باید کاری کرد

وبگاه شخصی حسن عبدالصمد

باید کاری کرد

وبگاه شخصی حسن عبدالصمد

۵ مطلب در آذر ۱۳۹۱ ثبت شده است

فیلم/وقتی که اجل مرگ ‌میرسد

| چهارشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۱، ۰۵:۵۹ ق.ظ | ۰ نظر

 

وقتی که  اجل مرگ ‌میرسد
 


 
 
 
 
حضرت علی (ع)میفرماید:
( عجبت لمن نسی الموت و هو یری من یموت )
 
در شگفتم از کسی که مرگ را فراموش کرده با این که می بیند کسی را که می میرد..

تفاوت را احساس کنید

از آتش‌سوزی پیرانشهر تا کشتار دانش آموزان در  آمریکا

 

*اپیزود اول:

ایران/ پیرانشهر/پاییز 91:

مدرسه ای در پیرانشهر دچار حریق می‌‌شود و دانش آموزان کلاسی دچار سوختگی می‌شوند که متاسفانه یکی ازدانش آموزان بر اثر سوختگی  جان خود را از دست می دهد.

تا یک هفته تمام رسانه های داخلی و خارجی تیتر اول خود را این موضوع قرار دادند که چرا این اتفاق افتاد و چرا دانش آموزران در مدارس امنیت جانی ندارند و...

 

*اپیزود دوم:

آمریکا/ کانتیکت/ پاییز 91:

جوانی 20 ساله با اسلحه وارد مدرسه «ساندی هوک» در ایالت «کانتیکت» می‌شود و می‌شود وبا شلیک 100گلوله جان 27 نفر از جمله 20 کودک دبستانی را می‌گرید.

تا یک هفته تیتر اکثر رسانه های خارجی باز هم حادثه آتش سوزی در پیرانشهر است و اینکه چرا در ایران دانش آموزان امنیت جانی ندارند!

 تفاوت را احساس کنید...

برای دیدن میزان امنیت پیشرفته امریکا! به ادامه مطلب بروید.

نگاهی به بایدهای تبلیغ

| دوشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۱، ۰۵:۳۱ ق.ظ | ۰ نظر


نگاهی به بایدهای تبلیغ



سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین مسعودی

آنچه پیش رو دارید اقتباس از سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین مسعودی در اولین گردهمایی مبلغان هجرت بلند مدت استان خراسان است . در این سخنرانی پس از بیان مقدمه ای درباره اهمیت تعقل و تفکر در تبلیغ، نکاتی درباره بایدهای تبلیغ مورد بحث قرار گرفته است .

× × ×

از وجود مقدس مولای متقیان حدیثی نقل می شود که «هبط جبرئیل علی آدم علیه السلام فقال یا آدم انی امرت ان اخیرک واحدة من ثلاث فاخترها و دع اثنتین . فقال له آدم: یا جبرئیل و ما الثلاث؟ فقال: العقل و الحیاء و الدین . فقال آدم: انی قد اخترت العقل . فقال جبرئیل للحیاء والدین انصرفا و دعاه، فقالا یا جبرئیل انا امرنا ان نکون مع العقل حیث کان; (1) جبرئیل بر حضرت آدم علیه السلام نازل شد و فرمود: ای آدم! من مامور شده ام که تو را بین یکی از سه چیز مخیر کنم، پس آن را انتخاب کرده و دو تای دیگر را رها کن . آدم علیه السلام به او فرمود: ای جبرئیل! آن سه کدامند؟ فرمود: عقل و حیا و دین . آدم فرمود: من عقل را اختیار کردم . سپس جبرئیل به حیا و دین گفت: [به جایگاه خود] برگردید و او را واگذارید [. ولی] آنها گفتند: ای جبرئیل! ما مامور شده ایم که هر کجا که عقل باشد با او همراه باشیم .»

من این حدیث بسیار ارزشمند را درآمد و مقدمه عرایضم قرار می دهم . به نظر می رسد عقلی که در این حدیث مورد نظر است، عقل و عقلانیت به عنوان ابزاری در مقابل وحیانیت نیست، چنانکه امروز عقل به عنوان یکی از مبانی و پایه های مکتب انسان گرایی در مقابل مکتب الهی مطرح می شود . بلکه ظاهرا منظور از عقل، عقل دینی، عقل راهبردی و عقل فطری است . چنین عقلی اگر وجود داشت دین و سلامت اخلاقی و عفت و حیا نیز خواهد بود . عقلی که به انسان می آموزد که در زندگی چگونه عمل کند تا دینداری او تضعیف نگشته و حیا و عفت عمومی وی نیز خدشه دار نشود .

ممکن است این ضعف در وجود من روحانی هم باشد و تفکر بایسته دینی نداشته باشم . ضعف تفکر و هوشمندی اختصاص به انسانهای غیر متدین یا غیر روحانی یا انسانهایی که با علم و ایمان و اندیشه مرتبط نیستند ندارد . مرحوم استاد مطهری رحمه الله در کتابهایشان داستانی را آورده اند که بسیار زیباست . ایشان می فرمایند: من از قم با اتوبوس به مشهد می آمدم . اتوبوس برای صرف شام و نماز توقف کرد، به آقای راننده گفتم چقدر برای نماز وقت داریم و چه مدت توقف خواهیم داشت؟ راننده با عصبانیت گفت: آخوند برو، حالا یک کاریش می کنیم .

فهمیدم ایشان از آن ضد آخوندهای جدی است . چیزی نگفتم، رفتم وضو بگیرم و نماز بخوانم دیدم این آقای راننده هم آمد و در آن شرایط قبل از انقلاب که معمولا نماز نمی خواندند، نماز خیلی خوبی خواند . برای من خیلی عجیب بود که ایشان این قدر با من برخورد تند کرد و از آن طرف این قدر نماز زیبا خواند .

راننده برای اینکه خوابش نبرد دو تا جوان دانشجو را صدا کرد تا با هم حرف بزنند . در ضمن صحبت، ماجرای خود را برای ایشان بازگو کرد و گفت: پدر من مرید سرسخت یک آقای روحانی بود که بسیار ساده لوح بود و در عین حال هر حرفی که آن روحانی می زد پدر من بی چون و چرا اطاعت می کرد . از جمله به پدر من گفت: مبادا بچه خود را بگذاری درس بخواند . این مدارس، مراکز شیطان است، انسان را شیطان می کند، انسان را فاسد می کند . مطلقا نگذار بچه ات سواد یاد بگیرد . پدر من نیز نگذاشت من سواد یاد بگیرم و الآن سواد ندارم و شاگرد شوفر هستم، در حالی که تمام بستگانم مهندس و دکتر شده اند .

استاد مطهری، می فرماید: اینجا بود که فهمیدم چرا ایشان ضد روحانی است . آن روحانی دستوری صادر کرده بود که ناشی از تعقل و تفکر نبوده است .

انسان مؤمن باید خوب بیندیشد و در ابعاد زندگی فردی و اجتماعی خویش تفکر کند . یکی از بزرگترین مشکلات زندگی افراد مؤمن و متعهد، مشکلات مربوط به فرزندان ایشان است . افراد زیادی را می شناسم که خودشان مؤمن هستند ولی بچه هایشان مشکل دارند . البته برخی از این مشکلات به شرایط زمانه برمی گردد، اما بخشی از آن نیز به خود ما مؤمنان مربوط است .

بسیاری از مشکلات و انحرافات موجود ناشی از این است که ما خوب فکر نمی کنیم و از تعقل خویش بهره نمی گیریم . بنابراین جبرئیل فرمود اگر عقل را انتخاب کردی دو موقعیت دیگر یعنی دین و اخلاق، نیز به وجود خواهد آمد .

ما نیز بایستی در تبلیغ خویش عاقلانه رفتار کنیم، یعنی باید از اصول و روشهایی که پذیرفته شده و علمی است بهره ببریم و اگر بهره نبردیم ممکن است تبلیغ برای خدا باشد اما متفکرانه و عاقلانه نخواهد بود و نتیجه آن نیز اندک است .

امروز به طور کلی در مقوله تبلیغ، آموزش، تعلیم و تعلم، از دو مسئله عمده استفاده می شود: یکی قوانین حوزه تبلیغ، تعلیم و تربیت و دیگری فضاهای حاکم بر مقوله تبلیغ . ما باید به این دو امر بسیار توجه کنیم، زیرا دیگران به این دو مقوله توجه زیادی دارند .

قوانین حوزه تبلیغ

1 - آگاهی دهی و معرفت بخشی:

شاید بگوئید ما جز معرفت دهی کار دیگری نمی کنیم . برای مثال در قالب کلاس، نماز، پس از نماز و قبل از نماز، مدام در حال آگاهی دادن هستیم، ولی من عرض می کنم که بخشی از آگاهی دهی، علمی است ولی بیشتر آن عملی می باشد . یعنی اگر شما مطلبی را بیان کنید و مخاطب آن را در رفتار و کردار شما مشاهده نکند، چنین مخاطبی از نظر علمی جاهل است نه عالم .

2 - توجه به موقعیت مخاطب:

ما باید مخاطبان خود را طبقه بندی کنیم . برای آقایان یکسری قوانین خاص رفتاری وجود دارد و برای خانمها قوانین دیگر . برای آقایان مباحث معرفتی به گونه ای طرح می شود و برای خانمها به گونه ای دیگر . در مقام تبلیغ و آموزش باید دقیقا به جنسیت مخاطب توجه کنیم . مخاطبان ما از نظر سن نیز باید طبقه بندی شوند و ادبیات تبلیغ وابسته به شرایط، جنس و سن مخاطبان باشد .

اینجانب به خاطر دارد که در ایام کودکی، یکی از متدینین تهران که از دوستان خانوادگی ما بشمار می آمد، به مشهد مشرف می شد و دوست داشت زیارت خوب و دلخواهی انجام دهد . و نیز علاقه داشت من را نیز با تربیت دینی و مذهبی آشنا کند . او دست مرا می گرفت و صبح پیاده به حرم مطهر می برد و می گفت: به هر کاری که من می کنم نگاه کن تا با ایمان شوی و گمراه نگردی . ایشان تا ظهر نماز و دعا می خواند و مجددا من را پیاده به منزل باز می گرداند . نه بستنی، نه شکلات، نه شربت و نه هیچ لذت و آسایشی . لذا من همیشه آرزو می کردم این دوست مؤمن ما به مشهد نیاید . این خاطره تلخ در ذهن من باقی مانده است . ایشان فرمول سن را در مورد من پیاده نمی کرد .

ما باید مخاطب شناس باشیم و جنس و سن و موقعیت آنان را در نظر بگیریم و به آن دقیقا توجه داشته باشیم .

گاهی مخاطبین ما در خانواده هایی بزرگ شده اند که با کفر و بی دینی روزگار می گذرانند . من متاسفانه در روستاها نیستم، اما در فضای دانشگاه این را به وضوح مشاهده می کنم . یکبار بعد از کلاس به دانشجوی خواهری که در ماه رمضان آرایش کرده بود و جلو کلاس نشسته بود، گفتم: چرا این قدر آرایش کردی و تازه چرا جلو نشستی؟ گفت: حاج آقا ما از شماها شنیده ایم که نظافت از ایمان است . من فکر کردم کار خوبی کرده ام و به خدا نزدیک شده ام .

کسی که در فضایی بزرگ شده که محرم و نامحرم برایش یکی بوده و با آواز غنا و رقص بزرگ شده، برخورد خاص خود را می طلبد . این یک محیط است، یک محیط هم خانه یک روحانی است که فضای آن فضای قرآن و نماز و عبادت است . بنابراین ما باید مخاطب خویش را دقیقا شناسایی کرده و به شرایط او توجه داشته باشیم .

3 - استفاده از محرکهای مناسب:

قویترین محرکها دو چیز است: یکی «تشویق به موقع » و دیگری «تنبیه به موقع » و بایستی توجه داشت که هیچ کدام از این دو مادی نیست . گاهی دوستان گلایه می کنند که به ما امکانات نمی دهند، من عرض می کنم تشویق و تنبیه اصلا مادی نیست . اوج تشویق، رابطه محبت و مودت است و اوج تنبیه نبود این رابطه است . باید طوری رفتار کرد که اگر روحانی خوشحال بود روستا خوشحال باشد و اگر ناراحت بود روستا ناراحت باشد . این تنبیه و تشویق است . نمازخوان کردن افراد با تکیه بر مادیات چندان به صواب نیست . تنبیه نیز همین گونه است .

قوانین حاکم بر فضاهای آموزشی و تبلیغی

در فضاهای آموزشی از سه قانون باید پیروی کرد:

1 - الگوها:

اگر فراگیر، الگوی مناسب نداشته باشد، تعالیم حوزه تبلیغ و تعلیم و تربیت بی حاصل خواهد بود . کتابی به نام «پا به پای آفتاب » وجود دارد، این کتاب ارزشمند به زوایای تقریبا خصوصی زندگی حضرت امام رحمه الله وارد شده و خاطراتی است که همسر امام و دیگر نزدیکان او بیان کرده اند . خانم خدیجه ثقفی همسر محترم حضرت امام رحمه الله می گویند: امام در طول زندگی مشترک یکبار به من نگفت یک لیوان آب به من بده . این تعلیم و تبلیغ عملی دین است .

در این کشور اگر تقوی، زهد، مدیریت و خلوص رهبری نبود، انقلاب با مشکلات جدی و غیرقابل حلی مواجه می شد . تعدادی از دوستان من با پاسدارانی که در امر حفاظت از بیت رهبری مشارکت دارند، مرتبطند . آنها می گویند: فلانی! این که شنیده ای تمام زندگی ایشان در یک وانت خلاصه می شود، دروغ نیست بلکه یک واقعیت است . زمانی که ایشان راجع به زهد و دنیا گریزی صحبت فرموده بودند، یکی از آقایان - که از قضات سرشناس است - مجموع زندگی خود را لیست کرد، خدمت آقا برد و گفت: زندگی من این مقدار می ارزد . آقا فرمودند: با توجه به شناختی که از شما دارم، این قلمها زائد است و آن آقای قاضی تبعیت کردند .

یکی از معاونین محترم قوه قضائیه در جواب سؤال من که چرا شما از محافظ استفاده نمی کنید، فرمود: این سؤال را زیاد از من می پرسند . یکبار کسی همین سؤال را از من پرسید، دستش را گرفتم و با هم به خیابان رفتیم، یک رفته گر به من سلام کرد، گفتم این اولین محافظ من، بعد یک مغازه دار سلام کرد، گفتم: این هم محافظ دیگر من و . . . وقتی من را پیاده می بینند و مشاهده می کنند که وضع زندگی من تغییر نکرده است، دوستدار و محافظ من خواهند بود .

ما باید توجه داشته باشیم که دقیقا رفتار ما روحانیت تحت نظر و مطالعه مردم است و ما الگوی رفتاری مردم هستیم .

2 - روشها:

باید توجه داشت که اگر از روشهای مناسبی - که مبتنی بر آخرین دستاوردهای علمی است - برای تبلیغ استفاده نکنیم یقینا تبلیغ، فاقد کارایی و اثربخشی خواهد بود . برای مثال هنر یکی از این امور است . من و شما دائما صحبت می کنیم و در صحبت خویش از آیه و حدیث استفاده بسیاری می کنیم، اما کمتر آن را هنرمندانه ارائه می کنیم، درست بر عکس، غربیها با هنر شروع می کنند و چون بسیار به کار روی کودکان معتقد هستند، از کار خویش نیز نتیجه می گیرند .

استادی در مشهد داریم که حدودا بیست سال در آمریکا بوده است و نماینده برجسته یکی از مکاتب روانشناسی در ایران است . ایشان می فرمود: در آمریکا به هر استودیوی فیلمسازی که بروید یک روانکاو وجود دارد، ولی در استودیوی کودک، چند روانکاو و روانشناس هستند .

ما راجع به بخل صحبت می کنیم، اما آنها کارتون می سازند و مقوله بخل و سخاوت را به نمایش می گذارند، مثل کارتون معروف «اردک پول دار اسکروماج » که در خواب مراحل پس از مرگ خویش را می بیند و بعد از آن سخاوتمند می شود .

در یکی از سمینارهای مسئولین صدا و سیما سؤالی را مطرح نمودند که چرا اساسا در بیشتر این کارتونها مادر گم می شود؟ تعدادی مقاله در پاسخ به این سؤال ارائه شد . از جمله حرفهای مطرح شده در مقالات این بود که سازنده این کارتونها ژاپن است، اما تهیه کننده آن انگلستان می باشد . یعنی تهیه کننده، کمپانی معروف تبلیغی «رابرت مردوخ » در لندن است .

«رابرت مردوخ » فردی صهیونیست و استرالیایی الاصل است که در لندن زندگی می کند و کمپانیهای عمده تبلیغی جهان متعلق به اوست . او تهیه کننده این کارتونهاست .

در آن مقاله تحلیل شده بود که بزرگترین مسئله صهیونیسم در حال حاضر مهاجرت یهود است و این که یهودیان حاضر به مهاجرت به فلسطین نمی باشند، زیرا امنیت و اقتصاد سالم وجود ندارد . او کارتونهایی برای کودکان می سازد که در آنها قهرمان داستان به دنبال مادر خویش می گردد . تمامی کودکانی که در سرتاسر جهان این کارتونها را می بینند در جریان مراحل رشد خویش و تا زمانی که بالغ می شوند احساس می کنند که مادری گمشده دارند، در عین این که مادر دارند . از سوی دیگر ما می دانیم، معروفترین شعار صهیونیسم بین الملل این است که «فلسطین مادر یهودیان است و سرانجام روزی فرزندان این مادر باید به دامن او بازگردند .» بنابراین یهود و صهیونیست به شدت از مقوله هنر برای تبلیغش استفاده می کند .

در حال حاضر یکی از معروفترین گیتاریستهای دنیا فردی به نام اریک کلاپتون است . او کسی است که بر اثر افراط در خوردن مشروب کور و نابینا شد، ولی توبه مسیحی کرد و به اصطلاح فرد صالحی شد . از آن به بعد موسیقیهایی که نواخت جزء معروفترین موزیکهای دنیا است .

آمریکاییها در سال گذشته این شخص را به نیویورک آوردند و از او خواستند که بر روی خرابه های دو برج معروف که در حادثه 11 سپتامبر خراب شده بودند به نام «نیویورک زنده است » گیتار بنوازد . این تصنیف در تمام جهان پخش و معروف شد . آنها می دانند چگونه باید از بهترین موسیقیها، فیلمها و وسائل، کمک گرفت . اینک این سؤال مطرح است که ما چقدر از این دانشها بهره مند هستیم و استفاده می بریم .

یکی از بزرگواران روحانی که عضو مجلس پنجم بودند می فرمودند: در منزل ما صحبت از عقد دخترم بود و بزرگان فامیل جمع بودند و هر کدام نظر می دادند که چگونه عقد و مجلس برگزار شود، نوبت به این رسید که عقد در کجا برگزار شود؟ در باشگاه یا در حسینیه و . . . دختر کوچک من دست خود را بلند کرد . دختر روحانی، سید، بزرگوار و نماینده وقت مجلس، گفت: پدر! من هم نظر بدهم؟ گفتم: بگو پدر جان . گفت: به نظر من اگر مجلس عقد خواهرم را در کلیسا بگیریم از همه جا بهتر است .

ایشان گفت: من جلوی بزرگان فامیل شرمنده شدم و بعد از اتمام جلسه از دخترم سؤال کردم که عزیزم من و تو که کلیسا نرفته ایم، گفت نه، گفتم دوستان تو که مسیحی نیستند، گفت نه، گفتم پس تو از کجا کلیسا را دیده ای؟

گفت: من در هر چه فیلم سینمایی می بینم، عروسیها در کلیساست . لذا گفتم عقد خواهرم را به کلیسا ببرید . یعنی فیلمهای غربی یک پیامش داستان و سوژه فیلم است، پیام دیگرش القای فرهنگ مسیحی است . اگر من و شما نیز از روشهای مناسب استفاده نکنیم، تبلیغمان فاقد کارآیی خواهد بود .

3 - فراهم آوردن محیط مناسب:

منظور از محیط مناسب، محیطی است که تعالیم حاکم بر حوزه تبلیغ، تعلیم و تربیت بتواند از آن بهره ببرد . البته این مقوله وسیعتر از آن است که در این زمان کوتاه پاسخ بگیرد .

پی نوشت:

1) اصول کافی، ج 1، ص 10 .

داستان19/خود فروشی کیلویی چند؟

| دوشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۱، ۱۰:۴۶ ق.ظ | ۰ نظر

داستانی پیرامون نقش مردم در تعیین سرنوشت خود

خود فروشی کیلویی چند؟ 

1-امروز هم مثل همیشه برای رفتن به دانشگاه مجبور بودم از تاکسی استفاده کنم، سوار تاکسی شدم.درطول مسیر راننده مدام از مشکلات زندگیش می‌گفت از اینکه اجناس گرون شده و به مردم فشار می‌آیدو.. وقتی به مقصد رسیدم 1000تومن به راننده دادم تا او 400 تومن به من برگرداند. اما او 300 تومن به من برگرداند. بهش گفتم: آقا کرایش 600 تومونه چرا 700 حساب کردی؟ راننده در جواب گفت: ای بابا همه چی گرون شده، کرایه تاکسی چرا گرون نشه؟! بهش گفتم این درست، اما بنزین که گرون نشده! تازشم اگر بخواد کرایه گرون بشه تاکسیرانی نرخ مصوبش رو زیاد می‌کنه.خودت که نمی‌تونی هر چی دلت خواست بگیری؟ راننده هم گفت: برو بابا و گازش را گرفت و رفت...  

2- به دانشگاه رسیدم..برای گرفتن نامه اشتغال به تحصیل به بخش آموزش رفتم. هنگام ورود دیدم که صفی پشت در اتاق آموزش تشکیل شده است، پرس جو کردم، فهمیدم وقت ناهار است و باید تا یک ساعت صبر کنیم تا مسئولش بیاید. یکی از دانشجوها اعتراض می‌کرد و می‌گفت: مگر ناهار و نماز چقدر طول می‌کشه! نهایتا 20 دقیقه ناهار و 10 دقیقه هم نماز! چرا یکساعت! حق الناس نیست؟مالشون حروم نیست؟! بالاخره بعد از یک ساعت و نیم درب اتقاق آموزش باز شد و خانمی گفت: شلوغ نکنید، نوبت به نوبت بیاین داخل...

3- بعد از بالا و پایین کردن راه پله های دانشگاه و امضا گرفتن از چند نفر بالاخره  نامه اشتغال به تحصیلم رو گرفتم و به سرعت خودم را سر کلاس حقوق اساسی رسوندم. استاد که مثل همیشه با کمی تاخیر آمده بود نیمی از کلاس را به خاطرات شخصی خودش و ناکارمدی مسئولین سخن گفت و نیمی دیگه رو هم از روی کتاب درسی می‌خواند.بغل دستیم آروم بهم ‌گفت:ای کاش دو واحد هم حق الناس بهمون یاد میدادن! 

 4- کلاس تموم شد و به بوفه دانشگاه رفتم، گلوم خشک شده بود خواستم یک لیوان چای بخورم. 200 تومن به فروشنده دادم..

فروشنده:حاجی ما رو گرفتی! 500 تومن میشه!

من: 500تومن؟ یک لیوان یکبار مصرف با یک نبتون و دو تا قند میشه 500 تومن؟!

 فروشنده: بنده خدا کجای کاری! 200 تومن بهت آدامس هم نمی‌دن!

من: خودم قبلاً تو بوفه یک دانشگاه کار می‌کردم قیمت ها رو هم دارم. حدوداً هر لیوان یکبار مصرف 15 تومن، نبتون چای 80 تومن، دو تا حبه قند هم 25 تومن، آب جوش و گازهم رو هم 100 تومن حساب کنیم، تازه رو هم میشه 200 تومن! 500 تومن بی انصافی نیست؟

فروشنده: همینی که هست می‌خوای بخر نمی‌خوای برو اونطرف بزار جواب مشتری هامو بدم.

۵- بعد از خارج شدن از دانشگاه در انتظار تاکسی ایستاده بودم. ساعت 3 بعد از ظهر بود و ماشین کم گیر میومد. هر ماشینی که رد می‌شد پر بود؛ بوق ماشینی از دور مراخوشحال کرد، به من که رسید سرعتش را کم کرد و ایستاد..

 -کجا می‌رید برسونمتون؟

-مترو؟

بدون معطلی سوار شدم، برای آنکه مثل قضیه رفتنم به دانشگاه، راننده پول اضافی از من نگیره، اینبار 500 تومان پول خورد زودتر به راننده دادم و گفتم: بفرمائید، منتظر بودم که اعتراض کند و بگوید 700 تومان میشه! اما راننده با لحنی آرام بهم گفت: کرایه لازم نیست صلوات بفرستید. منم با تعجب گفتم: خیلی ممنون خدا خیرتون.کمی که جلوتر رفت، به راننده گفتم: نمیدونم چرا این روزها خیلی از مردم تهران همش گلایه میکنن نق میزنن که زندگی سخت شده، گرونی شده، چرا مسئولین فکر مردم نیستند و...اما خودشون به نحوی دیگه دارن سر بقیه رو کلاه میزارن.

راننده گفت: راست میگی.درسته مسئولین هم باید وظیفشونو انجام بدن. اما همین مسئولین هم از خودمون هستند دیگه، وقتی این مسئول تو جوونیش تو یک شرکتی از کارش میزده و لقمه حروم بدست میاورده، حالا بزرگ شده و مسئول کله گنده ای شده باز هم سر مردم رو کلاه میزاره تا مثلا زرنگی کرده باشه. به نظرم مشکل اینه که خودمون رو جای طرف مقابل نمی‌زاریم. این روزها ایثار خیلی کم شده. نق زدن شده یک پٌز کلیشه ای، جالب اینه که کارهای اشتبامون رو توجیه می‌کنیم. با خودمون می‌گیم می‌گیم: همه دروغ میگن، پس من هم دروغ میگم، همه از کارشون می‌زنن منم از کارم می‌زنم، .همه گرون می‌فروشن منم گرون می‌فروشم.

 

من هم به راننده گفتم: درسته، به نظرم یک مشکل دیگه هم اینه که خیال میکنیم مال حروم یعنی دزدی،الان من بخوام گوشیه موبایلم رو به شما بفروشم عیبشو نمیگم که افتاده تو آب و وقتی گرون فروختم میگم خوب شد نفهمید! اسم خودم هم میزارم بچه زرنگ! به نظرم هیچ فرقی بین کسی که 3هزار میلیارد اختلاس می‌کنه با کسی که کرایه تاکسی رو 300 تومن بیشتر میگیره نیست. اون راننده هم اگر تو اون جایگاه قرار می‌گرفت حتماً اختلاس می‌کرد؛ منتهی دستش نمیرسه.راستی دقت کردی هر کسی بیشتر حق مردم رو میخوره بیشتر نق میزنه و طلبکاره و هر کسی بدون منت داره زحمت میکشه و نون حلال بدست میاره خودشو مدیون مردم و مملکتش میدونه؟

راننده هم  با آه حسرتی که ته صداش بود گفت:  ای آقا... همه این ها برای اینه که باور نکردیم که یک روزی قراره از این دنیا بریم، اونم با یک کفن ساده، پول و قدرت و شهرت و...هیچ کدوم به کارمون نمیاد. فقط نتایج کارهامون می‌مونه. چه ذره ای کار خوب کرده باشیم و چه ذره ای کار بد.بیخود نبوده که پیامبر خدا گفتند که "عبادت 10 جزء داره، که 9 جزء آن طلب روزی حلاله".

من هم به راننده گفتم: مثل این کار شما که صلواتی مسافر کشی می‌کنید.

راننده با لبخندی ریز گفت: نه بابا کاری نکردم که. خدا بهم سلامتی داده.پدر و مادر، زن و بچه خوب هم داده.پوشاک و غذا هم داده.امنیت و مملکت و مردم خوب هم داده یک ماشینم با روزی که خودش بهم داده زیر پام گذاشته، اون وقت من با همه چیزهایی که مفت و مجانی بدون منت بهم داده یک بنده خدا رو که تو مسیرم هستش رو میرسونم، هنری نکردم! دارم با نعمتی که خدا بهم داده با خودش معامله می‌کنم....خنده دار نیست؟

من که تازه از گرم صحبت های راننده شده بودم، گفتم:حاجی خدا خیرت بده همین جا پیاده میشم. راننده سرش رو به طرفم چرخوند و گفت: مسیر بعدیت کجاست؟ گفتم خیابون انقلاب. با لبخندی در جواب گفت: بشین مسیر منم همونجاست...

در طول مسیر هر دو سکوت کرده بودیم و فقط فکر می‌کردیم. راننده رادیو ماشین را روشن کرد... صدای آیه ای از قرآن فضای ماشین و فضای فکری من و راننده را پر کرد...

(إِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما به قومٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ) رعد-آیه4

 ترجمه:خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی‌دهد، مگر آن که خودشان دست به تغییر زنند

 

پایان/

7 نکته از سخنان پدرانه رهبر انقلاب:

چرا رهبر انقلاب ادامه سوال از رئیس جمهور را صحیح ندانستند؟

با توجه به عبارت "تقاضا" آن هم در یک سخنرانی و نه در قالب نامه، هیچ بار قانونی و الزامی برای طراحان سوال از رئیس جمهور در متوقف کردن این کار به وجود نمی‌آید. هرچند اگر هم این تقاضا به صورت دستور و یا حکم هم مطرح میشد امری طبیعی و عقلانی بود که رهبر انقلاب در چارچوب قانون بتواند از اقدامی که باعث بر هم زدن نظم عمومی میشود جلوگیری کند و نگذارند که برخی به جای بر طرف کردن مشکلات مردم، محیطی را برای عقده گشایی فراهم کنند.

برای دیدن متن کامل مطلب به ادامه مطلب مراجعه نمائید