باید کاری کرد

وبگاه شخصی حسن عبدالصمد

باید کاری کرد

وبگاه شخصی حسن عبدالصمد

۸ مطلب در آبان ۱۳۸۹ ثبت شده است

به من میگن بچه مثبت!

| دوشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۸۹، ۰۸:۳۲ ب.ظ | ۳ نظر

                                     به من میگن بچه مثبت!    

·        به مـن می گـن بی فرهنـگ؛ چون که گیـتار روی کولم نمی گذارم و موهایم را چهار ساعت جلوی آینه سشوار نمی کشم!

·        به من می گن بی کلاس؛ چون که زور می زنم و ماشین یه بنده خدا را از جوی در می آورم و لیز می خورم و لباسم کثیف می شود!

·        به من می گن بچه مثبت؛ چون وقتی صدای اذان را می شونم به مسجد می روم و وقتی اسم پیامبر می آید صلوات می فرستم.

·        به من می گن بی تمدن ؛ چون صدای ضبط ماشینم زیاد نیست؛  چون که ریتمش تند نیست؛ چون که اصلاً ماشین ندارم!!!

·        به من می گن بی لیاقت؛  چون شعورم اجازه نمی دهد روی در و دیوار دانشگاه شعار بنویسم.

·        به من می گن بی هویت ؛ چون صدای خنده هایم فضای دانشگاه را پر نمی کند و وقتی استاد سرکلاس نیامده، سرکلاس می نشینم تا کلاس تعطیل نشود و استاد بیاید!

·        به من می گن اُسگُل؛ چون کــه ایستاده ام و به حدیث و یا شعری که روی دیوار شده نگاه می کنم و لذت می برم.

و واقعیت این است که من ، ضرب المثل خواهی نشوی رسوا   همرنگ جماعت شو را قبول ندارم و می خواهم آن چیزی باشم که فطرتم می گوید، آن چیزی باشم که صاحبم می گوید،  یعنـی خــدا...

ویژگی دانشجوی خوب :

| دوشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۸۹، ۰۸:۳۱ ب.ظ | ۰ نظر

ویژگی دانشجوی خوب

اگر می خواهی دانشجوی خوبی باشی باید همیشه ته کلاس بشینی تا به راحتی بتوانی از کلاس خارج و به سرعت برای حضور و غیاب وارد شوی . چه زیباست جنگ برای جا گرفتن ته کلاس . هنگام خستگی چرت بزنی و هنگام دلتنگی به دوستان زنگ بزنی و یا با موبایلت اسنک یا تیر اندازی کنی ! چه زیباست که با یک تسبیح نذر کردن ، استاد در بدو وردو به کلاس حضور وغیاب کند تا بتوانی کلاس را مختومه بدانی و چه سخت است که استاد بخواه آخر کلاس از نو اسمها را بخوانند بطوری که دیگر کسی در کلاس نیست ! و تو لاجرم غیبت بخوری کلاسها را یک ماه مانده به امتحانات تحریم کنی و حتی الامکان از تمام غیتب های  مجازت استفاده کنی . چه رویاییست که در دانشگاه سیگاری شوی و علتش را سنگینی درسها و دوری و ...... بیان کنی . به بچه کنکنوری ها فخر بفروشی و آنها را نصیحت کنی که چگونه برای کنکور آماده شده و چگونه تست بزنند . سر کلاس جزوه ننویسی و آن را از خوبرویان دانشگاه بگیری ! تا اسم کتابی را از دهان استاد شنیدی بخری و صرفاً آن را در کتابخانه ات جاسازی کنی و رد آخر به طور افتخاری شب امتحان تا صبح پا بزنی و درس بخوانی .

او که جز من کسی را نداره...

| دوشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۸۹، ۰۸:۳۰ ب.ظ | ۱۲ نظر

 او که جز من کسی را ندارد...

 

خدا به بنده گفت : بنده من یازده رکعت نماز شب بخوان .

بنده به خدا می گه :خدایا آخه من ...خسته ام  نمی تونم .

خدا  :عیبی ندارد. دو رکعت نماز «شفع» و یک رکعت نماز «وتر» بخوان .

بنده  : خدایا حال ندارم. برایم مشکله نیمه شب بیدارشم .

خدا  :بنده من قبل از خواب این سه رکعت رو بخوان .  

بنده  : خدایا سه رکعت زیاده.

خدا: بنده من فقط یک رکعت نماز «وتر» بخوان.

بنده: خدایا امروز خیلی خسته ام  راه دیگه ای نداره ؟

خدا: بنده من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان فقط بگو: یا الله

بنده: خدایا من توی رختخوابم.اگر بلند شم خواب از سرم می پره.

خدا: بنده من همان جا که دراز کشیده ای بگو یا الله

بنده: خدایا هوا سرده  من نمی تونم دستام رو از زیر پتو بیرون بیارم  سردم میشه.

خدا: پس توی دلت بگو یا الله .ما نماز شب برات حساب می کنیم .

                                     *بنده اعتنا نمی کنه ومی خوابه .

خدا به ملائکه می گه: ملائکه من ببینید من چقدر ساده گرفتم اما او خوابید...چیزی به اذان صبح

نمانده . بنده من رو بیدار کنید .دلم برایش تنگ شده امشب با من  حرف نزده .

ملائکه به خدا می گن: خداوندا او رو بیدار کردیم .اما او باز خوابید .

خدا به ملائکه می گه: ملائکه من در گوشش بگید خداوند منتظر توست .شاید بیدار شود.

ملائکه: پروردگارا  بازهم بیدار نمی شه.

                                                   * اذان صبح را می گویند

این بار خدا خودش به  بنده می گه: بنده ی من هنگام اذان هم بیدار نشدی. نزدیک  طلوع خورشیداست . بیدار شو  وبا من حرف بزن .نگذار نماز صبحت قضا شود .

                                                *خورشید از مشرق طلوع کرد

ملائکه به خدا می گن :خداوندا  نمی‌خواهی با او قهر می کنی ؟

خداوند به ملائکه می گه: او که جز من کسی را ندارد .شاید توبه کند ....

 ببین خدا چقدر به ما مشتاقه ما با اینکه به او محتاجیم .....

چقدر خنده داره که...

| دوشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۸۹، ۰۸:۲۹ ب.ظ | ۱۴ نظر
 

 

چقدر خنده داره که...

 

چقدر خنده داره که یک ساعت عبادت به در گاه خدا دیر وطاقت فرساست ولی 90دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل برق و باد می گذره. 

چقدر خنده داره که 100هزار تومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی با همون مقدار پول به خرید می ریم کم به چشم می یاد.

چقدر خنده داره که یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما دو ساعت فیلم دیدن به سرعت می گذره.

چقدر خنده داره که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمون به وقت اضافه می کشه لذت می بریم واز هیجان تو پوست خودمون نمی گنجیم اما وقتی مراسم دعا وخطابه ونیایش طولانی تر از حدش می شه شکایت می کنیم وآزرده خاطر می شیم.

چقدر خنده داره که خوندن یک صفحه یا بخشی از قرآن سخته اما خوندن 100صفحه از پر فروشترین کتاب  رمان دنیا آسونه.

چقدر خنده داره که سعی می کنید ردیف جلوی یک کنسرت یا مسابقه رو رزرو کنیم اما به آخرین صفهای نماز جماعت تمایل بیشتری داریم

چقدر خنده داره که همه مردم بدون این که به چیزی اعتقاد پیدا کنن ویا کاری در راه رضای خدا انجام بدن می‌خوان به بهشت برن

چقدر خنده داره که وقتی جوکی رو ازطریق پیام کوتاه یا ایمیل به دیگران ارسال می کنیم به سرعت آتشی که در جنگل انداخته شود همه جا را فرا می گیرد اما وقتی سخن وپیام الهی رو می شنویم دو برابر در مورد گفتن یا نگفتن اون فکر می کنیم.

 این طور نیست ؟

دارید می خندید ؟                                               

دارید فکر می کنید؟       

 این حرفارو به گوش بقیه برسونید وازخدا سپاسگذار باشید که اوخدای اعلا ودوست داشتنی است.که با همه ناشکری بنده هاش بازم ما رو رها نکرده.پس یک یا علی بگوئیم وبرای او باشیم تا در آن دنیا شرمنده نباشیم.

آیا این خنده دار نیست که وقتی که می خواید این حرفا رو به بقیه بزنید خیلی ها رو از لیست خودتون پاک می کنید به خاطر اینکه :

مطمئنید اون ها به هیچ چیز اعتقاد ندارند؟                                         

                           خنده داره ؟......نه تاسف آوره.

خاطرات سفر 2

| سه شنبه, ۱۸ آبان ۱۳۸۹، ۰۳:۴۸ ب.ظ | ۲ نظر

 

 

سفری بر بال فرشته های ۲

 

بعد از دیدن گنبد خضرا های های گریه کردم دست پام می لرزید خدایا خودت بهم رحم کن یعنی به داخل مسجد می رسم دیگه توان راه رفتن نداشتم ولی مگه می شه وایساد رفتیم جلو همه شروع کردیم سلام دادن

هیچ وقت فکرشم نمی کردم اینجا رو از نزدیک ببینم خداااااااااااااااااااااااااااااایا شکرت کاش می تونستم فریاد بزنم بگم منو خلاصم کنید داد بزنم بگم خدایا تورو قسمت می دم به خاتم النبیین خودت رحم کن به من روزی که هیچ کس به دیگری رحم نمی کنه خدایا رحم کن به هممون روزی که جز تو کسی نمی تونه کمکمون کنه .

رفتیم جلو تا رسیدیم به مسجد پیامبر دوستانم گفتن ما داریم می ریم وضو بگریم گفتم بریم رفتیم من که همیشه عادت دارم به سعت کارهامو انجام میدم از همه جلو تر اومدم بیرون خلاصه کسی رو پیدا نکردم دیدم ظائرای سیستان دارن میرن من هم پرسیدم کجا ؟ گفتن می ریم روضه رضوان گفتم بچه ما هم میان اونجا دیگه با هاشون رفتم

آقا جون اینجا کجاست به من گفته بودن بین قبر پیامبر تا محراب یک قطعه از بهشته هر کس اونجا نماز بخونه  هر رکعت معادل 1000 رکعته

روضه چون خیلی کوچیکه هر کشور جداگانه داخل می رن پس باید منتظر بمونی تا اعلام کنن که نوبت کدوم کشور تا ما رسیدیم گفتن: جمهوری اسلامی ایران

منم که تنها بودم دوستام هیچ کدوم نبودن رفتم تو سر نماز اینقدر گریه کردم که نمازم رو به زور می خوندم تازه فهمیدم عبادت یعنی چی خلاصه جاتون خالی چند تا نماز به نیابت از همه خوندم و دیگه وقت ایران تموم شد مگه می شه رفت بیرون یا خدا کمک کن دوباره بیام

رفتم بیرون تازه فهمیدم گم شدم نه جایی رو می شناسم نه کسی رو یادم اومد دیشب  یکی از بچه ها گوشیش رو گم کرد با گوشیه من زنگ زد به خودش شمارشو اتفاقی توی گوشیم دارشتم زنگ زدم به سر پرستمون گفته بود اونم اومد دنبالم بعد از اومدنش فهمیدم اونجا که من ازشون جدا شدم اونا رفته بودن بقیع ولی بقیع تا ساعت 4 بعد از ظهر بسته بود وکسی نتونسته بود زیارت کنه همون جا بود که با خودم گفتم خدایا شکرت رسول الله بد جوری دوستم داره که منو روز اول خواسته ...

ادامه دارد...

خاطرات سفر 1

| دوشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۸۹، ۱۱:۵۲ ق.ظ | ۱ نظر

 

 

سفری بر بال فرشته ها

 

دیروز هواپیمامون در جده نشست . ازش که پیاده شدم گفتم یا رسول الله سلام فکر کنم آقا جوابم رو داد خودش گفت سلام مستحبه ولی جوابش واجبه .

وقتی پیاده شدم دیدم یا خدا اینجا پر عرب چقدر هم وحشتناکن آخه من تو ایران آدمایی که اینقدر بلند و هیکلی باشن کم دیدم . داخل فرودگاه پاسپوتها چک می شد منم دستم مثل بید میلرزید تازه از گروه ششم اولین نفرم بودم رفتم جلو اینا دیگه کین یه خوش آمدیدم نمی گن همین جور که دستم میلرزید پاسم رو نشون دادم آقای برگشت به عربی یه چیزی گفت من که متوجه نمی شدم نگو میگه چرا شماره ویزاتو ننوشتی آقا من چه میدونم چی میگی پاسپورتو از دستم گرفت من کم مونده بود بشینم گریه کنم هی می گفتم آقا چی میگی فارسی بگو که رئیس کاروان آمد منو کمک کرد خلاصه بعد از یک سکته من رو از گیت رد کردن رفتم وسوار اتوبوس شدم راه افتادیم به سمت شهر رحمه للعالمین

بعد از گذشت 5  6 ساعت رسیدیم به شهر مدینه السلام علیک یا رسول الله السلام علیک یا فاطمه الزهرا یا غرت عین الرسول یا حسن ابن علی و....

آقا جون ما هم اومدیم یعنی تو پرونده ما رو امضا کردی که بیایم بییم قبر جدت رو ببینیم آقا جون من که لایق اومدن نبودم تو خودت کمکم کن که ....

وقتی رسیدیم ساعت 12 شب بود مسجد رسول الله از فاصله های دور چشم رو جلب خودش می کرد رفتیم پیش حاج آقا التماس که بریم مسجد النبی حاجی گفت : بابا جون کجابریم این وقت شب همه خسته اند صبح می ریم نماز گفتیم باشه رفتیم بالا فکر میکنید چی دیدیم ؟

پنجره اتاق ما تنها اتاقی بود که مسجدالنبی رو می تونستی ببینی گفتم السلام علیک یا رسول الله آقا با این منظره مگه میشه اینجا خوابید

بچه قول دادن نخوابن که تا اذان دعا کنیم نخوابیدیم بعد از نماز صبح حاجی اومد دنبالمون رفتیم صبحونه از اونجا مستقیم مسجد النبی .

هتل تا حرم10 دقیقه پیاده راه بود رفتیم جلو در با خودم گفتم اگه خوابه خدا کنه بیدار نشم اگه بیدارم یک نفر بهم بفهمونه .

رفتم جلو حاج آقا گفت همه سرا پایین هر وقت گفتم بیارید بالا  حاج آقا گفت حالا بیارید بالا خدا یا دوروغه من که ایجا نیستم دارم خواب میبینم من آخه من میتونم نه جام ایجا نیست ....

ادامه دارد...    

آیا ما منتظر ظهوریم ؟!

| دوشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۸۹، ۱۰:۰۳ ق.ظ | ۳ نظر

آیا  ما  منتظر  ظهوریم ؟!

- هر هفته هر مقداری حتی مبلغ اندکی بعنوان صدقه برای سلامتی حضرت کنار بگذار

- دعای برای تعجیل فرج حضرت بعد از هر نماز را از یاد نبر

-  10دقیقه دعای عهد هر صبح یه تجدید میثاقه با عزیزی بی مثال

- هر جمعه با یه صلواتم شده یادش کن که چقدر جاش خالیه و چقدر بهش نیاز داری

- ثواب کلیه کارهای خیرت رو بزار برای تعجیل در فرج حضرتش

- هر جا رفتی زیارت، به نیابت حضرت هم یه زیارت بکن

- در باب حضرت هر هفته یه کم به اطلاعاتت اضافه کن اگه با کتاب نشد با مطالعه یه پست

- خندت جائی باشه که حضرت اونجا شادن

- صبح جمعه ، غسل جمعه را به نیت زیارت حتمی روی ماه حضرت انجام بده

- از خواب که بیدار میشی یه سلام به صاحب مکان و زمان بکن

- یه تابلو با عبارتیکه تو رو بیاد حضرت بیندازه حتما جلوی چشمت داشته باش

- در هفته حتی اگه شده چند خط قران برای سلامتی و شادی حضرت بخون

- در هفته حتما یه مجلس امام حسین برو وثوابشو هدیه کن برای تجیل در ظهور حضرت

- یه دفترچه از کارهای خوبی که باید انجام بدی و به تاخیر انداختی تهیه کن و برای شادی حضرت هفته ای یکیشو شروع کن

روز میلاد حضرت را حتی با یک کیک کوچک برای همه زیبا متجلی کن

- در هر مکان مقدسه ای با یه زیارت آل یس یادشان باش

- با بردن نام خاصه حضرت به تقلید از امام رضا دست بر سربگذار و در هر شرایطی بپاخیز

- در تحصیل علم و بکارگیریش بصورت عمل کوشا باش تا در دولت کریمه حضرت فردی مفید باشی

- به زیر دستات رحم کن تا شامل رحمت واسعه حضرتش قرار گیری

- در اصلاح و روشنگری در جامعه ات کوشا باش تا در صبح سپید حضورش رو سیاه نباشی

-  نیاید ان روز که در حضور منور وملموس حضرت خجل باشم از اینکه درِ دلم را برای ورود هر غریبه ای گشودم

-  جز حضرت کسی مستوجب الدعوه نیست از ایشان التماس دعا داشته باش

- فقط در موقع دردهام به یاد حضرت نیفتم در خوشی ها هم حضرت حاضر وناظر است

-  بعد از نماز سلامی به ثارالله سپس به امام رضا ودوباره رو به قبله استغاثه به حضرت رو فراموش نکنم

-  در شروع هر کاری یه سوره قدر بخوانم و از حضرت بخوام بهترین را بسوم برگردونه

- تو پیامک های مسنجرم یه جائی برای اقا باز کنم

-  مگه میشه جمعه بدون یه پیامک برای یاد اوری دعا در تعجیل در ظهور اقا برای دوستان؟؟

-  چطوری می تونم میلیون،میلیون پست الکتریکی ودهها،دهها پست بگذارم ولی یه کلمه در باب حضرت حرفی نزنم

- وقتی میخوام کلاهی کسی رو بردارم(زرنگی کنم)هواسم باشه این طرف شاید عزیز آقا باشه

- وقتی یه ماشین میپیچه جلوم وسرمو میکنم بیرون ومی خوام....بگم یادم باشه شاید اقا تو پیاده رو نگاهش به دهن من باشه

- اگر کسی دیر به صف نماز رسید بهش جا بدم انشاالله حضرت تو صف نماز دولت کریمش بهم جا میده

-  اگه کسی کارش بهم افتاد که در حقم بدی کرده من خوبی کنم یادم باشه من چقدر بدم ولی اقا هی برام دعا میکنه

- وقتی راز کسی رو میدونم جائی پرده دری نکنم ببینم چقدر اقا برام درخواست ستارالعیوبی  خدا رو کرده

- هر چی در توانمه برای اموزش به دیگران صرف کنم خوب وقتی اقا میاد تمام دربهای علم رو باز میکنه منم سعی میکنم دربون باشم

- یه شیعه اقا باید بوی خوب بده هواسم باشه اقا رو سرافکنده نکنم

- وقتی رفتم زیر پرچم ابوالفضل دست بیعت با اقا دادم یه موقع با چشم چرونی بیعتم رو نشکونم

- وقتی اقا به اون بزرگی منو خار نمیکنه نکنه من برای گناه کوچک کسی اونو بچشم بدکاره وگناهکارننگرم

- حس فضولیمو کنترل کنم هر چیزیو نباید ببینم هر چیزیم نباید گوش کنم ببینم دیدن وگوش سپردنمو اقا دوست داره

- عدالت خاص و مخصوصه حضرت است از عدالت تخطی نکنم چون درغیر اینصورت  زندگی در دولت کریمه حضرت برام سخت میشه

- یتیم رو دوست داشته باشم وبا تهیدستان مهربان باشم که این از صفات خاندان حجت الله است

التماس دعا باحاجاتی روا........


پرسش وپاسخ(1)

| شنبه, ۱ آبان ۱۳۸۹، ۰۴:۰۷ ب.ظ | ۱۷ نظر

سؤال:

با دیدن این همه تفاوت ها و ناهنجاریها چگونه نظام را اسلامی بدانیم؟

پاسخ: اولاً معنای نظام اسلامی آن نیست که تمام افراد جامعه اش عادل باشند بلکه نظام اسلامی آن است که قوانین و مدیرانش اسلامی باشند.

مسافرت خوب آن است که ماشین سالم و راننده ماهر باشد تا مسافرین را به مقصد برساند، نه آن که تمام مسافران بی مسئله باشند. هیچ کس در هیچ سفری برای سوار شدن به اتوبوس و قطار و هواپیما، تک تک مسافران را بررسی نمی کند بلکه به سلامتی وسیله و مهارت راننده می اندیشد.

در آیه 102 سوره بقره می خوانیم که در زمان حضرت سلیمان (ع) -پیامبر معصومی که حکومتش هدیه ای الهی بود- گروهی به جای پیروی از آن حضرت، پیرو شیطان بودند: «واتّبعوا ما تتلوا الشیاطین علی ملک سلیمان»

ثانیاً عدالت همه جا به معنای تساوی نیست. پزشک عادل، پزشکی نیست که به همه بیماران یک نوع دارو بدهد.معلم عادل، معلمی نیست که به همه دانش آموزان یک نمره بدهد بلکه این تساوی، کمال بی عدالتی است.

مگر سلول چشم با سلول استخوان پا یکسان است؟! مگر برگ ها، میوه ها، کوه ها، دشت ها، معدن ها، جنگل ها، کرات

آسمانی، کهکشان ها، رنگ ها، نژادها و... یکسانند؟!

آری، تفاوت دو نوع است: گاهی حکیمانه و بر حق است و گاهی تبعیض و ناحق.

اختلافات گاهی براساس ظلم است که باید با تمام قدرت جلوی آن را گرفت. سرمایه هایی را که با زد و بند، کم فروشی، احتکار، توطئه، اختلاس، سرقت، ربا و امثال آن جمع شده است، باید از حلقوم متجاوزان بیرون کشید.

اما گاهی تفاوت و اختلافی که در اثر کار، هنر، تخصص، مدیریت، ابتکار و امثال آن پیدا می شود، چنانچه حقوق واجب الهی آن (خمس و زکات و...) پرداخت شود مانعی ندارد. اگر بخواهیم حق ابتکار و هنر و کار و تخصص را نادیده بگیریم، جامعه راکد می ماند و رشدی ندارد.

منبع:کتاب تمثیلات آقای قرائتی