کودک برای بر پا داشتن نماز دغدغه داشتم...

 

............................................................................

 آقای قرائتی: هر معتاد حداقل سالی یه نفر رو با خودش همراه می کنه، معتاد می کنه! شما ی مسلمونه مسجدی سالی چند نفر رو مسلمونه مسجدی میکنی؟!

امام خمینی(ره) چطور بدون اینترنت تبلیغ کرد؟

| چهارشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۲، ۰۸:۳۷ ق.ظ | ۰ نظر

امام خمینی(ره) چطور بدون اینترنت تبلیغ کرد؟

 

امروز در محل کار بودم که ناگهان برق‌ها قطع شد و از آنجائیکه کار ما با اینترنت سر و کار دارد تا ساعتی که برق بیاید بیکار بودیم و با دیگر همکاران سرو کله می‌زدیم.

هر کسی از هر دری سخن میگفت یکی از مسائل سیاسی صحبت می‌کرد، دیگری در مورد ازدواج و دیگری از وضعیت حقوق و مزایا و...

یک ساعت گذشت و برق نیامد همه کلافه شده بودیم ،در میان حرف‌ها یکی گفت میبینید اگر ادیسون برق رو اختراع نمی‌کرد چی می‌شد؟

یکی از همکاران در جوابش گفت فضای سایبری هم وجود نداشت و ما میموندیم که چطور تبلیغ کنیم!

یکی از دوستان که تو این مدت کمتر صحبت میکرد گفت: حالا میفهمیم که پیامبراسلام بدون اینترنت چطور تونست دین اسلام رو ابلاغ و گسترش بده یا حتی امام خمینی تو عصر خودمون بدون امکانات چطوری تونست با کمک مردم انقلاب اسلامی رو جهانی کنه...

جمله این دوستمون همه رو به فکر فرو برد...

پیام اخلاقی:

۱-گاهی اینترنت و دیگر وسائل که همه وسیله ای برای تبلیغ هستند میشود هدف و این باعث میشود بدون داشتن این وسالئل کارمان لنگ می‌ماند.

۲-وقتی تحریم میشویم استعدادهایمان گـُـل می‌کند!

۳-به نظر حقیر رمز موفقیت امام خمینی(ع) اخلاص و تکلیف گرایی محض  است. امام معطل کسی یا چیزی نمیماند چرا که خودش را در هر شرایطی مسئول و مدیون می‌دانست.

پیامک هایی جدید برای امام زمان به مناسبت نیمه شعبان

از مأموریت که برگشت، خوشحال بود. پرسید: «راستی فرمانده! گمراه کردن اینها چه فایده

ای دارد؟» ابلیس جواب داد: «امام اینها که بیاید، روزگار ما سیاه خواهد شد؛ اینها که گناه

میکنند، امامشان دیرتر می آید...»

 

بقیه پیامک ها را در ادامه مطلب بخوانید

14 نکته به کسانی که به روحانی رای ندادند

| شنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۲۲ ب.ظ | ۰ نظر

14 نکته به کسانی که به روحانی رای ندادند

1/ برای حضور پرشور مردم در انتخابات به یکدیگر تبریک بگوئیم و نگذاریم شیرینی مشارکت حداکثری کمرنگ شود.

 2/ تأکید بر به سنگ خوردن پیش بینی های رسانه های غربی و بی اعتبار سازی آنان و برجسته کردن آزادی بیان در رسانه های ایران به ویژه رسانه ملی

3/ به طرفداران حسن روحانی تبریک صمیمانه بگویئم و تاکید کنیم که در حکومت مردم سالاری دینی رای مردم محترم است.

4/ به دیگران اطمینان دهید که با وجود قانون اساسی، رهبر انقلاب، و مسئولان دلسوز، امکان خدشه در رای مردم وجود ندارد.

5/ خیری که در رای آوردن حسن روحانی مشهود به نظر می‌رسد این است که مردم حامی اصلاح طلب به علت اتفاقات 88 به انزوا رفته  و کمی از نظام فاصله گرفته بودند با روی کار آمدن حسن روحانی این قشر با امید بیشتری به نظام بازگشتند و ناخودآگاه مجبورهستند که نظام را قبول و همکاری لازم را با بدنه نظام داشته باشند چرا که باید برتری خود را نسبت به جریان اصولگرایی نشان دهند.عده ای دیگر که شبهه تقلب و دیکتاتوری نظام را در سال 88مطرح و شبهه انتخابات آزاد را در این دوره دنبال می‌کردند تیرشان با رای مردم به سنگ خورد و نظام اسلامی ایران، آزادی بیان خود را برای همگان نمایان کرد.

6/ یادمان باشد این پیروزی اصلاح طلبان به خاطر برتری گفتمان بودن آنان نیست بلکه به خاطر انشقاق و عدم اتحاد اصول گرایان است.

7/ حرف هایی از قبیل: مردم ما اشتباه کردند!، اکثریت عوام هستند! و... را در هر جایی بیان و برای هر شخصی بیان نکنیم.

8/ یادمان باشد مردم با امید به  فرار از این وضعیت اقتصادی موجود به دنبال صدایی متفاوت می‌گشتند، که این صدا را هر کسی  مینواخت احتمال پیروزی او زیاد بود. بنابراین مردم نه بخاطر گفتمان اصلاح طلبان بلکه به نشانه اعتراض به وضعیت اقتصادی موجود به روحانی رای دادند برای اثبات این قضیه  می‌توانید از افرادی که به حسن روحانی رای دادند بپرسید که برنامه کاندیدای شما  برای رفع مشکل اقتصادی چیست؟!

9/ تجربه تاریخی نشان داده که گروهی که در قدرت است به علت بالا بودن امکانات اکثر اوقات دچار سردرگمی، دودستگی و اختلاف، نبود خلاقیت، ندیدن مشکلات کوچک و مشغول شدن به فرعیات می‌شود. بنا براین باید قبول کنیم که جریان مخالف اصلاح طلبی نتوانست به نحو احسن از موقعیت خود استفاده کند.

10/ نباید زیاد نگران بود چرا که باز تجربه نشان می‌دهد که گروهی که از قدرت به انزوا می‌رود برای برگشتن به حالت قبلی مجبور به اتحاد و یکرنگی با زیر مجموعه‌ها و انشعاب های خود می‌شود و برای این کار از تمام ظرفیت‌ها و خلاقیت های خود استفاده می‌کند. بنابریاین پیش بینی می‌شود در چهار‌ سال یا هشت سال دیگر، جریانی متفاوت از جریان اصلاح طلبی روی کار بیاید، همانطور که در دوره قبلی این اتفاق افتاد.

 

11/ بهترین اقدام مهم بدنه افراد مذهبی در این شرایط ایجاد همدلی بین مردم و نشان دادن جمهوریت مشروعیت  نظام با محوریت رهبر معظم انقلاب است.

 

12/ تلاش برای فضا سازی مناسب و چیدن آجرهای اصیل اسلام ناب محمدی از طریق ابزارهای هنری.

 

13/ قدرتمند کردن شبکه توزیع آثار هنری و همچنین بستر سازی برای  رسانه های (دیداری نوشتاری شنیداری) قدرتمند.

 

14/ پرهیز از تنش و جدل با طرفداران دیگر کاندیدا و گوش سپردن کامل به نکات مدبرانه رهبر معظم انقلاب در روزهای آینده.

.....................................................................................................................................................

جوابی به کسانی میگویند اگر به فلانی رای میدادید روحانی رئیس جمهور نمی‌شد،و میگویند که شما باید به جای تکلیف به نتیجه فکر میکردید!

مردم هم نگاه کنند و اصلح را انتخاب کنند… شما تلاش خود را بکنید؛ مشورت خود را بکنید؛ از کسانى که فکر مى‌کنید مى‌توانند شما را راهنمایى کنند، راهنمایى بخواهید؛ به هر نتیجه‌اى که رسیدید، عمل کنید و رأى بدهید؛ اجر شما را خداى متعال خواهد داد. ما مأموریم که به آن‌چه مى‌فهمیم و به آن‌چه تکلیف الهى تشخیص مى‌دهیم، عمل کنیم؛ مطابق با واقع شد یا نشد، اجر ما محفوظ است. اجر کسى که عامل به تکلیف است، پیش خداى متعال محفوظ است.» (بیانات امام خامنه ای در تاریخ۸۴/۰۳/۰۳)

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۵ خرداد ۹۲ ، ۱۲:۲۲

خوشحالم که به جلیلی رای می‌دهم

| يكشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۵۸ ب.ظ | ۸ نظر

                  خوشحالم که به جلیلی رای می‌دهم

 

خوشحالم به کسی رای میدهم که به تمام فکرش در ارزان بودن نخود و لوبیا جمع نمی‌شود بلکه هدف و گفتمانش گسترش عدالت علوی درسطح جهان است.

خوشحالم به کسی رای می‌دهم که به خوبی میداند مسائل اقتصادی با مسائل ریاضی قابل حل نیست بلکه با تغییر ساختار و فرهنگ سازی این مشکل ریشه کن میشود.

خوشحالم به کاندیدی رای میدهم که بر خلاف برخی  کاندیدها شعارهای خلع الساعه نمیدهد و برنامه های جامع اقتصادی و فرهنگی  و اصلاح ساختار اجرایی خود را مشخص کرده است

خوشحالم به کاندیدی رای میدهم که غرب از آمدن او هراس دارد و به خوبی میداند که آمدن جلیلی یعنی دور زدن تحریم ها و رفع معطل اقتصادی در ایران

خوشحالم به کسی رای می‌دهم که حتی یکبار هم از جانبازیش یا حتی از شرکت در هشت سال دفاع مقدسش نه  در سخنان و نه در فیلم تبلیغاتیش استفاده ابزاری نکرد.

خوشحالم به کسی رای میدهم که به فرموده رهبری ویژگی های مثبت دولت فعلی مانند ساده زیستی استکبار ستیزی پر کاری و.. را دارد و از ویژگی های منفی دولت به خصوص جریان انحرافی برائت میجوید و از تخریب دولت برای اثبات خود استفاده نمی کند و آنرا ابزاری برای رای آوردن استفاده نمی کند.

خوشحالم به کسی رای میدهم که خواص جامعه مانند آیت الله مصباح،آیت الله مرتضی آقا تهرانی،حجت السلام پناهیان و دیگر تحلیل گران  از او حمایت میکنند .

خوشحالم به کسی رای میدهم که که پدر علم مدیریت ایران دکتر رضائیان از برنامه تحول ساختاری جلیلی دفاع میکند و میگوید آنچه در مقام ریاست جمهوری احتیاج داریم تفکر راهبردی است نه قدرت اجرایی/ اسناد بالا دستی ظرفیت ایجاد تحول بنیادین را دارد

خوشحالم به کسی رای میدهم که پرفسور مسعود درخشان استاد اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی و عضو کمیته اقتصادی دکتر جلیلی میگوید: حرکت بر اساس رهنمودهای رهبری در عمل، دارا بودن اخلاق سیاسی و اشراف کلان به مسائل بین‌المللی و داخلی نشان از اصلح بودن آقای جلیلی است.

خوشحالم به کسی رای میدهم که آیت الله علم الهدی در رابطه با او میگوید: ایشان رساله دکتری را درباره «پارادایم اندیشه سیاسی اسلام در قرآن» نوشت. برای نوشتن این رساله ده بار قرآن را ختم کرد. در این رساله حدود سه هزار استشهاد قرآنی برای اندیشه سیاسی اسلام ارائه داده است. یک آدمی که از نظر تخصص در این سطح بالا -دکتری علوم سیاسی- است، از نظر معارف اسلامی یک مفسر تمام عیار است.

خوشحالم به کسی رای می‌دهم که حتی از عملکردش هم نان نمی خورد، همه از عملکرد شورای عالی امنیت ملی تنها، مسئله هسته ای را در ذهن دارند اما تقریبا در سال های گذشته نزدیک به ۷۵ درصد کار شورا در غیر هسته ای و خصوصا در مسائل اقتصادی بوده است اما جلیلی به چند دلیلی راضی به گفتن این حرف ها و نوشتن آن به پای خود نیست. یک دلیل مسئله امنیتی بودن برخی از این امور است که جلیلی راضی نیست که امنیت کشور را هزینه خودش کند و نباید بکند. دومین دلیل آن است که جلیلی اعتقاد دارد که این کارها کار همه است و دیگران هم درگیر بوده اند و به صراحت گفته است که “اگر می خواهید بگویید که این کارها شده است نگویید که فقط شورا دخیل بوده است” بلکه بقیه هم بوده اند. نمونه این امر در پورتال ارزی، دستگیری ریگی و … دیده شده است

خوشحالم به کسی رای میدهم که وابسته به کانون‌های قدرت و ثروت و  وامدار هیچ حزبی نشده است و برای رای آآوردن هزینه های میلیاردی نیمکند.

خوشحالم به کسی رای میدهم یک قدم از دفاع از حقوق ملت در حقوق هسته ای کوتاه نیامده است و گمنام در برابر دشمنان ایران ایستاده است به طوری که مصلحی وزیر اطلاعات از نقش جلیلی در دستگیری عبداالمالک ریگی پرده بر میدارد و میگوید: از آنجایی که ما برای هماهنگی‌های این عملیات نمی‌توانستیم از تلفن استفاده کنیم مجبور شدیم تا از طریق پیغام رسانه با سرلشکر فیروز آبادی رئیس ستاد کل نیروهای مسلح و آقای جلیلی دبیر شورای عالی امنیت ملی ارتباط برقرار کنیم که این امر نیم ساعت به طول انجامید. در این نیم ساعت خلبانان شجاع نیروی هوایی به پرواز درآمدند و نشاندن هواپیما حامل ریگی توسط آنها دارای یک پیغام بزرگ برای دشمن بود که هر چند ما کمتر در داخل به این موضوع پرداختیم اما آنها مقاله‌های فراوانی در این باره نوشتند. جلیلی با مسئولیت خود تصمیم گرفت جنگنده ها به هر قیمتی شده هواپیمای ریگی را فرود بیاورند. سرلشکر فیروز آبادی تصمیم جلیلی را به نیروی هوایی ابلاغ کرد. »

خوش حالم به کسی رای میدهم که تفاوت هدف و برنامه را به خوبی میداند و مانند برخی مدام نمیگوید من گرانی را کنترل می کنم، من نرخ ارز را تثبیت می کنم، من هزینه سلامت را کم می کنم،من قدرت خرید را بالا می برم، من بیکاری را حل می کنم، بلکه میگوید  چطور و با چه ساز و کار و برنامه‌ای  نرخ ارز را تثبیت می کنم.

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

چه خوب است قبل از تصمیم گیری نهایی برای رای گیری سری هم به سایت های کاندیدا بزنیم

سایت هایی برای شناخت سعید جلیلی:

http://www.drjalily.com/ ستاد مردمی حیات طیبه

http://masir1357.ir/ مسیر

شباهت تیم ملی فوتبال و انتخابات

| سه شنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۲، ۰۸:۳۸ ق.ظ | ۰ نظر

 

شباهت تیم ملی فوتبال و انتخابات

 

اپیزود اول:

بعد از چهار سال تیم ملی فوتبال ایران به جام جهانی رفته است

18 بازیکن خوب به تیم ملی دعوت شده اند.

همه تماشگران  یکصدا تیم ملی را تشویق می‌کنند.

تماشاگران  بازیکن گلزن، مقاوم  و تاثیر گذار تیم ملی را بیشتر تشویق می کنند.

تیم حریف دوست داشت که این مسابقه برگزار نشود، برای همین تمام تلاش خود را برای عدم برگزاری این مسابقه انجام داد.

تیم حریف از پر شدن ورزشگاه توسط تماشاچیان می‌ترسید، چرا که می‌دانست این به معنای شکست آنان خواهد بود.

تیم حریف، تیم ملی ایران را به خوبی شناساییی کرده بود، برای همین متوجه شده بود که ایران یک بازیکن بسیار حرفه ای دارد که برای آنان خطرناک خواهد بود. برای همین به همه بازیکن هایش گفته بود که نگذارید توپ به او برسد و چند نفری او را زیر نظر داشته باشد حتی اگر توانستید او را مصدوم کنید تا به بازی ادامه ندهد.

همه تماشاچیان یکصدا بهترین بازیکن تیم ملی ایران را تشویق می‌کنند.

 

اپیزود دوم:

بعد از چهار سال انتخابات ریاست جمهوری برگزار می‌شود.

8 نامزد برای کاندیداتوری انتخاب شده اند.

همه مردم ایران در این انتخابات شرکت می‌کنند.

البته نامزد اصلح، مقاوم  و کارامد را بیشتر تشویق می‌کنند.

دشمن دوست داشت که این انتخابات برگزار نشود برای همین تمام تلاش خود را برای عدم برگزاری انتخابات انجام داد.

دشمنان از حضور گسترده مردم در انتخابات می‌ترسند چرا که می‌دانستند این به معنای شکستشان است.

دشمنان نامزدها را به خوبی شناسایی کرده بودند برای همین متوجه شده بودند که کدام کاندید بسیار کارامد و برای آنان خطرناک است برای همین تمام تیترهای  رسانه‌های خود را بر علیه فلان کاندید نشانه گرفتند و به برخی از تماشاگرنماهای منافق دستور دادند که علیه بازیکن خوب تیم ملی شعار دهند.

مردم ایران همه به پای صندوق رای می‌ایند و ملت ایران پیروز این میدان می‌شود.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 

با اندکی تامل در رسانه های بیگانه براحتی می‌توان متوجه شد که بیشترین هجمه علیه دکتر سعید جلیلی شکل گرفته است. یعنی بازیکنی که رای آوردن او به ضرر آمریکا تمام می‌شود سعید جلیلی است.

این یعنی سعید جللی بازیکن خوبی است.البته این به معنای بد بازی کردن بودن دیگر نامزد ها نیست.

 

یا به زبان منطقیون:

منافع آمریکا همیشه به ضرر ملت ایران است/ شاهد:کوتای نوژه و 28 مرداد/ 8 سال جنگ تحمیلی/ تحریم علیه ایران/ مخالفت با دستیابی ایران به انرزی هسته‌ای،ترور انشمندان هسته ای و..

رای آوردن جلیلی به ضرر ملت آمریکا است/ شاهد: تمام رسانه های غربی تمام تلاش خود را می‌کنند تا جلیلی رای نیاورد

رای آوردن جلیلی به  نفع ملت ایران است

 

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۷ خرداد ۹۲ ، ۰۸:۳۸

رااننده تاکسی

| پنجشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۲، ۰۵:۲۰ ق.ظ | ۰ نظر

سخنی دوستانه با آقای قالیباف:

امروز سوار تاکسی شدم، بر روی شیشه ماشین برچسبی  از طرف تاکسیرانی درج شده بود که مبلغ ورودی تاکسی  در سال ۹۲ را ۲۹۷۲ ریال اعلام کرده بود.

چند نکته

 چرا این مبلغ را رند نکردند تا راننده یا مسافر مجبور نباشند از حقشان بگذرند.براستی کسانی که این قیمت را تعیین کرده اند در ۲۰ سال گذشته سیر می‌کنند که نمیدااند دیگر  کم ترین پول خرد در جیبهای مردم ۲۵ تومنی است و فصل یک قرون دو زار گذشته است!

دوم: به دوستانی که این قیمت ها را تعیین کرده اند و به آقای شهردار توصیه می‌کنم نصف روزی از ماشین های شخصیشان پیاده  و سوار تاکسی های تهران شوند تا ببیند ۹۹ درصد راننده ها به این نرخ مصوب هیچ توجهی نمیکنند و کمترین مسافت را حدود ۵۰۰ تومان حساب می‌کنند.

آقای شهردار ما منکر زحمات و خدمات شهرداری تهران نیستیم اما انتظار میرود وقتی  قیمت مصوب در داخل تهران  را نمی‌توانید کنترل کنید چطور می‌توانید بازار های ایران را کنترل نمائید.... 

امیدوارم در این چند روز باقی مانده در شهرداری حداقل نظارت جدی بر رعایت نرخ تاکسی ها

 

 

وقتی اطرافیان هاشمی برای محبوبیت دروغ می‌گویند

| شنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۵:۵۷ ق.ظ | ۰ نظر

خبرهایی که دائم تکذیب می‌شوند:

سناریو ‌سازی چند جانبه رفسنجانی در انتخابات

یک روز قبل از به اتمام رسیدن مهلت ثبت نام کاندیدا برای ریاست جمهوری، خبری با تیتر " کاندیداتوری هاشمی رفسنجانی امری واجب است" از طرف دو مرجع تقلید، در خروجی چند سایت از جمله ایلنا، عصر ایران، بالاترین و جرس منتشر می‌شود.

در جزئیات این خبر آمده که آیت الله سیستانی در دیدار با محمد هاشمی و آیت الله وحید خراسانی در دیدار با علی مطهری در پیام هایی جداگانه بر لزوم حضور آیت الله هاشمی رفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم تاکید کردند.

این خبر به سرعت از  طرف سایت رسمی آیت الله وحید خراسانی تکذیب می‌شود و همچنین دفتر ایت الله سیستانی از اعلام این خبر اظهار بی اطلاعی می‌کند و دروغ بودن خبر را برای همگان واضح می‌سازد.

همزمان با این خبر برخی از سایت های حامی رفسنجانی بیانیه‌هایی از طرف دانشجویان دانشگاههای قم، کارکنان صداوسیمای جمهوری اسلامی، جمعی از خانواده های شهدا، ایثارگران، دانشجویان و طلاب بسیجی، جبهه حامیان دولت وحدت ملی، طلاب حوزه های علمیه قم، مشهد، تهران، اصفهان و دیگر اقشار منتشر می‌کند؛ این در حالی است که تا کنون هیچ بیانیه و یا خبری قبل از این، از طرف دانشجویان و یا طلاب برای حضور رفسنجانی و خاتمی در انتخابات صادر نشده است.

حال این سوال مطرح ‌می‌شود که عقل حکم  می‌کند اگر عده‌ای برای اعلام کاندیدای مورد نظرشان شخصیت قائل هستند و مشتاق حضورآنان هستند طبیعتاً از مدت‌‌ها قبل این اشتیاق را با بیانیه ها و خبر‌های خود اعلام می‌داشتند، حال چرا این اعلام حضور در آخرین روز مهلت ثبت نام کاندیدا رسانه ‌ای می‌شود جای سوال دارد!

براستی با چه هدفی خبردروغ دعوت اقشار و مراجع برای حضور رفسنجانی در انتخابات آنهم در روز پایانی مهلت ثبت نام،  به سرعت با محوری مشترک بر روی سایت‌های ضد انقلاب و برخی از سایت های داخلی  منتشر می‌شود؟!

با نگاهی به فتنه سال 88 و استفاده از کلید واژه "تقلب" در انتخابات و نامه رفسنجانی برای تجدید انتخابات می‌توان متوجه شد که یکی از رکن‌های اصلی آشوب های سال88 از طرف چه کسانی هدایت می‌شد.

هر چند فتنه گران در آن سال زیان‌هایی را برای کشور به بار آوردند اما مردم ایران به خوبی در نهم دی ماه تمام امیدهای فتنه گران را نا امید کردند.

اما از آنجائیکه دروغ گو کم حافظه می‌شود این فتنه گران با از یاد بردن حافظه تاریخی خود باز هم امید به  فتنه گری دارند و این بار با کلید واژه "انتخابات آزاد" قصد تنش، آشوب و کمرنگ کردن حضور مردم در انتخابات را دارند.

آنها برای این کار در ابتدا مشروعیت شورای نگهبان را زیر سوال بردند تا با طرح این شبهه، احتمال ردصلاحیت نشدن فتنه گران را صادر کرده باشند. همزمان با این جوسازی‌ها، خبرهایی از قبیل اقبال مردم و اقشار مختلف و مراجع نقلید برای حضور رفسنجانی در انتخابات بر روی سایت های خبری حامی رفسنجانی در خارج و داخل منتشر می‌شود تا به خیال خودشان این تفکر را القا کنند که به رغم اشتیاق مردم برای حضور مجدد عاملان اصلی فتنه گران در انتخابات، شورای نگهبان این افراد را رد صلاحیت می‌کند، بنا براین انتخابات آزاد نیست و مشروعیت آن زیر سوال می رود.

این در حالی است که فتنه گران به خوبی این را می‌داند که به فرض رد شدن از فیلتر شورای نگهبان، از طرف مردم هیچ اقبالی برای حضور مجدد آنان صورت نمی‌گیرد  و حضور آنان در انتخابات به قیمت از بین رفتن آنان از صفحه تاریخی تمام می‌شود.

بنابراین پیش‌بینی می‌شود عاملان اصلی فتنه در سال 88 برای حضور در انتخابات اعلام کاندیداتوری نمی‌کنند و تنها در بوق انتخابات آزاد می‌دمند و از طرفی دیگر افرادی دیگر را که به تفکرات خودشان نزدیک است را برای کاندیداتوری به میدان می‌فرستند تا اگر آنان از طرف شورای نگهبان رد صلاحیت شوند باز هم بر طبل انتخابات آزاد بکوبند و اگر هم از فیلتر شورای نگهبان رد شدند و رای نیاوردند، بگویند که این افراد از ما نبودند تا شاید بتوانند به خیال خودشان در صحنه باقی بمانند.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۵:۵۷

من جنس خارجی نمی‌خرم...

| دوشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۲:۱۰ ب.ظ | ۰ نظر

من جنس خارجی نمی‌خرم...

 

من جنس خارجی نمی‌خرم...

جنس خارجی سیاه است

سیاه تر از روزگار یک کارگر ایرانی که بیکار شده است!

 

من جنس خارجی نمی‌خرم...

جنس خارجی شکستنی است

شکسته تر از دل کودکی که پدرش را به علت ورشکستی کارخانه از کار اخراج کرده اند!

 

من جنس خارجی نمی‌خرم...

جنس خارجی براق است

براق تر از چاقویی که تسمه چرخش، چرخ های کارگاه تولیدی ایرانی را پاره کند!

 

من حتی یک ریال هم جنس خارجی نمی‌خرم،نمی‌خرم چون نمی‌خواهم شکسته شدن صدای استخوان های کارگر ایرانی در زیر چرخ های خریدم شنیده شود.

 

من با افتخار جنس ایرانی می خرم....

تو چطور؟

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۹ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۲:۱۰

کنکور امر به معروف و نهی ازمنکر/سوال23

| سه شنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۱:۲۶ ق.ظ | ۰ نظر

شنیدی فلان کاندیدا چی گفته؟

 

سوال:

در یک سایت خبری می‌خوانید  که یکی از  نامزدهای  ریاست جمهوری  به مردم ایران توهین کرده است، شما چه عکس العملی نشان می‌دهید؟

الف) سریع  باور میکنم و از اون کاندید متنفر میشم.

ب) نگاه می‌کنم که آن کاندید که اگر فرد دوست داشتنی من بود توجیه میکنم،  و اگر نبود به شدت  او را می‌کوبم.

ج) این خبر را گوشه ذهنم نگه می‌دارم،  اما راجع بهش قضاوت نمی‌کنم و تحقیق هم نمی‌کنم.

د) به پایگاه اطلاع رسانی شخصی  آن فرد می‌روم و متن سخنانش را از سایتش می‌خوانم و بعد قضاوت میکنم.

.....................................................

اپیزود اول:

خبرنگار : ببخشید نظر شما راجع به برگزاری فلان هماش چیست،شنیده شده که مسئولان میخواهند از بودجه بیت المال در این همایش استفاده کنند،آیا بهتر نبود این هزینه را خرج امور فرهنگی میکردند؟

یک مرجع تقلید: به طور کلی این صحیح نیست که مجموعه ای از بیت المال سوء استفاده کند.

 

اپیزود دوم:

تیتر مشترک روزنامه ها و سایت های خبری:

 

اعتراض مراجع تقلید به برگزاری همایش میلیاردی

آیت الله.....با اشاره به جلوگیری از برگزاری همایش میلیاردی افزود، این صحیح نیست که مجموعه ای از بیت المال سوءاستفاده کند.

و....

....................................................................................................................................

پی نوشت:

۱-وقتی فضای رسانه ای کشور مسموم شود مجبور میشویم که حتی سخنان رهبری را هم تنها از پایگاه اطلاع رسانی ایشان جویا شویم.

۲-آبروی یک فرد یا یک گروه آنقدر اهمیت دارد که من بعد از شنیدین یک خبری منبع اصلی آن را پیگیری کنم.

۳-مثالی که از برگزاری همایش آورده شده است تنها یک مثال ساده برای تحریف بوده و هیچ جهت گیری سیاسی ندارد.

۴- از همه نخبگان، علما و مراجع خواهشمندم تا قبل از مصاحبه با سایت ها و مطبوعات از ماهیت آن مجموعه اطمینان حاصل کنند و خبر نهایی را پیش از انتشار بازخوانی نمایند.

 

 

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۳ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۱:۲۶

قربة الی الله سینما می رویم

| دوشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۲، ۰۹:۳۴ ق.ظ | ۰ نظر

 

قربة الی الله سینما می رویم

 

 

حتماً شما هم از بسیاری از افراد ارزشی شنیده اید که چرا در سینما و صدا و سیما فساد وجود دارد. در این میان عده ای از بیخ و بن ساختار سینما را فساد آلود دانستند و از این فضا کاملا دوری جستند عده ای دیگر به مقابله رفتاری پرداختند و حتی در مقابل سینما ها تجمع و شعار میدادند و عده ای دیگر همراه با نقد فیلم های غیر ارزشی قدمی را برای تولید و یا حمایت از فیلم های ارزشی داشته اند.

براستی کدامیک از این افراد کار درستی را انجام می‌دهند؟

برای مثال در این سال های اخیر به رغم تولیدات فیلم های غیر ارزشی از سینما، فیلم های ارزشی مانند: آژانس شیشه ای،خداحافظ رفیق، 33 روز، طلا و مس، اخراجی ها، شکارچی شنبه، قلاده های طلا،روزهای زندگی، شور و شیرین و رسوایی و خیلی از فیلم های سینمایی دیگر تولید شده اند.

براستی کدامیک از ما با هدف قربة الی الله همراه با خانواده یا دوستان به سینما رفته ایم؟!

کدامیک از ما در به صورت چهره به چهره یا در رسانه هایمان فیلم های ارزشی را تبلیغ کرده ایم؟!

کدامیک از ما در مسجد محلمان تبلیغ فیلم های ارزشی را کرده ایم؟!

چه اشکالی دارد که  امام جماعت یک مسجد یا مسئول بسیج یا مدیر یک ساختمان یا مسئول یک اداره یا پدر یک خانواده برای اعضای خود بلیط تهیه کند و آنان را به دیدن فیلم های ارزشی دعوت کند؟!

مگر نه این است که باید از کار خوب حمایت کنیم؟ این حمایت ما به غیر از لذت بردن از پیام های مثبت فیلم نقش مهمی در تداوم و پرنگ شدن آن فیلم و ان کارگردان یا فیلمنامه نویس دارد.

آیا می‌ دانید وقتی فروش یک فیلم در سینما بالا باشد در دوره بعد فیلم های این کارگردان میتواند در سالن های بیشتری نمایش داده شود؟

آیا می‌دانید یک کارگردان وقتی فیلمش از استقبال آنچنانی برخوردار نباشد ناخودآگاه کم انگیزه می‌شود؟

آیا میدانید تبلیغ یک فیلم ارزشی میتواند در گسترش فرهنگ اسلام تا چه حد می تواند مفید باشد؟

پس بیائید بجای نق زدن های بیهوده قدمی را برای ترویج و تبلیغ دین برداریم.

این روزها فیلم "رسوایی" اثر مسعود ده نمکی در سینماهای کشور و همچنین سریال تلویزیونی "بال های خیس" ساعت22 هر شب از شبکه 1  از نمونه کارهای ارزشی است.

حرف آخر اینکه بجای نق زدن یا فیلم بسازیم و یا تبلیغ فیلم های ارزشی ساخته شده را انجام دهیم.

 

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۹ فروردين ۹۲ ، ۰۹:۳۴

چند پوستر آسمانی

| يكشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۲، ۱۱:۳۹ ق.ظ | ۰ نظر

چند پوستر آسمانی

بقیه پوستر ها در ادامه مطلب

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۸ فروردين ۹۲ ، ۱۱:۳۹

حتما گوش بدید

| سه شنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۱، ۱۲:۳۲ ب.ظ | ۰ نظر

165کلیپ شنیدینی از رهبری

پایگاه (شهید آوینی) نوشت:

به ادامه مطلب بروید

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۲ اسفند ۹۱ ، ۱۲:۳۲

فیلم بغض هوگو چاوز برای ظهور امام زمان(عج)

| چهارشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۱، ۰۸:۴۶ ق.ظ | ۰ نظر

 فیلم بغض هوگو چاوز برای ظهور امام زمان(عج)

همزمان با درگذشت هوگو چاوز رئیس جمهور ونزولاء فیلمی از او منتشر می شود که در آن هوگو چاوز از حضرت مهدی (عج)‌می‌گوید

14-758535 

لینک دانلود

http://host10.aparat.com//public/user_data/flv_video_new/26/1b9968f6ea6847444cebc7352c377e8876038.mp4

قدس برای ما مسیحیان واقعی ، سرزمین مقدس است 

قدس برای ما مسیحیان واقعی ، سرزمین مقدس است

آنروز با احمدی نژاد مرور می کردیم

آنجایی از اسلام و قرآن که می گوید : اینان برخواهند گشت

در حالیکه گرفته است

دست امام دوازدهم را

مهدی

با هم می آیند

با مهدی

در آنروز صلح همه جای جهان را در فراخواهد گرفت

به عیسی و مهدی میگویم

که زود بیایند! عجله کنند

( چاوز با بغض می گوید)

که زود بیایند

که عجله کنند

چون براستی چه خطراتی دنیا را فراگرفته ! خدای من !!!

این دنیای جدید که می خواهد متولد شود.

امروز تمام دشمن های زمان ها و دشمن های تمام مکانها در غزه جمع شده اند

من معتقدم نهایت تمام جنگهای تاریخ همین جنگ نوار غزه است

ما برای فلسطین می جنگیم

این جنگیدن به نفع ونزوئلا هم هست

در واقع برای آمریکای لاتین می جنگیم

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۶ اسفند ۹۱ ، ۰۸:۴۶

سوال22/ حرص در خریدشب عید

| سه شنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۱، ۰۷:۴۸ ق.ظ | ۰ نظر

حرص در خریدشب عید

سوال ۲۲

با خبر می‌شوید که پرتغال در فلان میوه فروشی ارزان شده است شما چه اقدامی انجام می‌دهید؟

الف) سریعاً خودم رو به میوه فروشی میرسونم و چهار و پنج کیلو میخرم تا برای روزهای آینده نگه دارم

ب) اهمیتی به این موضوع نمیدم فوقش 100 تومن ارزون تره دیگه

ج) به داستان زیرعمل می‌کردم:

 

روزی من در «نوفل لوشاتو» به علت ارزانی ، حدود 2 کیلو پرتقال خریدم . فکر کردم چون هوا خنک است ، برای سه الی چهار روز پرتقال خواهیم داشت.

 امام خمینی با دیدن پرتقال‌ها فرمودند «این همه پرتقال برای چیست ؟» من برای این که کار خود را توجیه کنم ، عرض کردم : «چون پرتقال ارزان بود، این قدر را برای چند روز خریدم.» حضرت امام فرمودند: «شما مرتکب دو گناه شدید. یک گناه باری این که ما نیاز به این همه پرتقال نداشتیم و دیگر این که شاید امروز در نوفل لوشاتو کسانی باشند که به علت گران بودن پرتقال نتوانسته باشند آن را تهیه کنند، و شاید با ارزان شدن آن، می توانستند مقداری از آن را تهیه کنند، در حالی که شما این مقدار پرتقال را برای سه یا چهار روز، آن هم به جهت ارزان بودند آن خریده اید. ببرید مقداری از آن را پس بدهید!»

گفتم: «پس دادن آنها ممکن نیست.» حضرت امام فرمودند: «باید راهی پیدا کرد.» عرض کردم: «چه کار می توانیم بکنیم؟» حضرت امام در جواب فرمودند : پرتقالها را پوست کنید و به افرادی بدهید که تا حالا پرتقال نخورده اند. شاید از این طریق خداوند از سر گناه شما بگذرد

تصاویری از زنان قبل و بعد از انقلاب

| يكشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۱، ۱۲:۳۴ ب.ظ | ۰ نظر

 تصاویر تطبیقی با عنوان "زنان ایرانی قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران" در قالب گزارشی تصویری:

بزای دیدن عکس ها به ادامه مطلب مراجعه نمائید 

 

وقتی رهبری لبخند را ضروری می‌داند

| شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۱، ۰۵:۱۲ ق.ظ | ۰ نظر

این جمله از کیست؟


( یکى از ضرورتهاى جامعه، لبخند است)



الف) چارلی چاپین

ب) دکتر شریعتی

ج) فرانسیس بیکن

د) آیت الله خامنه‌ای

زیاد فکر نکنید، گزینه صحیح (د) است. شاید خیلی از شما خوانندگان جملات آیت‌الله‌ ‌خامنه‌ای پیرامون لبخند را نشنیده باشید.

وقتی کلیپ صوتی سخنان رهبری راجع به لبخند را از تلفن همراه برادرم شنیدم، برایم خیلی جالب بود که رهبرمسلمین جهان صحبت از شادی و ضرورت داشتن لبخند در جامعه سخن به میان می‌آورد.اما بسیاری از ما شیعیان نسبت به این مهم بی توجه هستیم.

از زمان های گذشته تا کنون دشمنان اسلام سعی در سیاه نمایی و خشن بودن مسلمانان را داشته اند.این قضیه را میتوان از فیلم‌های دنیای غرب متوجه شد که مدام به مخاطب خود القا میکنند که مسلمانان افرادی عبوس، عصبانی، خشن و غیر لطیف هستند.

حال سخنان بسیار زیبا و دلنشین رهبر معظم انقلاب پیرامون لبخند را میخوانی:

یکى از مقوله‏هاى بسیار مهم و یقیناً یکى از ضرورتهاى جامعه، لبخند است. لبخند یکى از نیازهاى زندگى انسان است. زندگىِ بى‏شادى و بى‏لبخند، زندگى دوزخى است. زندگى بهشتى، زندگى با لبخند است.

حضرت على فرمود: «المؤمن بشره فى وجهه و حزنه فى قلبه»؛ اگر غصه‏یى دارید، باید در دلتان نگه دارید؛ مؤمن این‏طورى است. لبخند و شادى مؤمن در چهره‏ى اوست. اصلاً چهره‏ها باید شاد باشد.

اگر با چهره‏ى خودتان مى‏توانید به جامعه شادى بدهید، باید این کار را بکنید. شادى لازم است و باید آن را براى مردم تأمین کرد؛ منتها این کار برنامه‏ریزى مى‏خواهد. مراقب باشید شادى در مردم با لودگى و ابتذال و بى‏بندوبارى همراه نشود؛ از این طریق به مردم شادى داده نشود. همه‏جور مى‏شود به مردم شادى داد؛ از نوع صحیح آن شادى داده شود.

گاهى اوقات یک لطیفه یا یک تعبیرِ بجا مخاطب را شاد و خوشحال مى‏کند؛ گاهى هم ممکن است یک آدم لوده با ده جور ادا درآوردن، نتواند آن‏طور شادى را ایجاد کند. شادى کردن و شادى دادن به مردم، به‏معناى لودگى نیست.

یکى از آقایانى که در صدا و سیما گاهى صحبت مى‏کند و مصاحبه‏هاى خوب و صحبتهاى خوبى دارد - من گاهى گوش کرده‏ام - اصلاً شوخى نمى‏کند؛ اما تعبیرات و کیفیت بیانش طورى است که انسان گاهى بى‏اختیار لبخند به لب مى‏آورد؛ این‏طور خوب است.

بیانات رهبر انقلاب در دیدار رییس و مدیران سازمان صدا وسیما11/09/89



(گاهى یک لبخند شما، از دارو و درمانى که براى این بیمار به کار میرود، ارزشش بیشتر است، اثرش بیشتر است. بیمار دچار آشفتگى است، دچار ناراحتى است - بخصوص بیماران سخت - کمک به او، فقط کمک به جسم او نیست؛ جسم او را با دارو و درمان و تزریق و تدابیر پزشکى بایستى علاج کرد؛ اما روح او با محبت، با لطف، با نوازش، با مهربانى درمان میشود. گاهى این درمان روحى، حتّى جاى درمان جسمى را هم میگیرد؛ این، هم علمى است، هم به تجربه ثابت شده است که شادى روح انسان، شادى عصبى و احساسى انسان، بر روى جسم او تأثیر مثبت میگذارد)
بیانات در دیدار گروه کثیری از پرستاران نمونه کشور01/02/89