باید کاری کرد

وبگاه شخصی حسن عبدالصمد

باید کاری کرد

وبگاه شخصی حسن عبدالصمد

دو مسابقه وبلاگی با موضوع غدیر:

| دوشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۰۴ ب.ظ | ۰ نظر

داستان/راننده سیگاری و زن بدحجاب

| شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۱۲ ب.ظ | ۲ نظر

راننده سیگاری و زن بدحجاب



زن میانسال: اقا لطفا سیگارتون رو خاموش کنید؛ تاکسی که جای سیگار کشیدن نیست.

راننده: آبجی چرا اعصابت خورده. اخرشه. تازه دستمم بیرونه، دودوش که تو ماشین نیست.

زن میانسال: از دودش خفه شدم، معمولا به احترام مسافر، راننده سیگار رو خاموش میکنه؛اینجا یه فضای عمومیه

راننده: ای بابا... کوفتمون کردی...بیا پرتش کردم بیرون.

سکوتی فضای تاکسی را پر میکند.

کمی جلوتر ماشین گشت ارشاد پارک کرده بود و ما پشت ترافیک مجبور بودیم دقایقی در کنار ماشین گشت ارشاد باشیم.

زنی که به سیگار کشیدن راننده اعتراض کرده بود گفت: ببین، نمیتونن مثل آدم رفتار کنن، بیچاره دختر مردم رو به خاطر اینکه لباسش کوتاه بود بردنش تو ماشین گشتفنمیزارن آزاد باشیم، همش محدودیت.

پسرجوان  که تا الان سکوت کرده بود دیگه طاقت نیاورد و گفت: ببخشید خانم! کی میگه محدودیته! مملکت قانون داره باید بهش احترام بزارن. مثل همه کشورهای دنیا

زن میانسال که انتظار نداشت کسی جوابش رو بده گفت: چی میگی اقا... کم مونده تو لباس پوشیدنمون هم باید از مملکت اجازه بگیریم. هر کی هر جور دلش می‌خواد لباس بپوشه، به بقیه چه مربوطه.

پسر جوان: وقتی میام بیرون از خونه وارد اجتماع میشیم. دیگه نباید هر جور دلمون بخواد رفتار کنیم. مثل همین آقای راننده که شما بهش گفتی نباید تو مکان عمومی سیگار بکشه.

راننده که انگار حامی پیدا کرده بود گفت: گل گفتی داداش، این خانم ها همشون همینطوری هستن، از بس جوابشونو ندادیم هر چی دلشون بخواد میگن.

زن میانسال که جوابی نداشت به پسر جوان بده به راننده گفت: کسی از شما نظر خواست؟

پسر جوان به زن میانسال گفت: خانم من قصد بی احترامی نداشتم. خواستم بگم آزادی زمانی هست که اقدام یک نفر باعث ازار و محدودیت دیگران نشه. دقیقا مثل سیگار. این اقا میتونه تو خونش سیگار بکشه ولی تو مکان عمومی نه.این خانم بد حجاب هم میتونه تو خونش راحت باشه ولی تو اجتماع نه.

زن میانسال با صدای ارامتر گفت: خوب چه مشکلی داره زن ها راحت بیان بیرون. خوب مردها نمیتونن خودشون کنترل کنن نگاه نکنن.

راننده هم در حالی که داشت با سرعت زیاد تخمه می خورد و اشغالش را بیرون می انداخت با خنده گفت: خوب من هم الان سیگارمو روشن میکنم، شما روتو انور کن. یا نفس نکش.

پسر جوان  به راننده گفت: خدا پدرتو بیامرزه،این حرفت خیلی درسته.بالاخره ما باید طبق قانون شرع به همدیگه احترام بزاریم هر چند همدیگه رو قبول نداشته باشیم.

راننده ترمز دستی رو بالا کشید گفت: به سلامت آخر خطه.

عوامل و راهکار به معتادان فضای مجازی

| دوشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۵۲ ب.ظ | ۰ نظر

عوامل و راهکار به معتادان فضای مجازی
اعتیاد اینترنتی

این روزها بسیاری از خانواده ها از رسوخ رسانه های نوظهوری مانند اینترنت و موبایل در سبک زندگی فرزندانشان ابراز نگرانی می کنند.

با اندک نگاهی به سبک زندگی خانواده هایی که کودکان آنان دچار اعتیاد اینترنتی هستند دریابیم که اکثر آنان افرادی هستند یک یا برخی از شرایط زیر را دارا هستند:

الف)تک فرزندی: اصولا تک فرزندها به علت تنهایی و دوری بودن از همبازی، به بازی های رایانه های و مشغول شدن به شبکه های موبایلی روی میآورند

ب)فاصله سنی زیاد پدر و مادر با فرزند: وقتی فاصله سنی با کودک زیاد باشد پدر و مادر نمیتوانند شریک و همبازی کودک شوند و کودک مجبور است به رسانه های نوظهور روی بیاورد.

ج) عدم رسیدگی پدر و مادر به فرزند به خصوص اشتغال مادر

د)عدم آشنایی پدر و مادر با سواد رسانه ای

ه) عدم آشنایی با تربیت صحیح: متاسفانه خطر فرزند سالاری در سالها اخیر رو به افزایش است.خطری که باعث میشود فرزندان از همان دوران کودکی تمام خواسته های خود را بدون تلاشی بدست اورند. نتیجه این اقدام پرورش حس گریز از مسئولیت در آینده کودک خواهد شد.

همچنین ترویج روحیه مصرف زدگی،چشم رو هم چشمی از آفات خطر فرزند سالاری است.

راهکار چیست؟

۱– افزایش آشنایی خانواده ها و فرزندان با سواد رسانه ای:

سواد رسانه ای در تعریف یک خطی یعنی “دانایی، قدرت دسترسی، تحلیل، ارزیابی اطلاعات و انتقال اطلاعات و پیام های رسانه های”

متاسفانه متولیان این امر همانند شورای عالی فضای مجازی، آموزش پرورش، صدا و سیما، وزارت ارشاد و دیگر ارگان های مرتبط نتوانستند با برنامه ریزی خود سواد رسانه های مردم را بالا ببرند، و با ادامه این روند باید همچنان شاهد قربانی شدن نسل جوان در مواجه با پدیده های نوظهور باشیم.

برای نمونه وقتی یک جوان عکس خانوادگی و اسرار درونش را  در سرور اینترنت قبیگانه قرار می دهد، یعنی او اولیات سواد رسانه های را نمیداند؛ و یا وقتی فردی نمی تواند تفاوت خبر تحریف شده و دروغ را از خبر راست و حقیقی تشخیص بدهد، یعنی او تاکتیک های عملیات روانی در رسانه ها را نمی داند.

۲-تحکیم کردن بنیان خانواده:

بدون شک در خانواده ای که ارتباط میان فرزند با پدر و مادر بسیار صمیمی است و فرزند با برادر و خواهرش میتواند همبازی شود و از طرفی روابط میان دوستان و اقوام زیاد باشد دیگر مجالی برای غلطیدن در فضای مجازی به وجود نمی آید.

تحقیقات نشان داده است که اکثر افرادی که در زندگی برنامه خاصی ندارند، مدیریت زمانی درستی را نمی توانند داشته باشند، بنابراین احساس بیهودگی می کنند و برای رهایی از این حس غلط روی به هرزه گردی های مجازی و بازی های اینترنتی می آورند.

۳– پیش بینی فعالیت های دشمن در جنگ نرم قبل از ورود با کشور و مقابله یا هدایت سازی آن

با گسترش فناوری اطلاعات متاسفانه هر روز یک ابزاری برای انتقال مفاهیم تولید می شود، ابزاری که به خودی خود مشکلی ایجاد نمی کند اما وقتی توسط شرکت سازنده تولید می شود و وارد کشوری می شود، طبیعتا پیوست های فرهنگی بسیاری را با خود همراه دارد، در این مواقع باید با تدبیر یا از نفوذ این ابزار به کشور جلوگیری کرد و یا اینکه با تولید نرم افزار های مشابه قدرتمند در داخل کشور، بتوانیم مانع از گسترش آن نرم افزار در کشور شویم.


سخنان کمتر شنیده شده امام خمینی(ره) در رابطه با انگلیس

امام خمینی

بعد از مذاکرات هسته ای متاسفانه در ذهن برخی از مسئولین مفهوم استکبار ستیزی کمرنگ شده است، تا جایی که برخی در رسانه هایشان به شعار مقدس" مرگ بر امریکا ، مرگ بر انگلیس و مرگ بر اسرائیل" حمله می‌کنند.

از طرفی دیگر بازگشایی سفارت انگلیس و مجوز فعالیت شبکه بی بی سی باعث شد که افرادی بر این باور برسند که سیاست نظام بر تعامل با غرب است.

در حالی که فارق از عملکرد دولت یازدهم، با نگاهی به سخنان امام خمینی(ره) و امام خامنه ای درمیابیم که روحیه استکبار ستیزی، اصلی مهم در شکل گیری انقلاب اسلامی و تداوم ان است و به هیچ عنوان این روحیه نباید تضعیف بشود.

از آنجائیکه رهبر معظم انقلاب در سخنرانی چهارده خرداد امسال به مسئله تحریف امام هشدار دادند، و در سخنرانی اخیرشان با دولتمردان یازدهم  با بیان صریحشان، خطر نفوذ دشمن را یاد اور شدند و فرمودند:"به نظر من کاری که علی‌العجاله باید کرد این است که در اتّخاذ مواضع انقلابی، باید صراحت داشت؛ یعنی رودربایستی نکنیم. مواضع انقلابی را، مبانی امام بزرگوار را صریح بیان کنیم، خجالت نکشیم، رودربایستی نکنیم، ترس نداشته باشیم و بدانیم که «وَ للهِ‌ جُنودُ السَّمٰواتِ وَ الاَرضِ وَ کانَ اللهُ عَزیزًا حَکیمًا».(۴) همه‌ی امکانات عالم و سنن عالم، جنود الهی هستند، میتوان آن جنود الهی را پشت سرِ خود قرار داد و به کمک خود کشاند با توکّل به خدا، با پیمودن راه خدا."

باید گفت این روزها دولت یازدهم هر چند کمرنگ در مقابل با شعار مرگ بر امریکا و مرگ بر اسرائیل واکنش نشان دهده است، اما در مقابل با شعار مرگ بر انگلیس سکوت پیشه کرده است، گویی میخواهدند ملت خیانت های انگلستان را در کشور به فراموشی بسپارد و با رویکردی جدید تعاملات بیشتری با این کشور داشته باشد.

 از همین رو  تصمیم گرفتیم سخنان امام خمینی(ره) در رابطه با انگلیس را از صحیفه امام استخراج کرده  تا مبادا در آینده عده ای بخواهند شخصیت و گفتمان امام راحل را تحریف نمایند

برای دیدن سخنان امام خمینی(ره)ادامه مطلب مراجعه نمائید..

این برگه را کاسب ها برسانید...

| دوشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۰۹ ب.ظ | ۰ نظر

صفحه ۱:

 کارنامه اعمال یک کاسب

 

برای دریافت سایز اصلی اینجا کلیک کنید

کارنامه اعمال یک کاسب PDF

کارنامه اعمال یک کاسبword

----------------------------------------------------

صفحه۲:

آخرین روز یک کاسب

-امروز هم مثل همیشه با بسم الله کرکره مغازه را بالا می‌کشم و جلوی در مغازه را آب و جارو می‌کنم.

- صادق‌آقا اولین مشتری هر روز، طبق معمول ساعت 7 صبح به مغازه می‌آید تا خامه و کره بخرد، او مرد ساده لوحی است، همیشه خامه 750 تومانی را به او 800 تومان می‌دهم اما او چیزی نمی‌گوید

-کمی بعد یک افغانی به مغازه می‌آید و یک تن ماهی و نان  می‌خواهد من هم یک نان بسته‌ای که از چند روز پیش مانده بود به او می‌دهم و بقیه پولش را به بهانه نداشتن پول خورد، آدامس می‌دهم. وقتی رفت در دلم گفتم ای کاش تمام مشتری‌هایم همین افغانی‌ها باشند نه چانه می‌زنند، نه دقت می‌کنند؛ حقشان است، آمده‌اند ایران همه چیز هم می‌خواهند!

-نزدیک ظهر شده بود، خانمی جوان که فکر کنم به تازگی منزلی در این محله گرفته است به مغازه می‌آید، نمی‌دانم چرا وقتی با خانم ها صحبت می‌کنم خیلی مؤدب می‌شوم حتی گاهی اوقات تخفیف خوبی هم به آن‌ها می‌دهم!

- اذان ظهر را می‌گویند خیلی دوست دارم یکبار هم که شده وقت اذان در مغازه را ببندم و به مسجد بروم یحداقل در گوشه مغازه نمازم را سر وقت بخوانم اما این شیطان لعنتی خوب کار خودش را بلد است..         

- علی آقا، خرازی مغازه کناری به پیشم می‌آید و می‌گوید: این میوه فروشی که این روبرو تازه اومده، الان بار زده. اومد پیش من 50 تومان قرض می‌خواست تا فردا بهم بده، من 30 تومن بیشتر نداشتم بهش بدم، گفتم اگه 20 تومن داری بده تا کار این بنده خدا راه بیفته، من هم با اینکه تا آن موقع 40 تومان کار کرده بودم سرم رو کج کردم گفتم:شرمنده، تا الان 10 تومان بیشتر کار نکردم!

-کمی بعد یک پیرزنی به مغازه می‌آید تا چند بستنی برای نوه هایش بخرد. وقتی بستنی را می‌گیرد می‌گوید این که روش نوشته 950 تومن چرا 1000تومن میدی، من هم به دروغ میگم باور کنید خودم هم 950 خریدم 50 تومان سود داره. همش تقصیر دولته هی جنسارو گرون میکنه. وقتی پیرزن از مغازه رفت با خودم گفتم: این پیرزن با اینکه پاش لب‌گوره برای50 تومان حرص میزنه! آخه کی با این 50 تومن ها مایه‌دار شده!

- بعد از ظهر یک مشتری چند تخم مرغ و روغن و نمک می‌خواهد. وقتی به او می‌گویم 10هزار تومان می‌شود جیبش را می‌گردد و 8 هزار تومان پول خورد به من می‌دهد بعد رو به می‌کند و می‌گوید: ببخشید پولم کمه روغن ارزون تر دارید؟ این بار خیلی دلم برایش می‌سوزد و بهش می‌گویم باشد بعداً برایم بیاور. برای اولین بار تو امروز خیلی احساس خوبی داشتم.

- در راه برگشت به خانه مدام به این فکر می‌کردم امروز چقدر کاسبی خوبی انجام دادم. ماشینم را آنطرف خیابان پارک می‌کنم، در حال رفتن به سمت خانه بودم که ناگهان تلفن همراهم از دستم رها می‌شود و در وسط خیابان می‌افتد تا می‌خواهم آن را بردارم چشم به موتو سواری می‌خورد...صدایی مهیبی میشنوم....

- لحظاتی بعد خودم را در بیمارستان می‌بینم. نفسم خوب بالا نمی‌آید تمام اتفاقات امروز دیروز، حتی اتفاقات بچگیم جلوی چشمم می‌آید...

- لحضاتی بعد صدای دو نفر را می‌شنیدم که می‌گفتند پرونده این مغازه دار هم بسته شد. باید دقیق به اعمالش رسیدگی کنیم.

- نکیر به منکر گفت:  باید ببینیم این کاسب در طول این 16425 روزی که در این 45 سال عمر کرده رو به چه صورت گذرونده.

- منکر به نکیر گفت: در این 24 ساعت آخرش 19 ساعت کار بیهوده، 4 ساعت 15 دقیقه کار شیطان پسند و تنها 45 دقیقه کار خدا پسندانه انجام داده. باید ببینیم وزن هر کدوم از کارهاش چقدر بوده. خدا کنه تو پروندش توبه واقعی هم نوشته شده باشه.

......................................................................................................................

- آیا می‌دانستید در هر ثانیه به طور میانگین  19 انسان بدون هیچ بیماری قبلی بر اثر اتفاق از دنیا می‌روند!

- شاید نفر بعدی من یا شما باشیم.

 -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 با مشورت های بسیار زیاد به این نتیجه رسیدیم که بریشه همه مشکلات لقمه حرام است برای همین بهترین کار فرهنگی  ترویج لقمه حلال در میان مردم است.

از آنجائیکه کاسب ها نقش مهمی را در اقتصاد و حتی فرهنگ مردم  ایفا می‌کنند این برگه در یک کاغذ آ۴ کپی  کردیم و در بین مغازه دار های محلمان پخش کردیم.

محض رضای خدا شما هم اگر دغدغه فرهنگی دارید و اگر مایل بودید این برگه  را هر تعداد که توانستید بین مغازه دار ها محل خودتان توزیع کنید.

 برای دریافت فایل  PDF و  word این برگه  به لینک های زیر مراجعه کنید

 

کارنامه اعمال یک کاسب PDF

کارنامه اعمال یک کاسب word

داستان آخرین روز یک کاسب  word

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۹ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۰۹

شاید نفر بعدی من باشم..(داستان9)

| دوشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۰۸ ب.ظ | ۱۲۷ نظر

شاید نفر بعدی من باشم..

(لطفا تا آخر بخوانید)

 

ساعت 6:30، الهام 23 ساله با صدای آهنگ موبایلش از خواب بیدار می‌شود.

ساعت 6:40، وضو می‌گیرد و نماز می‌خواند.امروز برخلاف روزهای گذشته بعد از نماز صبح خوابش نمی‌گیرد برای همین چند آیه قران می‌خواند و بعد از صرف صبحانه آماده می‌شود که به دانشگاه برود.

ساعت ۷،  لباسش را می‌پوشد و بعد از آرایش خودش، از خانه خارج می‌شود.

ساعت۷:۱۰، طبق معمول در ایستگاه اتوبوس، منتظراتوبوس است.

ساعت ۷:۲۰،  الهام بر روی صندلی اتوبوس نشسته است. چند ایستگاه بعد اتوبوس شلوغ می‌شود

 ساعت ۷:۲۷، زنی میانسال روبه‌روی الهام ایستاده است الهام می‌خواهد بلند شود و جایش را به آن زن دهد ولی با خود می‌گوید: بی‌خیال من خسته‌ترم این قدیمی‌ها روغن حیوانی خورده‌اند ولی ما شیر خشک و پفک! پس طاقتش از من بیشتره  بذار وایسته یه کم لاغر بشه!

ساعت 9، به دانشگاه می‌رسد سریع به سمت کلاس می‌رود در راه طبق معمول به سرعت ادکلنش را از کیفش در‌می‌آورد و به خود می‌زند.

ساعت 9:02 وارد کلاس می‌شود همه دانشجویان سر کلاس نشسته‌اند الهام طبق معمول بر روی صندلی آخر کلاس می‌نشیند، پسرهای کلاس یک چشمشان به استاد و یک چشماشان به الهام است. صدای پچ پچ پسرهای کلاس، استاد را ناراحت می کند.

ساعت 11 کلاس تمام می‌شود یکی از پسرهای کلاس به سمت الهام می‌رود و از او چند سئوال درسی می‌پرسد. الهام هم جزوه درسی‌اش را به او می‌دهد تا فردا برایش پس بیاورد.

ساعت 12 وقت نماز و ناهار است.

الهام می‌خواهد برود نمازش را بخواند؛ تلفن همراهش زنگ میزند. دوستش پشت گوشی است او می‌گوید: بیا بریم رستوارن نزدیک دانشگاه.امروز ناهار مهمون منی.الهام می‌گوید بذار نمازم رو بخوانم بعدش میام. اما دوستش می‌گوید: یه ساعت بیشتر وقت نداریم نمازت را بذار بعداً بخون.

ساعت 12:10 وقتی که الهام از دانشگاه خارج می‌شود احساس می‌کند که پسرهای دانشگاه به او نگاه می‌کنند. الهام  از این نگاه ها چندان بدش نمی‌اید.

ساعت 16، وقتی که کلاس‌های الهام  تمام می‌شود برای اینکه زودتر به خانه برسد و فیلم مورد علاقه‌اش را ببیند، بجای اتوبوس  از تاکسی  استفاده میکند.

ساعت 16:10، پسری در وسط راه سوار تاکسی می‌شود و در کنار الهام می‌نشید. آن پسر خودش را به الهام نزدیک‌تر می‌کند ولی الهام خودش را جمع می‌کند و کیفش را بین خود و آن پسر می‌گذارد.

ساعت 16:30، الهام خدا خدا می‌کند که سریعتر به خانه برسد.

بالاخره الهام از ماشین پیاده می شود تا برای رفتن به خانه به آن طرف خیابان برود

الهام در حال رد شدن از خیابان است که تلفن همراهش زنگ می‌خورد. الهام یک لحظه حواسش پرت می‌شود.

ساعت 16:40، الهام با ماشینی تصادف می‌کند.

ساعت 17:30، الهام در بیمارستان است.

ساعت 18، الهام می‌میرد.

*نکیر به منکر می‌گوید پرونده الهام هم بسته شد.

از این ثانیه به بعد دیگه وقتش دست خودش نیست باید دقیق حساب کنیم.الهام  از 24 ساعت آخری که در اختیار داشته 19 ساعت و 18 دقیقه کار بیهوده، 4ساعت و 42 دقیقه و 13 ثانیه کار شیطان پسند، و یک ساعت کار خداپسندانه انجام داده.

باید پرونده 8280 روزی که الهام در این 2۳ سال عمر کرده را دقیق حساب کنیم.

منکر به نکبر میگه: همزمان با الهام 20 نفر همسن او از دنیا رفتند.

ای کاش همسالان الهام می‌دانستند که در هر ثانیه 17 جوان بدون هیچ بیماری و توسط حادثه از دنیا می روند.

شاید نفر بعدی من یا شما باشیم...

بحث داغ سیاسی در دبیرستان دخترانه/ داستان

| دوشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۰۸ ب.ظ | ۱۱ نظر

 

بحث داغ سیاسی در دبیرستان دخترانه

معلم ریاضی امروز نیامده است و دانش آموزان سر کلاس مشغول صحبت با یکدیگر شده اند.

نازنین به دوستش گفت: دیشب ماهواره داشت میگفت ایران کلی بدبختی داره، راست میگه واقعا چرا انقدر بدبختیم؟

الهام میز جلویی نازنین بود سرش رو برگردوند وگفت: کدوم بدبختی؟

نازنین: این همه فقیر داریم؛ این همه کشورهای دنیا پیشرفت کردن اون وقت ما هنوز عقب موندیم. ای کاش همون زمان شاه بود.

الهام: نازنبن خانم میشه بگی  زمان شاه چرا خوب بوده که ازش تعریف میکنی؟

نازنین: نمیدونم همه میگن گرونی و بدبختی نداشتیم.

الهام: منظورت از همه چه کسایی هستش؟

نازنین: گیر دادیا تو ماهواره میگه. داییم هم همیشه میگه

الهام: ای کاش یکم از قدیمیا سوال میکردی و یا کتاب می‌خوندی بعدش اظهار نظر میکردی.

نازنین: تو که ادعا داری  بگو چه پیشرفتی کردیم

الهام: من ادعایی ندارم ولی هم از پدرم شنیدم هم تو اخبار دنبال کردم. خدا رو شکر ایران تو این سی سال از لحاظ علمی پزشکی حتی ورزشی خیلی پیشرفت داشته این حرف من نیست تمام مراکز معتبر بین المللی میگن که ایران جز 10 کشور برتر علمی جهانه و از لحاظ جهش علمی رتبه اول رو داره تو دنیا.فناوری نانو،سلول های بنیادی، انرژی هسته ای و....بازم بگم

نازنین: خوب حالا! این ها که تو زندگی ما اثری نداره، به من چه که تو پزشکی پیشرفت کردیم چی به ما میرسه؟

الهام: از بابات بپرس اون قدیما وقتی یکی بیماری قلبی یا کلیوی یا سرطان یا حتی مشکل چشم پیدا میکردن باید کلی پول خرج میکردن میرفتن خارج از کشور و برای همین خیلی از بیمارها میمردند. اما الان بهترین دکترها رو تو ایران داریم حتی از خیلی کشورها واسه درمان میان ایران.اسم این پیشرفت نیست؟به زندگی هممون هم ارتباط داره.

یا اینکه خیلی از شهرها و روستاهای دور افتاده نه آب داشتن، نه برق، نه گاز، نه بیمارستان، نه مدرسه، نه مسجد و نه ورزشگاه، اما الان خدا روشکر هیچ روستایی نیست که برق نداشته باشه و همه روستاها این امکانات رو دارن.

زهرا که تا حالا فقط داشت به حرف های نازنین و الهام  گوش می‌داد وارد صحبت شد و گفت: الهام راست میگه، بابام میگفت اوایل انقلاب ما محصولی نداشتیم که تولید ایران باشه حتی تو جنگ ایران و عراق  سیم خاردارهم نداشتیم و باید از کشورهای دیگه میگرفتیم،اما الان تو بحث نظامی موشک هایی داریم که قاره‌پیما هستن ،زیردریایی، ناو شکن حتی هواپیما تولید کشور خودمون هم داریم. اگر این پیشرفت های نظامی رو انجام نداده بودیم حتما تا الان آمریکا مثل افغانستان و عراق بهمون حمله کرده بود و ما داشتیم نوکری اون ها رو میکردیم.

کلاس در سکوتی فرو رفته بود تمام دانش آموزان کلاس داشتند به بحث گوش میکردند و هرکسی دوست داشت نظرشو بگه

سپیده که پدرش تو بازار کار میکنه گفت: بابام میگه درسته گرونی شده، اما خیلی از گرونی ها به خودمون برمیگرده. میگفت 20 سال پیش اصلا ایران رو تو تجارت و واردات و صادرات حساب نمیکردن اما الان ایران تو خیلی از کشورها بازار داره و محصولاتشو میفروشه.

نازنین که دقایقی سکوت کرده بود  گفت: خوبه خودت داری میگی گرونی شده علتش چیه؟همین بدبختی ها باعث شده که همین مغازه سر کوچه شارژ 2 هزار تومانی رو 2200 بفروشه؟

زهرا گفت: یک سوال ازت دارم. اگه یه روز بری دکتر و اون دکتر قلابی باشه و داروی تاریخ گذشته  بهت بده چی کار میکنی؟

نازنین: مشخصه دیگه اون دکتر رو انتخاب نمی‌کنم؟

زهرا: درسته ولی هیچ موقع به خاطر این یک دکتر به جامعه پزشکی بدبین نمیشی.و اگه باز هم مریض شدی باز هم میری دکتر، ولی نمیدونم چرا وقتی مدیر یک شرکت یا یک مغازه دار جنسشو گرون بفروشه همه میگن میسئولین مقصرن؟!

زهرا ادامه داد: مسئولین چه کسانی هستند؟ کسانی که تو بازار هستند چه کسانی هستند؟ همه اونها آدم هایی هستند مثل پدر من، دایی من، عموی من و... از کره مریخ که نیومدن.این ها  اگر نامردی کنن و جنس رو گرون بفروشن چه ربطی به مسئولین بالا دستی داره؟

نازنین: حرفتون درست ولی چرا چند سال پیش جنس ها انقدر گرون نبود؟

زهرا: درسته یکسری علت ها به خاطر بی تدربیری مسئولینه ولی ما الان خیلی بیشتر از قبل دشمن داریم.

نازنین: الکی هی نگید، دشمن کدوم دشمن؟

الهام وارد بحث شد و گفت: میشه بگی کی دانشمند های هسته ای رو ترور کرد؟ چه کسانی تو ایران بمب گذاری میکنن؟ چه کسانی تو جنگ ایران و عراق به صدام کمک کردن؟ چه کسانی دوست ندارن ما انرزی هسته ای داشته باشیم؟چه کسانی ما رو حتی داروهای خاص تحریم کردن؟این های دشمن مردمن نه نظام.

زهرا گفت: آن هایی که الهام میگه همه درسته از طرفی دیگه داداشم برای پایان نامش موضوع "تاثیررسانه" رو انتخاب کرده بود بعد از تحقیق میگفت: فکر میکنی 200 شبکه ماهواره‌ای چی بهشون میرسه که برنامه فارسی برای ما دارن پخش می‌کنن؟ و 24 ساعت دارن ضد ایران برنامه میسازن؟

نازنین: بیکارن دیگه! حتما دلشون برامون می‌سورزه!

زهرا: واسه چی دلشون برامون بسوزه؟ ما که همش داریم میگیم مرگ بر آمریکا؟ اصلا چرا به زبون هندی یا آفریقایی اینقدر برنامه نمیسازن؟ اون ها هم آدمن دیگه! میدونستی بعضی کانال‌های ماهواره یا و سایت‌های غیر اخلاقی در ایران رایگان ارائه میشه؟ اما تو کشورهای دیگه باید بابتش پول پرداخت کنن؟

نازنین: جدی میگی؟!نمی‌دونستم.

زهرا: برای همینه که میخوان من و تو رو از خدا و پیغمبر دور کنن چون فقط همینه که ما رو تا الان حفظ کرده.

زهرا: الان کشور ایران مثل یک قطاری هست که داره با سرعت بالا حرکت میکنه برای همین  هست که ‌خیلی‌ها   دارن بهش سنگ میزنن .هیچ موقع به قطاری که حرکت نمیکنه سنگ نمیزنن.

نازنین: حالا ما باید چیکار کنیم زهرا: باید حواسمون باید بدون دلیل منطقی هیچ کاری رو انجام ندیم. الان اصلی ترین هدف همین شکبه های ماهواره ای ایجاد سبک زندگی غربیه 

نازنین: سبک زندگی غربی یعنی چی؟

زهرا: یعنی رفتارمون با خانواده، نوع لباسمون، نوع حرف زدنمون، نوع فکرمو،ن حتی نوع معماریمون ایرانی اسلامی نباشه بلکه یک کپی برداری از غرب باشه.

صدای زنگ تفریح می‌ آید. همه بچه های از کلاس خارج می‌شوند.

در راهروی مدرسه الهام و زهرانزدیک نازنین میشن، و میگن: ما داریم میریم بوفه تو هم بیا امروز مهمون ما. .نباید به خاطر این صحبت ها بینمون اختلاف بیوفته.

نازنین هم لبخندی میزنه و میگه راستش تا حالا یه فکر دیگه ای در مورد شما میکردم شاید تقصیر منه که زیاد ماهواره نگاه میکنم و بدون تحقیق حرفی رو قبول میکنم.

-------------------------------------------------------------------------------

این متن را برای ویژه نامه آموزش و پرورش به نگارش در آوردم.

خیرات فحشا !(داستان8)

| دوشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۰۷ ب.ظ | ۱۸۰ نظر
 
خیرات فحشا !
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
به خانه رسیدیم حسین هم به همراه برادرم سریع کامپیوتر را روشن کرد تا سی‌دی مداحی را ببینیم. فایل را باز کردند، منتظر شنیدن صدای مداح مورد علاقه‌مان بودیم که با صدای خواننده‌ زنی موی بدنمان سیخ شد؛ زدیم کلیپ بعدی؛ در آن شیعیان را به تمسخر گرفته بودند، سی‌دی را در آوردیم و هاج واج به همدیگر نگاه می‌کردیم و از تعجب خشکمان زده بود.


 
ادامه مطلب مراجعه نمائید...
 

 

چراغی که به خونه رواست به مسجد حلاله (داستان14)

| دوشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۰۶ ب.ظ | ۴۷ نظر

بحثی داغ در اتوبوس های تهران:

چراغی که به خونه رواست به مسجد حلاله

 

 

(این چه مملکتیه! این هم از وضعیت اتوبوسش،اگه بجای کمک به مردم فلسطین  و لبنان بیان به این اتوبوس ها برسن دیگه این همه بدبختی نداریم..)

این جملات یک زن میانسالی بود که هنگام بالا آمدن از اتوبوس پایش به پله گیر می کند و تعادلش به هم میخورد.

دخترجوانی که این صحنه را دید به پیرزن گفت مادر جون چیزیت که نشد؟ بیا بشین سر جای من. اگه عجله نمی کردید نمی خوردید زمین، چه ربطی به مردم فلسطین داره آخه؟

زن میانسال گفت: تو جوونی متوجه نیستی چی دور برت میگذره؛ خودمون هزار تا بدبختی داریم اون وقت داریم به مردم فلسطین کمک میکنیم! از قدیم گفتن چراغی که به خونه رواست به مسجد حرومه...

خانم معلمی که سرش توی کتاب بود سرش رو بالا آورد و به زن میانسال گفت: خانم ببخشید این سوال رو می پرسم، شما مسلمون هستید؟

زن میانسال گفت: خوب معلومه که مسلمونم.

خانم معلم گفت: ببخشید دوباره میپرسم،شما شیعه هم هستید؟

زن میانسال گفت: این چه حرفیه! معلومه که شیعه هستم. فکر کردید فقط خودتون مسلمونید! اصلا همتون همینطوری هستید، خیال می کنید همه کافرن فقط خودتون بهشتی هستید.

خانم معلم گفت: قصد جسارت نداشتم، فقط سوال پرسیدم؛ آخه گفتید چراغی که به خونه رواست به مسجد حرومه، در حالی که دین ما اصلا این حرف رو قبول نداره

پیرزن گفت: وا..! این چه حرفیه خانم! کجای دین اومده آخه؟

خانم معلم گفت: تو نهج البلاغه اومده که وقتی یاران معاویه، به شهر انبار حمله کردند و خلخال از پای یک زن یهودی بیرون کشیدند، حضرت فرمودند که اگر در مصیبت این ظلم و واقعه، یک مسلمان جان بدهد و بمیرد، من ملامتش نمی‌کنم. حالا ببینیم امام زمان(ع) چه می‌کشد که زن یهودی که نه، بلکه گاهی ناموس شیعه به خطر می‌افته.

شما میدونید تو فلسطین و بحرین لیبی و حتی سومالی و... چه خبره؟ چقدر زن و کودک بر اثر ظلمو ستم کشته میشن؟ دختران و زنانشان را اسیر میکنند و...

دختر دانشجو وارد بحث شد و گفت تازه من تو یک روایت دیدم که هر کس بشنود صدای مسلمانی را که فریاد می‏کند یاللمسلمین که ای مسلمانان به‏ فریاد من برسید ، و کسی او را را کمک نکند، دیگر مسلمان نیست.

 چه مانعی داره که ما برای اینها حساب باز کنیم ؟ چه‏ مانعی دارد که مقدار کمی از درآمد خودمون را اختصاص به اینها بدیم ؟ چرا یهودیان دنیا حتی به یهودیان ایران کمک بکنند و ملتهای دیگر آنها را تحسین کنند، ولی ما به کمک مردم بی گناه نشتابیم ؟

یا این روایت که حضرت علی (ع) میفرماید: کسی که صبح کند درحالی که تصمیم بر کمک به مسلمانی نداشته باشد مسلمان نیست.

پیرزنی که سرش تو روزنامه بود گفت: نه نه جون منم یه روایت شنیدم که خیلی قشنگه یه روزی پیامبر(ص)با یاراشون نشسته بودند که یکباره چشمشون به چند نفر خورد که در حال تشیع جنازه هستند. پیامبر(ص) از جاشون بلند شدن و ایستادن. اصحابش گفتند یا رسول الله این جنازه فردی یهودی و جاهل  و از دشمنان شما بوده و ارزش احترام ندارند. پیامبر(ص)فرمودند:اما یک انسان بود و انسان فی النفسه دارای کرامت نفس میباشد.از طرفی مگه نشنیدیم که سعدی میگه:

بنی آدم اعضای یکدیگرند/ که در آفرینش زیک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار/  دگر عضوها را نماند قرار

 

دختر جوان گفت: تو کشورسومالی مردم دارن یکی یکی بر اثر گشنگی و تشنگی می میرن، اونوقت ما بزرگترین مشکلمون اینه که کرایه تاکسی ها زیاد شده!

image021.jpg

زنی جوان که ته اتوبوس نشسته بود و انگار از این بحث ناراحت شده بود گفت: خوب دور برداشتیدا بیاین تا من جوابتونو بدم.

اولا مردم سومالی خودشون بی عرضه بودن و حالا دارن چوبشو میخورن، باید تدبیر داشتن و فکر این روزها رو میکردن. تازشم این اخباری که شما میگید همش دروغه.

بحث داغ شده بود؛ دختر دانشجو نوت بوکی را از کیفش بیرون آورد و گفت: بیاین جلو تا مستند بهتون نشون بدم. اگه تاریخ سومالی رو نگاه کنیم متوجه میشیم که هر چی بدبختی میکشه از استعمار کشور های غربیه که منابعشونو به غارت بردن و فقر بدبختی رو نصیب مردم کردن.

تقریبا تمام افراد اتوبوس متوجه بحث شده بودن.

دختر دانشجو چند کلیپ تصویری و عکس که منابعش هم ازشبکه های خارجی بود رو تو کامپیوترش به بقیه نشون داد و گفت خوب ببینید.

تصاویر کشته شدن زنان و کودکان در بحرین، جنازه کودکان سومالی که از شدت لاغری پوستشان به بدنشون چسبیده بود.گریه و زجه پدر و مادرها از داغ کودکشان و...

در اتوبوس همه ساکت بودند و تصاویر رو میدیدن که صدای کودکی در لابلای جمعیت شنیده میشد: برید کنار منم میخوام ببینم. مادرش گفت: سینا بیا اینور برنامه کودک که نیست.

کودک سمج قبول نکرد و آمد کنار دختر دانشجو و عکسهای کودکان رو دید که از فرط گرسنگی و تشنگی در حال مردن هستند...

مادرش برای اینکه حواس سینای7 ساله  را پرت کند گفت: سینا بیا مامان، برات پفک خریدما! سینا با اینکه عاشق پفک بود  هاج واج مونده بود و از جلوی مانیتور تکون نمیخورد و زیر لب می گفت: یعنی اینا واقعا گشنشونه؟

مادرش سینا را به زور به عقب برد و کنار خودش نشاند. پفک را باز کرد و به دستش داد. سینا پفک را کنار انداخت و سرش را پایین گرفت؛ همه افراد توجهشان به کودک جمع شده بود.

سینا چشمش به مورچه ای افتاد که  کنارپنجره اتوبوس حرکت میکرد. پفکش را با دستش خورد کرد و جلوی مورچه ریخت، مورچه قسمتی از خرده آن را به دهان گرفت و با سرعت حرکت کرد، سینا در حالی که لبخندی به لبش بود به مادرش گفت: مامان جون به این مورچه غذا دادم. آخه گشنش بود...یعنی حالا خدا منو دوست داره؟

سکوتی محض فضای اتوبوس را فرا گرفت...

با این سکوت صدای رادیو اتوبوس خوب  شنیده میشد: کاردار سفارت سومالی با اشاره به خشکسالی 6ساله در کشور سومالی گفت: روزانه 100 نفر در سومالی به‌دلیل گرسنگی جان خود را از دست می‌دهند.

مردم نیکوکار کشورمان می‌توانند وجوه نقدی خود را به شماره حساب 99999 جمعیت هلال‌احمر نزد بانک ملی شعبه مرکزی و شماره حساب 0199999999003 سیبا نزد همین بانک واریز کنند.

همچنین هموطنان با ارسال یک پیامک خالی از خط ایرانسل به شماره 8115 قادر به ارسال کمک‌های نقدی خود برای مردم سومالی خواهند بود...


آیه۱۵۵ سوره بقره:

 و  قطعاً همه شما را با برخی از (امور همچون) ترس و گرسنگى و کاهش مالی و جانی و کمبود میوه ها آزمایش مى کنیم; و بشارت ده به استقامت کنندگان (صابرین)!
156 ـ آنها که هر گاه مصیبتى به ایشان مى رسد، مى گویند: «ما از آن خدائیم; و به سوى او باز مى گردیم»!

ادامه دارد..

حسن عبدالصمد

 ....................................................................................................................................

*این پست رو از اونجایی نوشتم که برخی از دوستان در پست قبلی(سومالی در پنجه مرگ)پیغام میدادند که که چراغی که به خونه رواست به مسجد حرامه...

* اگر دوستان شبهه ای دارن بفرمایند که باز هم در قالب داستان اگر بتونم پاسخ بدم.

خواست و نیاز

| دوشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۰۶ ب.ظ | ۱۶ نظر

آسیب شناسی مصرف زدگی با تفکیک خواست و نیاز

چرا آرامش را در زندگی حس نمیکنیم؟




می‌پرسی چرا خواستگارهای دخترت را رد میکنی؟ می‌گوید جهیزیه اش کامل نشده است!

می‌پرسی چرا برای پسرت آستین بالا نمیزنی می‌گوید؟ می‌گوید خانه و ماشین ندارد!

می‌پرسی چرا فرزند نمی‌آوری؟ میگوید دنبال دردسر نمی‌گردم.

می‌پرسی چرا ازدواج نمی‌کنی میگوید؟ می‌گوید مانع ادامه تحصیلم می‌شود.

می‌پرسی چرا تا دیر وقت کار می‌کنی؟ می‌گوید باید قسط وام هایم را بدهم

میپرسی چرا وام گرفتی؟می‌گوید برای جهزیه دخترم.

میپرسی مگر جهزیه اش چی بوده؟ میگوید بالاخره یک دست مبل یخچال فریزر ماشین لباسشویی کلی هزینش میشه

می‌پرسی چرا ایرانی اش را نمی خری که ارزان است؟ میگوید کلاس ندارد!


براستی چرا بسیاری از افراد از زندگی خود لذت نمی‌برند؟

چرا اکثر افراد به هر دری میزنند نمی‌توانند آرامش را در زندگی لمس کنند؟

چرا افراد مرفه و ثروتمند از آرامش کمتری نسبت به افراد فقیر برخوردار هستند؟

براستی چرا انسان دیروز بیشتر آرامش را حس می‌کرد؟

تمام جواب این سوالات را می‌توان در مسئله خواست و نیاز پیدا کرد.

ابتدا تعریفی ساده از خواست و نیاز می‌کنیم:

خواست: به چیزی میگویند که بدون آن هم میشود زندگی کرد و به نوعی خواست دل است نه ضرورت زندگی

نیاز: به چیزی می‌گویند که بدون آن نمی‌شوذد زندگی کرد و زندگی بدون آن مختل میشود و به نوعی جز ضروریات زندگی است

با توجه به تعریف زیر با وجدان خود بگویید که  کدامیک از موارد زیر خواست و کدامیک نیاز ما هستند:

یک دست لباس و شلوار

ماشین لباس شویی

سه وعده غذا در طول روز

تلفن همراه

تنقلات

مبل

تخت خواب

و...

برای همه ما مبرهن است که بدون غذا نمیتوان زنده ماند و یا داشتن یک دست لباس برای مهمانی کاملا ضروری است

اما آیا داشتن تختخواب، مبل، تنقلات و تلفن همراه  برای هر زندگی ضروری است و نداشتن آن باعث اختلال در زندگی میشود؟!

برای نمونه با اندکی تامل میتوان متوجه شد که بدون تختخواب هم میتوان زندگی کرد. اما سوال این است که چرا یک خانواده فقیر وقتی میخواهد جهیزیه ای برای دخترش تهیه کند داشتن رختخواب را یک نیاز اصلی میداند؟ و حتی حاظر است ازدواج دخترش به تاخیر افتد تا زمانی که هزینه یک تختخواب تامین شود!

جواب این رفتار یک نکته است و آن تبدیل شدن خواست به نیاز است. بدین معنا که این مادر احساس نیاز کاذبی برای تهیه این تختخواب دارد و برای همین نمی‌تواند قبول کند که بدون تختخواب هم میتوان زندگی کرد.

عواملی مانند عدم شناخت رسانه، عدم آگاهی فلسفه خلقت ، نبود ثبات شخصیت، تربیت نادرست  باعث این مصرف زدگی میشود.


*عدم آگاهی فلسفه خلقت:

مطمئنا اگر کسی بداند که هدف از خلقتش چیست و برای چه چیزی زندگی میکند برای برآوردن خواست های بیهوده آرمش خودش را بر هم نمیزند.اگر کسی بداند که هدف از خلقت بندگی یقییناً برای خودش چارچوبی در نظر میگیرد و وقتی طبق آن چارچوب عمل کند به آرماش می‌رسد.ولی کسی که هدف از خلقتش را نداند و بدون چارچوبی زندگی کند مدام نیازهایش افزوده میشود و وقتی نتواند نیازهای انبوهش را پاسخ دهد دچار آشفتگی میشود.


*‌عدم شناخت رسانه:

یکی از عوامل موثر در ایجاد سبک زندگی رسانه است.

شهید علم الهی در نامه ای به خواهرش میگوید:

شاندلshandel   متفکر بزرگ اروپایی قرن بیستم در مورد چگونگی زندگی انسان در قرن بیستم می گوید:

« انسان این عصر زندگی را وقف تهیه وسایل زندگی می کند» ما زندگی را در رنج می گذرانیم تا راحتی و آسایش ایجاد کنیم تمام عمر می دویم به این امید که لحظاتی بنشینیم.

تمام عمر زحمت می کشیم تا استراحت کنیم و البته عمر می گذرد و راحتی و آسایش و نشستن و آرامش را لمس نمی کنیم و نمی یابیم زیرا مرتباً از طریق اجتماع به ما نیازهای جدید تلقین می شود. نیازهای کاذب و مصنوعی که دائماً در آدم بوجود می آورند بوسیله تبلیغات است. تلویزیون را روشن می کنید بعد از دو ساعت خاموش می کنید به خودتان نگاه می کنید می بینید هفت هشت احتیاج خرید تازه بوجود آمده که قبلاً لازم نداشتید قبلاً مثلاً با خاکستر دیگ را می شستید امروز حتماً باید پودر... بخرید. بوردا می خرید، زن روز می خرید نگاه می کنید در فکر تهیه لباسها و مدل های آن می افتید.

زیستن برای مصرف، مصرف برای زیستن. یک دور باطل، دور حماقت کار- استراحت- خوردن- خوابیدن همین و بس!!!

 

شهید علم الهدی در ان سالهایی که هنوز رسانه پایش به خانه ها باز نشده بود این خطر را به ما گوشزد میکند. عدم شناخت رسانه و دل سپردن به آن ما را در ورطه نیازهای کاذب میکشاند.

براستی کسی که نمیداند تاکتیک های خبری و تبلیغاتی چیست و حتی هنوز باور نکرده است که هر لحظه در معرکه جنگ روانی رسانه ها قرار دارد و هر کسی که به او گوشزد کند او را به توهم توطئه متهم میکند،چگونه میتواند در مقابل رسانه ها مقاومت نشان دهد.

چه خوب است که رسانه ملی آموزش و پرورش و هر نهادی که احساس تکلیف میکند دوره هایی را برای اشنایی با تاکتیک های تبلیغاتی و خبری برگزار نماید در غیر این صورت باید شاهد قلع قم شدن افکار مردم باشیم.

شاید برای خیلی ها جای سوال باشد که چرا با این همه خبر و مطالب غنی و سیاست های ارزشی، چرا در مواردی جامعه از لحاظ فرهنگی پسرفت میکند، به راحتی میتوان جواب را در عدم انتقال مفاهیم ارزشی به شیوه مناسب و هنری، و از ان طرف شیوع مفاهیم غیر اخلاقی به شیوه هنری نامید.

 

* تربیت نادرست:

یقینا اگر فردی از کودکی نتوانسته هویتی برای خود مشخص کند نمیتواند در بزرگسالی خود برای خود تصمیم گیری کند و همیشه مغلوب فضای غالب بر جامعه و رسانه میشود.برای نمونه میگویند اگر کودکتان از شما 3 چیز را خواست به یک خواسته را به سرعت برآورده کنید یک خواسته دیگرش با تاخیر جواب دهید و خواسته دیگرش را جواب ندهید.علت این امر را اینگونه بیان میکند که کودک وقتی تمام خواسته هایش در کودکی براورده شود در جوانی و بزرگسالی تحمل شکست را ندارد و اگر خواستهای را نتواند برآورده کند دچار آشفتگی میشود برای همین خود را به آب و اتش میزند تا به خواسته خود برسد و اگر به آن نرسد دچار آشفتگی و افسردگی میشود

برای همین است که اکثر افراد زیاده خواه و مرفه،اگر کودکیشان را جستجو کنیم متوجه تربیت نادرست آنها میشویم.


خلاصه کلام اینکه با هر قدم در بازار و با هر سکانسی فیلم، با هر تبلیغ تلویزیونی، با هر صفحه اینترنتی، و حتی با هر کلام دوست آشنا هزاران نیاز کاذب به سوی انسان حمله ور میشود که یقینا ما نمیتوانیم آنها را تامین کنیم.و همین امر موجب از بین رفتن آرمشمان می شود.برای همین چه خوب که باور  کنیم این نیازها(همان خواست‌ها)، کاذب هستند و هر وقت خواستیم هر خرید یا هر رفتاری داشته باشیم در ابتدا این سوال را از خود بپرسیم که این عطش من خواست است یا نیاز؟



در ادامه شما را به دیدن کمیک استریپ هایی با نام "یادش بخیر اون وقتا" دعوت میکنم


هیبنوتیزم صدا و سیما با تابلوی پیام‌های بازرگانی

دیشب وقتی سریال مورد علاقه ام را می‌دیدم مثل همیشه در لحظه حساس فیلم، پیام بازرگانی پخش شد. در ابتدا مانند دیگر افراد مجبور بودم به این تبلیغاتی را نگاه کنم که آنقدر تکرار شده بود همه را از حفظ میخواندم.

در ابتدا این امر برایم کم اهمیت بود اما بعد از مدتی دو نکته بسیار مهم مرا به فکر فرو برد:

1- زمان زیادی را صرف دیدن این تبلیغات می‌کردم بدون آنکه متوجه شوم ،روزی دو ساعت!(با فرض اینکه 5 ساعت تلویزیون در روز می‌بینم)

2-  این تبلیغات باعث شده بود در افکار، رفتار و حتی حرف زدنم تغییراتی را ایجاد کند.

 

وقتی این تبلیغات را می‌دیدم بدون آنکه متوجه شوم، ورودی ذهنم یعنی چشمانم را در اختیار آن تبلیغ گذاشته بودم و همزمان با گوشهایم صدای آن را میشنوم؛ رنگ و برق‌های متنوع با صداهای دل انگیز توجه من را به آن تبلیغات زیاد میکند و برای من خواسته ای جدید ایجاد می‌نماید.

برای مثال در یکی از تبلیغات تلویزیون می‌گوید «اگر می‌خواهید خوابی آسوده داشته باشید باید از فلان بالشت استفاده کنید! پزشکان معتقدند که هر دو ساعت یکبار باید روکش بالشت عوض شود برای همین این محصول را استفاده نمائید که نیازی به تعویض ندارد»

 در این تبلیغ برای اینکه آن تولید کننده جنسش را بفروش برساند این بالشت را نه تنها یک خواسته یا آرزو، بلکه  به صورت یک نیاز برای مخاطب ارتقا می‌دهد. برای همین از مقبولیت پزشکی هم استفاده می‌نماید و طوری القا می‌کند که اگر کسی ازاین بالشت ها استفاده نکند در واقع کاری غیر پزشکی و غیرعقلانی انجام داده است!

این طرز تفکر ناخود آگاه در ذهن شکل می‌گیرد و من را مجاب می‌کند که آن محصول را تهیه کنم و بی آنکه بدانم یا بخواهم نیازی جدید را به سبد نیازهای کاذبم افزدوه  می‌نماید.

همه  به خوبی می‌دانیم که یکی از از علل کمبود آرامش و و بیماری هایی همانند آشفتگی ذهنی افسردگی و بزه های اجتماعی مانند دزدی، تجاوز، افزایش طلاق و... در افراد جامعه اضافه شدن نیازهای کاذب است.برای اطلاع از این امر به این مقاله رجوع کنید)

یا در نمونه ای دیگر استفاده ابزاری از مخاطب کودک را می‌تواند در تبلیغات نام برد.متاسفانه اکثر خانواده ها بدون توجه به پیام‌های تبلیغاتی، به راحتی خود و فرزندانشان را در معرض این هجمه قرار می‌دهند و احساس می‌کنند تنها یک پیام بازرگانی معمولی بدون خطری را مشاهده می‌نمایند.

اکثر کودکان به علت نبود قدرت تشخصیص صحیح، هر کالای جدید و رنگی را دوست می‌دارند و آن را طلب می‌کنند؛ حال تصور کنید کودکی مدام در تلویزیون خوراکی ها و اسباب بازی های متنوعی را مشاهده می‌کند، وقتی از والدین می‌خواهد آن را تهیه کنند، اگر خانواده آن کالا را تأمین نکند کودک ممکن است بر اثر استمرار این رد درخواست، دچار ناراحتی ، افسردگی و حقارت شود و اگر والدین خواسته کودک را برآورده کند، کودک ناخود آگاه مصرف زده می‌شود به طوری که اگر در آینده نیازش برآورده نشود، دچار سردرگمی و تضاد شخصیت خواهد شد.

شاید برای همین است که می‌گویند اگر کودکتان سه خواسته داشت، اولی را همان موقع برآورده کنید، دومی را با کمی تأخیر برآورده کنید و سومی را هیچ گاه برآورده نکنید تا کودک تجربه شکست را در این دوران کسب کند تا در آینده اگر خواسته او برآورده نشد تحمل شکست را داشته باشد.

 تحقیقات نشان می‌دهد افرادی که در جوانی دست به خود کشی میزنند و یا دچار افسردگی  می‌شوند، شکست را در کودکی تجربه نکرده بودند.  

جالب است بدانیم در دنیا ممنوعیت‌هایی را برای استفاده ابزاری از کودکان ا در تبلیغاتشان به کار گرفته اند اما متاسفانه در ایران خانواده ها بدون توجه به نکات پنهان این تبلیغات، احساس می‌کنند یک پیام بارزگانی معمولی را می‌بینند.

«لارم مارن»، مشاور عالی وزارت فرهنگ و سوئد می‌گوید: «کودکان توان درک موضوع تبلیغات را ندارند و تبلیغات‌چی‌ها نیز از کودکی و ناپختگی آنها سوءاستفاده می‌کنند.

جالب است بدانیم که هر سریال  یا تبلیغی که مشاهده می‌نمائیم، برای آنکه از آن تبلیغ لذت ببریم باید خود را جای آن شخصیت یا بازیگر بگذاریم در این صورت نیازهای آن فرد به ما منتقل می‌شود، شاید برای همین است که وقتی یک فیلم ترسناک را می‌بینیم، می‌ترسیم و با دیدن یک فیلم دیگر دچار خنده یا گریه می‌شویم  با اینکه می‌دانیم این یک فیلم و کاملاً غیرواقعی است.

در این صورت بسیاری از خصوصیات و خواسته‌های آن بازیگر ناخود آگاه به ما منتقل می‌شود و ما در مسیر دلخواه یک فیلم ساز قرار می‌گیریم، برای همین بهتر است چشمان معصوممان را در معرض هر تبلیغ، فیلم یا سریالی قرار ندهیم  چرا که در هیبنوتیزمی پنهان قرارمیگیرم.

متأسفانه طرز تفکری در جریان است که بحث اقتصادی و بازرگانی را جدای از مقوله فرهنگ بداند در حالی که این دو امری غیر قابل تفکیک است و همانگونه که مشاهده می نمائیم تبلیغات بازرگانی تاثیر مستقیمی در فرهنگ و باورهای ملی و دینی ما دارند.

امید داریم تا صدا و سیما همانگونه که در سال‌های اخیر در بخش‌های خبری و برنامه‌های گفتگو محور پیشرفت خوبی داشته است، این نقص بزرگ را هم برطرف کند و سعی کند با قوانین بجا و رعایت حقوق خانواده هرچه سریعتر از پیشرفت الگوی سبک زندگی غربی در تبلیغات تلویزیونی جلوگیری نماید و پیشنهاد می‌شود که تخفیفات ویژه ای را برای تبلیغاتی که ترویج فرهنگ اصیل ایرانی اسلامی است در نظر بگیرند

-------------------------------------------------------------------------------مطلبی در همین ارتباط با عنوان( چرا آرمش را در زندگی مشاهده نمیکنیم) را حتما بخوانید

همین مطلب در فارس، مشرق، فرهنگ نیوز، 598، حرف تو، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،آوینی فیلم،تهران پرس، جام نیوز،دانا،صبح الوند، بی باک، جنوب پرس،صدای تو، ایران ویچ، ایرانی۸،لرسو و..

بالاخره وایبر و تلگرام و..عضو بشیم یا نه؟!

| دوشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۰۳ ب.ظ | ۰ نظر

صحبت های یک موافق و مخالف شبکه های موبایلی

بالاخره  وایبر و تلگرام و..عضو بشیم یا نه؟!

 

بمب شیمیایی با عطر شکلات!

 

 

-حمید: عکس هایی که امروز گرفتم رو می فرستم برات،وایبر و لاین که داری؟

-علی: نه برام ایمیل کن

- حمید: واسه چی نداری ؟!دیگه الان همه تو گوشیشون وایبر و لاین تانگو ... دارن. اصلا میدونی این نرم افزارها چیه؟

- علی: آره میدونم.اتفاقاً چون میدونم  نرفتم طرفش؟

- حمید: یعنی چی؟

-علی: اگه تو هم بدونی این شبکه ها چیه و واسه چی ساخته شده و چقدر زندگیمون رو تغییر میده عمراً عضوش بشی.

-حمید: حرف هایی میزنی ها..مثل بقیه  نرم افزارها یک خدمات الکترونیکیه

- علی: ببین وقتی میخواهی این نرم افزارها رو تو گوشیت نصب کنی باید یک سری قوانین رو بپذیری بعد بهت اجازه نصب میده. تا حالا دقت کردی این قوانین چیه؟

-حمید: نه من همیطنوری با عجله نصب کردم دقت نکردم.قوانینش چیه؟

- علی: برای استفاده از "وایبر" چاره ای ندارید جز این که موارد زیر را تأیید کنید:
دسترسی و حتی امکان تغییر اطلاعات شخصی تلفن توسط این نرم افزارها، این اطلاعات شامل فهرست تماس های خصوصی، تاریخچه مکالمات ورودی یا خروجی، فهرست تماس تمامی افراد، اطلاع از روند فعالیت های اجتماعی شما و برخی موارد دیگر است. - دسترسی این نرم افزارها به خدماتی که می توانند برای شما هزینه بر باشند؛ شامل برقراری تماس، ارسال پیامک، خدمات اینترنت همراه، ارسال پیام های چند رسانه ای
دسترسی این نرم افزار به اطلاعات جغرافیایی و مکانی شما از طریق اینترنت یا جی پی اس
 دسترسی و ایجاد تغییر در پیام های متنی و چندرسانه ای ورودی و خروجی
دسترسی کامل این نرم افزارها به ارتباط اینترنت موبایل و امکان استفاده از بلوتوث و سایر قابلیت های ارتباطی موبایل

 دسترسی کامل به حساب های کاربری شما، امکان ایجاد، حذف یا استفاده دلخواه از حساب های کاربری
 دسترسی و امکان ویرایش محتویات اطلاعاتی ذخیره شده در تلفن همراه شما
 دسترسی به وضعیت عملیاتی و اطلاعات شناسایی تلفن همراه شما
 کنترل بخش های سخت افزاری سیستم؛ شامل تنظیمات صدا و تصویر
 دسترسی نامحدود به  ابزارهای مختلف تلفن های همراه شامل بلوتوث، اینترنت همراه، صفحه نمایش فعال یا غیر فعال موبایل، نمایش هشدارهای مبتنی بر سیستم عامل، تغییر وضعیت عملیاتی تلفن همراه، تغییر تنظیمات سیستمی تلفن همراه، کنترل و حتی بستن برنامه های درحال اجرا ، دسترسی به تنظیمات همگام سازی میان حساب های مختلف
 دسترسی ترافیک ورودی و خروجی از طریق اینترنت و شبکه، دریافت آزادانه اطلاعات از اینترنت و شبکه؛ دسترسی به سیستم مالی Google Play از طریق تلفن همراه شما
دسترسی به تنظیمات تمامی سرویس های Google در تلفن های همراه،
و..

-حمید: مگه میشه؟

-علی: بله یعنی این نرم افزارها  هر وقت بخوان  میتونن بدون اجازه شما دوربین موبایلتو روشن کنن و فیلم یا عکس بگیرن و بعدش این فیلم ها رو با اینترنت گوشیت تو فضای مجازی میزارن و بعد بدون اینکه متوجه بشی دوربین رو خاموش میکنن.یا با شماره خودت به یکی دیگه تماس بگیره یا تمام عکس ها و فیلم های شخصیتو ببینه یا پاک کنه و...

-حمید: ای بابا این که خیلی نامردیه.فکر کن گوشیمو رو گذاشتم رو میز ناهار خوری همزمان داره از ناموسمون فیلم میگیره! حالا مگه اطلاعات ما به دردش میخوره.

-علی: تا حالا از خودت پرسیدی مثلا نرم افزار وایبر توسط و چه کسانی اداره میشه؟

-حمید: نه برام مهم نیست! مهم اینه که من دارم ازش استفاده میکنم

- علی: جهت اطلاع میگم که با یک سرچ تو اینترنت متوجه میشی که وایبر یک شرکت اسرائیلیه که توسط تالمون مارکو، کارآفرین اسرائیلی آمریکایی، دانش آموخته علوم کامپیوتر دانشگاه تل آویو و عضو سابق نیروهای دفاعی اسرائیل تاسیس شده. تالمون مارکو به مدت چهار سال در ارتش رژیم غاصب سابقه خدمت داره. تالمون مارکو در زمینه تولید جاسوس افزارها، ویروس‌های دانلود کننده اطلاعات و برنامه‌‌های هک، سابقه درخشانی تو کارنامه نیروهای دفاعی اسرائیل برای خودش  ثبت کرده.

-حمید: حالا فرض که اسرائیل سازندش باشه.چه فرقی میکنه!

-علی: درسته. ولی به سوال دومم جواب بده؟ اسرائیل که ما رو تو همه زمینه ها تحریم کرده و حتی یک سوزن سرنگ هم نمیزاره به ایران برسه ،چطور شده که این شبکه رو تو خیلی از کشورها از جمله ایران به ظاهر رایگان وارد کرده؟

-حمید: نمیدونم؟

-علی: هیچ شرکتی نیست که محصولاتشو رو فی سبیل الله و رایگان ارائه بده از طرفی این شبکه های هزینش رو طبق گفته خودشون از فروش اطلاعات بدست میارن.

-حمید: آخه اطلاعات ما به چه دردش میخوره؟

- علی: اون ها به غیر از اینکه ذائقه مردم ما رو میخوان بفهمن و ما رو به این نرم افزارها عادت بدن به راحتی میتونن در آینده از اطلاعات ما سوئ استفاده کنند.

-حمید: چه سوء استفاده ای؟

-علی: بزار یک مثال بزنم.به نظرت وزیر نفت یا رئیس آموزش و پرورش وقتی هم سن ما بود میدونست که یه روزی رئیس آموزش و پرورش میشه؟

-حمید: نه  شاید 20 سال پیشش باورش هم نمیشد که یه روزی رئیس بشه.

-علی: خب. حالا اگه تو هم در اینده مثلا رئیس آموزش و پرورش بشی . و یکی بگه من تمام طالاعات عکس های شخصی ریز مکالمات جستجو های اینترنتی و.. دوران جوونیت رو دارم. واگه مثلا به من فلان پول رو ندی اطلاعاتت رو پخش میکنم چی کار میکنی؟

-حمید: خب مجبورم بهش باج بدم. مگه کسی هست این کار رو انجام بده؟

-علی: بله اگه یک سری به صفحه حوادث روزنامه ها بزنی راحت متوجه میشی که حتی یک هکر ایرانی هم به راحتی میتونه به این نرم افزارها  ورود پیدا کنه. چند روز پیش یک خانمی تو مشهد به پلیس فتا شکایت میکنه که یک نفری ازش اخاذی کرده که یا این کار رو انجام میدی و فلان پول را میریزی به حساب و یا اینکه اطلاعاتت و عکس هاتو تو اینترنت و اقوامت پخش میکنم.

-حمید: عجب.راست میگی کشورهایی که ما رو تو همه چی تحریم کردن چطور شده این نرم افزارها رو به ظاهر مجانی دارن به ما میدن. از قدیم گفتن هیچ گربه ای محض رضای خدا موش نمیگیره.

-علی: تازه این ها که چیزی نیست. شاید اکثر کسانی که به این نرم افزارها اعتیاد پیدا کردن هم قبول داشته باشن که این نرم افزارها اعتیاد آوره. منظورم مواد مخدر نیست یعنی انقدر بهش وابسته میشه که صبح شب سرش تو گوشیه موبایلشه و انقدر بهش عادت کرده که اگه یه روزی گوشیش پیشش نباشه آروم و قرار نداره.

-حمید: راست میگی . چند وقت پیش بعد از مدت ها تقریبا اکثر فامیل دور هم جمع شدیم. به جایی اینکه بشنینیم با هم صحبت کنیم اکثرا سرشون تو موبایلشون بود.

-علی: جدای اینکه چقدر عوارض جسمی مثل چشم درد، افسردگی داره به جای اینکه ارتباطلات رو نزدیک کنه. ما رو از نزدیک ها مون جدا کرده و به غربیه ها نزدیک کرده. بابای دوستم تو دادگاه کار میکنه . میگفت خیلی از طلاق ها به خاطر همین ارتباطلات خارج از عرف  موبایلی و اینترنتیه.چقدر خیانت و فساد تو این شبکه ها زیاد شده.

-حمید: خیر سرش اسمش شبکه های اجتماعیه. با این اوضاع باید بهشون گفت شبکه های ضد اجتماعی.

-علی: درسته. البته شنیدم داره نرم افزارهای ایرانی این موبایل ها هم میاد که خیلی بهتر از این خارجی هاست. هر چند باید فرهنگ استفاده صحیحش درست بشه تا اینقدر به مشکل برنخوریم.

بگذریم.حالا این عکس ها رو برام ایمیل کن. این هم بگم ایمیل من هم ایرانیه چون خیلی از همین مشکلاتی که گفتم تو ایمیل های خارجی هم وجود داره.

-حمید: بزار همین الان این جاسوس عوضی رو از گوشیم پاک کنم بعدش هم با یک ایمیل ایرانی عکس ها رو برات میفرستم.   

 

داستان سبک زندگی1/خواستگاری در بالا شهر

| دوشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۱۴ ب.ظ | ۰ نظر
تصمیم گرفتم در موضوع سبک زندگی برخی از معظلات اجتماعی و فرهنگی را در قالب داستان های کوتاه دنباله دار بیان کنم.در ادامه قسمت اول این سری داستان را میخوانیم:

.....................................................................................................................................................

داستان سبک زندگی1/

قسمت اول:

خواستگاری در بالا شهر

 

جلسه خواستگاری/ بالا شهرتهران:

مادر داماد:ببخشید دیر رسیدیم .میدونید که این ساعت اوج ترافیکه .

مادرعروس: خواهش میکنم. اشکالی نداره. ایرانه دیگه کاریش نمیشه کرد.

ماهان، برادر9 ساله داماد: مامان جون ولی ازشهرستان میومدیم ترافیک نبودا فقط تهران تو ماشین اعصابم خورد شد.

مادر داماد به آرامی  نیشگونی از پسرش گرفت و گفت:بچه جان مگه نگفتم وقتی بزرگترها باهم صحبت میکنن بچه ها نباید دخالت کنن.

پدر عروس: بفرمائید میوه...

همگی آرام آرم شروع کردند به خوردن میوه .سکوتی تلخ فضای خواستگاری را پر کرد. پدر داماد سکوت را شکست وو به پدر عروس گفت: شنیدیم تو بازار روغن کار میکنید چه خبر از کسب و کار؟

پدر عروس در حالی که هورت آخر چایی را بالا مکشید گفت: ای بابا اوضاع رو که خودتون خبر دارید با این همه گرونی آدم نمیتونه سود کنه. بیچاره مردم که همش باید بدبختی بکشن،  قیمت ها مدام در حال تغییره، من که جنسامو فعلا نمی‌فروشم. گذاشتم گرونتر که شد اون وقت یه پولی به جیب بزنم.

ماهان که با موبایلش  بازی می‌کرد پرید وسط حرف پدر داماد و گفت: مامانی این آقاهه راست میگه، یادته دیروز رفتیم مغازه روغن بخریم فروشنده گفت نداریم، اونوقت  شما گفتی خدا لعنتشون کنه!؟

پدر عروس با سرفه ای خشک خودش را به آن راه زد و به پدر داماد گفت،خوب از آقا داماد بگید.چه کار میکنه؟  

بابای ماهان که از حرف نسنجیده پسرش صورتش از قرمزی سرخ شده بود رو به همسرش کرد و گفت: معمولا تو جلسات خواسگاری خانوما ساکت نمیشینن.شما بفرمائید..

مادر هم بادی در قب قب انداخت و گفت: نمیخوام از پسرم تعریف کنم ولی واقعا مرد زندگیه الان که داره تو دانشگاه ارشد میخونه.قراره درسش تموم شه بره اونور آب. مطمئنم واسه همسرش سنگ تموم میزاره

ماهان:مامان اون ور آب یعنی چی؟

مادرداماد:هیچی پسرم یعنی خارج از کشور

ماهان: اون وقت داداشی قایق داره که غرق نشه؟ میشه منم باهاش برم؟

مادر داماد: آره عزیزم قایقم داره ، نمیشه بری عزیزم  آخه خطر داره

ماهان: چه خطری؟

مادرماهان که از سوال های فرزندش خسته شده بود گفت: اونجا دیگه دوستات پیشت نیستند، تنهایی، اون وقت حوصلت سر میره.

ماهان موبایلشو به بغلش میچسبونه و میگه:پس من نمیرم من دوستامو خیبیلی دوست دارم.تازه تو ماهواره هم دیدم که تو خارج  مامانا سگ هاشونو بیشتر از بچه هاشون دوست دارن.من دوست ندارم مامانم سگشو دوست داشته باشه.

پدر عروس:پسرم بزرگ شدی خودم میبرمت تا پیشرفت کنی.تازه اونجا سگ ها خونگی کمکمون میکنن.مامان هم همیشه دوستت داره.اونها که تو رو اذیت نمیکنن.

ماهان که زبون باز کرده بود گفت: بابایی یک سوال داشتم مگه نمیگفتی تو خارج همه تمیز هستند عطر میزنن..پس چطوری تو خونشون سگ دارن؟ اگه آقا سگه  دستشوییش بگیره ....

بابای ماهان  صحبت فرزندش را قطع میکند و دست او را میگیرد و میگوید: بچه های این زمونه خیلی کنجکاو شدن.نمیدونم چرا اینطوری شدن، قدیما جلوی بزگترها جیکمون در نمیومد....

این داستان ادامه دارد....

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۹ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۱۴

رسانه های غربی چگونه دروغ میگویند؟

| دوشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۱۳ ب.ظ | ۱۹ نظر

رسانه های غربی چگونه دروغ میگویند؟

 

اپیزود اول:

مردی دارد در پارک مرکزی شهر نیویورک قدم میزند که ناگهان میبیند سگی به دختر بچه ای حمله کرده است مرد به طرف آنها میدود و با سگ درگیر میشود . سرانجام سگ را میکشد و زندگی دختربچه ای را نجات میدهد.

فردا در روزنامه ها می نویسند :
یک نیویورکی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داد
اما آن مرد می گوید: من نیوریورکی نیستم

پس روزنامه های صبح می نویسند:
آمریکایی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داد .
آن مرد دوباره میگوید: من امریکایی نیستم

از او میپرسند :خب پس تو کجایی هستی
من اهل کشور مصر و مسلمان هستم

فردای آن روز روزنامه ها این طور می نویسند :
یک تند روی مسلمان سگ بی گناه امریکایی را کشت!

 

اپیزود دوم:

یک تند روی مسلمان سگ بی گناه امریکایی را کشت!

ندا آقا سلطان به دست مزدوران رژیم کشته شد!

بشار اسد مردم کشور خودش را به قتل میرساند!

غرب به دنبال گرفتن حقوق مردم سوریه وارد میدان شده است!

ایران یک کشور تروریست است!

حقوق زنان در ایران رعایت نمیشود!

دانشجویان دختر مسلمان در غرب حق درس خواندن ندارند!

آزادی بیان در ایران وجود ندارد!

مردم ایران از حکومت رضایت ندارند!

مردم افغانستان و عراق تروریستند!

مردم مینمار باید کشته شوند!

 اسرائیل مدافع حقوق بشر است!

مردم فلسطین باید از سرزمینشان بیرون روند!

گرانی های اخیردر ایران به دست سران حکومت در ایران رخ میدهد!

این قصه ادامه دارد......

...........

اگر می‌خواهید خدای نکرده خبر دروغی را باور نکنید و هنگام شنیدن خبری دچار سردرگمی نشودید حتماً برای آشنایی با تاکتیک‌های عملیات روانی دشمن به ادامه مطلب مراجعه نمائید

 

فیلم حمله وحشیانه پلیس به دختر دبیرستانی

| دوشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۱۲ ب.ظ | ۰ نظر

اگر این اتفاق در ایران بود!

فیلم حمله وحشیانه پلیس به دختر دبیرستانی

 

کشنا ویلسون در تاریخ 29 دسامبر، بعد از تعطیل شدن از مدرسه در حال رفتن به خانه بود که ناگهان پلیس آمریکا به او حمله می کند و از او می خواهد که تسلیم شود؛ با اینکه این دختر 14 ساله دستان خود را به نشانه تسلیم بالا برده بود، پلیس شهر آلنتون ایالت فیلادلفیا آمریکا با شوک الکتیریکی این دختر را نقش بر زمین می کند.

کشنا ویلسون در شهر آلنتون ایالت فیلادلفیا زندگی می کند که در تاریخ 29 دسامبر بعد از تعطیلی مدرسه با دوستان خود در خیابان در حال پیاده روی بود که افسر پلیس وی را متوقف کرد.

حالا فرض کنید مشابه همین اتفاق در ایران اتفاق افتاده بود. آن وقت بود که این کلیپ در اکثر شبکه های اجتماعی فضای مجازی، سایت های خبری، شبکه های موبایلی و  ماهواره ای دست به دست می شد و همه فریاد می زدند که چرا امنیت در ایران نیست؟! چرا حقوق بشر در ایران رعایت نمیشود؟! چرا دموکراسی وجود ندارد؟! و...

اما این اتفاقات غیر انسانی وقتی در غرب رخ می دهد اکثر رسانه ها و مردم در سکوتی محض فرو میروند که این سکوت عجیب دو احتمال دارد:

1- این اتفاقات در غرب طبیعی است و آنقدر زیاد است که دیگر تعجب برانگیز نیست.

2- سانسور شدید رسانه های باعث می شود که خیلی ها نتوانند از این اخبار آگاه شوند و برعکس، کافی است در ایران بزغاله ای در چاه بیفتد! آن وقت است که تمام دوربین های دنیا فریاد "نقض حقوق بشر در ایران" را سر میدهند و عده ای جاهل در ایران به اسم روشنفکری همین حرف ها را بازگو می کنند!

باز هم خواهش میکنم یکبار دیگه به این کلیپ نگاه کنید و فکر کنید اگر این اتفاق در ایران بود چقدر هیاهو می شد.

همانند قضیه ندا آقا سلطان و یا اسید پاشی اصفهان که رفتار رسانه ها طوری القا می کرد که گویی تنها در ایران است که اسید پاشی رخ می دهد، در حالی که به گزارش اشپیگل تنها در طول سال 2011 تا 2012،  105 قربانی اسید پاشی در انگلستان وجود داشت در حالی که هیچ کس صدایشان را نشنید!

البته در دنیای غرب اتفاقات تلخ بسیاری رخ میدهد همانند شهید شدن مروه شروینی زن مسلمانی که به خاطر حجابش محاکمه شده بود در حین برگزاری جلسه دادگاه تجدید نظر در یک دادگاه درجه دو در شهر درسدن، فرد متهم  آلمانی در جلوی چشمان قاضی و سایر حاضرین به شربینی حمله کرده و با ضربات چاقو وی را که سه ماهه باردار بوده از پا در آورد و در حین ضربات، شوهر مروه برای نجات همسرش به طرف او شتافت که توسط پلیس آلمان مورد تیراندازی قرار گرفت.

 خدا را شکر میکنم که کشور جمهوری اسلامی ایران آنقدر امنیت و اقتدار دارد که وقتی یک مورد اسید پاشی هم رخ میدهد اکثر ارگان ها، دستگاه ها و رسانه ها دست به دست هم میدهند تا این قضیه دیگر اتفاق نیفتد.همانند لباس سفیدی که حتی یک لک سیاه هم در آن دیده میشود و به سرعت باید بر طرف شود.

------------

کلیپی دیگر از حمله وحشیانه پلیس به زن باردار را در اینجا ببینید

هشدار! فرزندتان را قبل از 20 سال همسر دهید

| دوشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۱۱ ب.ظ | ۰ نظر
ازدواج آسان و بلوغ زودرس جنسی/بخش اول

هشدار! فرزندتان را قبل از 20 سال همسر دهید

بالا رفتن سن ازدواج پدیده ای است که امروزه صدای همگان را درآورده است. بسیاری از کارشناسان بر این عقیده هستند که اکثر بزهکاری های اجتماعی و فساد ها، ناشی از عدم ازدواج جوانان و یا ازدواج های ناموفق است.

فرض کنیم؛ نوجوان پسری به علت های مختلفی مانند ترویج بی بند باری از طریق ماهواره و اینترنت و دیدن صحنه های تحریک آمیز در کوچه و خیابان، در سن 12 سالگی و حتی 10 سالگی دچار بلوغ زودرس می شود، از طرفی دیگر بنابر شرایط عرفی غلط، بسیاری از خانواده ها و دوستان در گوش این نوجوان می خوانند که باید در سن 30 سالگی ازدواج کند؛ در واقع فاصله بین بلوغ جنسی این فرد تا ازدواج او 20 سال به طول می انجامد!

با این فرض که جامعه آماری آن بسیار زیاد است، یک سوال بسیار مهم و اساسی پیش می آید:

این جوان نیاز طبیعی جنسی و عاطفی خود را چگونه و از چه طریقی طی 15 الی 20 سال بر طرف می کند؟

دو فرض عمده برای پاسخ به این سوال وجود دارد: اول اینکه  این جوان با سرکوب نیاز جنسی خود سعی دارد به رفتارهای نامتعارف جنسی روی نیاورد، در این فرض که جامعه آماری آن بسیار اندک است، مقاومتی مقطعی برای فرد رخ می دهد، که ناخودآگاه این فرد را دچار فشارهای روحی و روانی می کند، حجت الاسلام محسن قرائتی در همین رابطه می فرمود:" 14هزار بیمار روانی در تهران داریم که به خاطر تنهایی بیمار شده‌اند". اولین نیاز بشر، اکسیژن؛ دومین نیاز آب و سومین نیاز لباس است و طبق فرمایش قرآن، همسر لباس است." در واقع به نوعی این افراد همیشه در حال تحمل یک رنج و سختی هستند.

فرض دوم این است که این جوان نمی تواند نیاز جنسی خود را کنترل نماید و معمولاً با رفتارهای نامتعارف جنسی به مسائل غیر اخلاقی روی می آورد، مسائلی که عوارض ناشی از آن مدت ها بر زندگی فرد اثر گذار است.

فراموش نکنیم، شرایط امروز با جامعه دیروز تفاوت بسیار چشمگیری دارد، نوجوانی که از خانه به مدرسه می رود با صدها وسیله های اغواکننده مورد تهدید قرارمی گیرد و همانند باروتی است که تنها به یک جرقه نیاز دارد؛ جرقه هایی که به راحتی در پوشش ماهواره، فضای مجازی، شبکه های اجتماعی موبایلی، خانم های بدحجاب و حتی در گوشی همراه نوجوانان در حال آتش افروزی است.

متأسفانه بسیاری از کارشناسان و مسئولین به علت های مختلف و شاید حیایی بی مورد از اوج فاجعه جنسی در مدارس صحبتی به میان نمی آورند.

برای اثبات این قضیه می توان گفت وگوی دانش آموزان در یک زنگ تفریح را ضبط کرد و یا با چند نوجوان در مورد مسائل جنسی صحبت کرد، آن زمان است که متوجه خواهیم شد که اگر این موضوع مدیریت نشود تا چه حد می تواند آینده جوانان ما را به خطر بیندازد.

*باید چه کار کرد؟

برای کنترل و هدایت این موضوع تنها راه ازدواج به هنگام و صحیح است. ازدواجی که بنا بر دستور اسلام باید در همان ابتدای نیاز جنسی صورت بگیرد. نظر اسلام این است: زمانی که فرد احساس می کند که می خواهد به گناه بیفتد باید ازدواج کند و اگر این عمل را به تأخیر بیندازد، ترک واجب، یعنی حرامی را مرتکب شده است.

در روایات اسلامی آمده است پیامبر(ص) وقتی جوانی را می دید از او دو سوال می پرسید یکی اینکه ازدواج کردی؟ و دیگر اینکه شغلی داری؟ اگر پاسخ می شنید نه، پیامبر می فرمود : "سقطت عن عینی" از چشمانم افتادی .

مفتخریم در دین اسلام تأکید فراوانی بر ازدواج آسان شده است. روایت شده است روزی دختری در مسجد نزد رسول خدا آمد و به حضرت فرمود: می خواهم ازدواج کنم، حضرت بعد از نماز دو جوان را که از قبل شناخت داشت به آن دختر معرفی می کند و به دختر می گوید: یکی را انتخاب کن، آن دختر هم یکی از آن دو جوان را  انتخاب می کند و حضرت همانجا خطبه عقد آن دو جوان را می خواند.

این روایت نشان می دهد که ازدواج باید به راحتی و با کمترین دردسر صورت گیرد تا این نیاز طبیعی انسان، کنترل و در راه صحیح قرار گیرد.

همچنین رهبر معظم انقلاب تأکیدات زیادی بر ازدواج آسان، صحیح و به هنگام دارند ایشان در سخنانی فرمودند:

"اسلام اصرار دارد بر این که این پدیده در اوان خود، هر چه زودتر، از آغاز احساس نیاز انجام گیرد. این هم از اختصاصات اسلام است، هر چه زودتر بهتر. زود که می گوییم یعنی از همان وقتی که دختر و پسر احساس نیاز می‌کنند به داشتن همسر؛ هر چه این کار زودتر انجام بگیرد، بهتر است. علت چیست؟ علت این است که اولاً برکات و خیراتی که در امر ازدواج وجود دارد در وقت خود و زودتر از این که زمان بگذرد و عمر تلف بشود، برای انسان حاصل خواهد شد. ثانیاً جلوی طغیانهای جنسی را می‌گیرد. لذا می فرماید: «من تزوّج احرز نصف دینه».طبق این روایت معلوم می‌شود که نصف تهدیدی که انسان درباره‌ی دین خود می‌بیند از طرف طغیانهای جنسی است که خیلی رقم بالایی است." بیانات در خطبه‌ی عقد مورخه‌ی 9/12/1380

البته باید به این نکته توجه کرد که مراد از ازدواج زود و به هنگام به معنای توجه کامل به خواسته های نوجوان و عشق های زودرس ناپخته این دوران همراه نباشد. بلکه این ازدواج زود در صورتی موفق است که با معیارهای اسلامی، سنتی و با انتخاب درست همراه باشد.

در واقع هراس جوانان امروز از ازدواج ناشی از حس گریز از مسئولیت و همچنین ایجاد سنت های غلط و دست پا گیر است.

در یادداشت بعدی عوامل ترس جوانان از ازدواج، سنت های غلط، و همچنین علت های گریز از مسئولیت جوانان بازگو خواهد شد.

--------------------------------------

همین مطلب در طنین یاس، دانا حرف تو، خراسان،شاخه طوبی

داستان/ من و شیشه خرد های وسط خیابان

| دوشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۰۷ ب.ظ | ۰ نظر

داستان/ من و شیشه خرد های وسط خیابان

دیر از خواب بیدار شده بودم و با سرعت در خیابان راه میرفتم تا در محل کار تاخیر نخورم.اما مثل همیشه هر وقت میخواستم به آنطرف خیابان بروم چراغ راهنمای عابرین قرمز میشد و ماشین ها با سرعت حرکت میکردند. 40 ثانیه مانده بود تا چراغ سبز شود. نگاهم به خط عابر پیاده ای بود که شیشه های خرد شده ای رو آن ریخته شده بود.گویی دقایقی قبل ماشینی یا موتوری در همین محل تصادف کرده بود.

حسی درونم میگفت وقتی چراغ سبز شد، بایستم و این شیشه ها را جمع کنم تا مبادا ماشین یا موتوری پنچر شود. آخر یکباری وقتی سوار موتور بودم یکی از همین شیشه ها لاستیک موتورم را پنچر کرد.

اما حسی دیگر به من میگفت: بیخیال بابا. جلوی این همه جمعیت با این کت و شلوار میخوای کار رفتگرشهرداری رو انجام بدی! اصلا وظیفه من نیست . تازه عجله هم دارم باید سریع به محل کار برسم

40 ثانیه تمام شد و من با سرعت به آنطرف خیابان رفتم. 10 متری که دور شدم ناگهان صدای تصادف و جیغ دادی صدای قدم هایم را کند کرد. برگشتم و نگاه کردم.

دقیقا در همان خط عابر پیاده ای که شیشه ریخته بود یک موتوری که همراه همسر و فرزندش بود بر اثر پنچر شدن و لیز خوردن به زمین خورده بودند....

با اینکه بعداز آن اتفاق همیشه هر وقت شیشه ای بر روی زمین ببینم خم میشود و آن را به گوشه ای میاندازم اما هنوز صدای داد و فریاد آن موتوری در گوشم من را شرمنده میکند.

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

بیانات امام خامنه ای در دیدار با اعضای مجمع عالی بسیج مستضعفین:06/09/93

 پایهى این تفکّر، اعتقاد به مسئولیّت انسان است؛ مسئولیّت انسان. انسان موجودى است مسئول. نقطهى مقابل این فکر، حالت احساس بىمسئولیّتى، «ولش کن»، «برو خوش باش»، «به خودت بپرداز» است. پایهى فکرى بسیج این مسئولیّت الهى است که حالا عرض میکنم مبانى دینى مستحکمى دارد. نه فقط مسئولیّت در برابر خود و در برابر خانوادهى خود و نزدیکان خود - که این هست - بلکه مسئولیّت در قبال حوادث زندگى؛ در قبال سرنوشت جهان، سرنوشت کشور و سرنوشت جامعه، چه مسلمان، چه غیر مسلمان. این احساس مسئولیّت فقط نسبت به انسانهاى همعقیده و مسلِم و مؤمن نیست بلکه حتّى نسبت به غیر مسلمین و غیر مؤمنین هم احساس مسئولیّت میکند. نقطهى مقابلِ همان دَمغنیمتى، ولش کن و حالت تنبلى و حالت گریز از مسئولیّت و مانند اینها است. پایهى اصلى بسیج، این احساس مسئولیّت است. این تفکّر مسئولیّت انسان، جزو بیّنات اسلام است. یعنى هیچکس نمیتواند در این تردید بکند که اسلام، انسان را اینجور موجودى میداند: موجودى که مسئول است، کار از او خواسته شده است.
 
 پیغمبر اکرم پیش خداى متعال التماس میکند، تضرّع میکند که «اَللّهُمَّ اهدِ قَومى»؛(۶) قومش همانهایى بودند که او را میزدند، او را طرد میکردند، او را تهدید به قتل میکردند، اینهمه بر او زحمت وارد مىآوردند، او پیش خداى متعال التماس میکند که خدایا، اینها را نجات بده، اینها را شفا بده، اینها را هدایت کن! این پیغمبر. امیرالمؤمنین وقتىکه مىشنَود که سپاهیان معاویه رفتند آن شهر را غارت کردند با غصّه میگوید که - بَلَغَنى اَنَّ الرَّجُلَ مِنهُم کان یَدخُلُ عَلَى المَراَةِ المُسلِمَةِ وَ الاُخرَى المُعاهِدَة(۷) - مردهاى این لشکرِ غارتگر وارد خانهى مسلمان و معاهَد (معاهد یعنى غیر مسلمانى که در زیر سایهى اسلام زندگى میکند؛ مسیحى، یهودى) میشدند، به زنها اهانت میکردند، دستبند زنها را میگرفتند، زیور زنها را میگرفتند، بعد حضرت میفرماید که اگر مسلمانْ از این غصّه بمیرد، جا دارد. شما ببینید؛ یعنى احساس مسئولیّت تا این حد است. نمیگوید اگر امیر مسلمین بمیرد جا دارد؛ میگوید اگر انسان، اگر مسلمان از این غصّه بمیرد جا دارد. این همان احساس مسئولیّت است. پایهى اصلىِ حرکت بسیج این است: احساس مسئولیّت الهى.

سؤالات لو رفته کنکور سال 95/ طنز

| دوشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۰۵ ب.ظ | ۰ نظر

سؤالات لو رفته کنکور سال 95/ طنز

 

در ذیل این مقدمه! نمونه ای از سؤالات لو رفته کنکور داوطلبین ادامه ی تحصیل در رشته علوم سیاست زدگی را برای بهره برداری کامل در دسترس داوطلبان می گذارد.

صفحه فیس بوک کدام مسئول بیشترین لایک را دارد؟

الف- وزیر محترم فیلتنرینگ

ب- مسئولان ایرانی و فیس بوک؟! وامصیبتا

ج- این سوال قصد تخریب شبکه های اجتماعی را دارد

د- هر کسی عکس های +18 بزاره!

شبکه های موبایلی وایبر، لاین و ..به رغم خطراتشان هنوز هم در ایران باز هستند، این یعنی چه؟

الف- علاقه وافر مسئولین به حضور در این شبکه ها تشکیل جلسات دور کاری و در نتیجه صرفه جویی در بیت المال

ب- زحمات طاقت فرسای بچه های بالا

ج- کی گفته خطر داره؟ سوال جهت گیرانه طرح شده است

د- تازه کجاشو دیدی!

علت تلاش دلتمردان یازدهم برای مذاکره با آمریکا به رغم افزایش تحریم ها حتی بعد از توافق مذاکرات چیست؟

الف- توجه جدی به اقتصاد مقاومتی

ب- آمریکا ما رو خیلی دوست داره، منتها ما تا حالا باهاشون بد صحبت کرده بودیم

ج- نوشته شدن اسم دولتمردان در تاریخ!

د- زنده نگه داشتن یاد گذشتگان سیاسی

تیتر تعدادی از روزنامه ها و سایت های خبری دقیقا تیتر رسانه های غربی است علت این اتفاق چیست؟

الف- کم بودن خبرنگار در رسانه ها و اداره آن توسط آبدارچی به منظور کوچک سازی و اصلاح الگوی مصرف

ب- از کار خوب باید تقلید کرد، می خواد هر کی باشه!

ج- همه برای یکی، یکی برای همه ، همه برای حاجی، حاجی برای براندازی

د- تسهیل برای گرفتن ویزا برای اهل عیال

مجوز خوانندگی زن از چه زمانی کلید خورد؟

الف- از کلمه کلید به راحتی می شود به پاسخ رسید

ب- مجوز! من خبر ندارم

ج- از زمان عطاءالله مهاجرانی برنامه ریزی شده بود

د- هر کی نارحته گوش نکنه!

مصرع برو کار کن مگو چیست کار  که سرمایه جاوانی است کار،  کنایه از چیست؟

الف- هشت سال سازندگی

ب- هشت سال گفتگوی تمدن ها

ج- هشت سفرهای استانی

د- احتمالا 4 سال تلاش برای مذاکرات "برد برد"

عبارت " کلاه سرت گذاشتن تا زانو" به چه معناست؟

الف- انصراف از یارانه

ب- توافق مذاکرات بدون لغو همه تحریم ها

ج- مگه داریم همچین کلاهی

د- استفاده از شبکه های موبایلی وایبر و لاین و...

در سال فرهنگ و اقتصاد با مدیریت جهادی بیشترین کلمه ای که از دولت شنیده شده است " مذاکره " بوده است بین این دو چه رابطه ای وجود دارد؟

الف- سوال بودار است جواب نمی دهم

ب- توجه دولت یازدهم به اجرایی شدن سوال سال

ج- کلید همه مشکلات از جمله فرهنگ و اقتصاد "مذاکرات هسته ای" است

د- پارادوکس

با پایین آمدن قیمت جهانی نفت اقتصاد ما به هم می ریزد این به چه معناست؟

الف- همگام سازی اقتصاد با سیاست های پولی بین المللی

ب- بچه پولدار ملی با بوی نفت

ج- اقتصاد غیر مقاومتی

د- این سوال قصد تخریب دارد!

مذاکرات هسته ای دولت یازدهم...

الف- به مردم خیلی فشار می آورد

ب- به دولت قبلی کار یاد می دهد

ج- آفتابه خرج لهیم

د- تا الان خیلی هم نتیجه داده است

کدام دستگاه خودش را برای شعار سال کشت؟

الف- دولت یازدهم

ب- هیئت امنای مسجد پیامبر(ص)

ج- آمار دقیقی از کشته ها وجود ندارد

د- چون دولت معتقد است در همه سال ها باید این شعار نهادینه شود باید صبر کرد

چگونه می شود یک شبه مشهور شد؟

الف- نقص هرچی که وجود داره و مصاحبه از شیر مرغ تا جون آدمیزاد

ب- قباحت دارد این چیزها امکان ندارد

ج- خوردن نان بازو

د- تاسیس روزنامه و توهین به مقدسات

چه فیلمی از حمایت 100درصدی دولت یازدهم برخوردار بوده است؟

الف- در مسیر جنگ نرم

ب- ما می توانیم در همه عرصه ها

ج- من دلواپس هستم

د- زیر پوست شهر

ه-صدور انقلاب شاید وقتی دیگر

عبارت ما تحریم را دور زدیم یعنی چه؟

الف- پیاده روی با جان کری و دور زدن خیابان های پاریس

ب- گرفتن دست پای اقتصاد مقاومتی و انداختن آن به دریاچه ارومیه

ج- واردات بنزین به منظور کاهش آلودگی

د- در دولت دهم یا یازدهم؟

برترین سایت های خبری سال 92 که شایسته دریافت سیمرغ بلورین شدند چه رسانه های بودند؟

الف- حزب باد نیوز

ب- بی بصیرت آن لاین

ج- پایگاه اطلاع رسانی هر چی حاج آقا بگه

د- بی بی سی پرس

در جلسات مسئولین کدام آیه قرآن هر روز بیش از 100 مرتبه خوانده می شود؟

الف- کل نفس ذائقه الموت

ب- لا یکلف الله نفس الا وسعها

ج- کلوا و شربوا

د- به جای خواندن آیه سعی می کنند به آن عمل کنند

انرژی هسته ای....

الف- حق مسلم ما است

ب- به جان خریده ایم اما به نان بیات هم می فروشیم

ج- از علیرضا پسر شهید احمدی روشن بپرسید

د- خون دل ها خورده ایم

عبارت " برد برد" در مذاکرات هسته ای به چه معنا است؟

الف- هر کی هر چی خواست ببره

ب- منظور برد و خورد است

ج- جمع اضداد باطل است

د- کاپیتولاسیون


رهبر معظم انقلاب در دیدار با مردم قم در 93/10/17 به نکات بسیار مهمی تاکید کردند. یکی از نکات بسیار مهمی که ایشان زمان زیادی را به ان اختصاص دادن ویژگی های دوران رژیم پهلوی بود.

اینکه رهبر انقلاب در این برهه از زمان قصد بازخوانی جنایات رژیم پهلوی را دارد خود بسی جای تامل دارد، چرا که همان طور که رهبری هم در همین سخنرانی فرمودند، عده ای سعی دارند تا جوانان از حوادث مهم انقلاب و جنایات رژیم شاهنشاهی بی خبر بمانند و با سانسور و تحریف وقایع سعی بر ناامید کردن ملت ایران را دارند.

 

http://s4.picofile.com/file/8162920918/%D9%88%DB%8C%DA%98%DA%AF%DB%8C_%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%B1%DA%98%DB%8C%D9%85_%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%DB%8C.JPG

برای دیدن سایز بزرگ نمودار بر روی عکس کلیک نمائید

 

برشی از سخنان رهبری در دیدار با مردم قم پیرامون خصوصیات رژیم پهلوی:

یکى از خصوصیّات آن رژیم فاسد، دیکتاتورىِ سیاه و خفقان عجیب علیه مردم، با قساوتآمیزترین روشها [بود] که ممکن است در جاهاى دیگرى از کشورها هم وجود داشته باشد. در اینجا خود ما از نزدیک مشاهده کردیم که چه میکردند و چه رفتارى داشتند با آحاد مردم؛ هم در دوران رضاخان که گذشتگان ما، بزرگترهاى ما آن را دیده بودند و براى ما نقل کردند، هم در دوران اخیر، که خود ماها، آحاد مردم، در میدان بودیم. جوانها البتّه آن دوران را ندیدند. حرفهاى فراوان و موثّق [وجود دارد] از آنچه اینها با مردم، با مبارزین و با کسانى که انتقاد داشتند - ولو انتقادهاى اندک - داشتند انجام میدادند؛ رفتارهایى که اینها میکردند، آن شکنجهها، آن فشارهاى عجیب و غریبِ جسمى و روحى، آن زندانهاى مخوف، که امروز برخى از نشانههاى آنها هست که افراد میروند مىبینند تعجّب میکنند. یکى از کارها این بود، اینها با قدرت زور و استبداد و فشار بر مردم، حکومت خودشان را ادامه میدادند؛ و همین کسانى که امروز دَم از حقوق بشر میزنند و این ادّعاهاى رسوا را مرتّب، پىدرپى تکرار میکنند، با همهى وجود طرفدار اینها بودند؛ نمیشود هم گفت خبر نداشتند، چرا! دستگاه جهنّمى ساواک را خود صهیونیستها و خود آمریکایىها و سیاى آمریکا بهوجود آورده بودند، روشها را آنها بهشان یاد داده بودند، چطور ممکن بود خبر نداشته باشند. حالا که اخیراً معلوم شد خود اینها هم دچار یکچنین مشکلات عظیمى هستند؛ این افشاگرىهایى که در این اواخر انجام گرفت نسبت به رفتار سازمانهاى جاسوسى آمریکا با مخالفین و معاندین، اینها کجا، سخن از آزادى بیان و لیبرالیسم و دموکراسى و اعتناى به حرف مردم کجا! (۲) اصلاً عالم عجیبى است! در کشور ما، آن رژیم خبیث، یکى از خصوصیّاتش این بود: شدّتعمل، قساوت کامل نسبت به هرکسى که اندکاعتراضى به آنها داشت و مطّلع میشدند.

 خصوصیّت دوّم، وابستگى ذلّتآمیزى بود که اینها به قدرتهاى خارجى داشتند. حالا در این کتابهایى که براى تبرئه و بىگناه نشان دادن رژیم خبیث پهلوى مینویسند، این را منکر میشوند، که [البتّه] قابل انکار نیست. رضاخان به دستور انگلیسىها آمد، به دستور انگلیسىها هم رفت؛ بمجرّد اینکه انگلیسىها پیغام دادند که باید برود، بعد از هفده هجده سال سلطنت، ناچار [رفت]؛ یعنى پشتیبان دیگرى نداشت؛ آنها او را آورده بودند، حالا هم لازم میدانستند او برود، رفت؛ به دستور انگلیسىها آمد، به دستور انگلیسىها رفت. بعد هم که محمّدرضا را انگلیسىها سرِ کار آوردند تا آخر دههى ۲۰، از اوایل دههى ۳۰ آمریکایىها وارد میدان شدند، همهى امور را قبضه کردند و در اختیار گرفتند؛ سیاستها سیاستهاى آمریکا [بود]؛ آنچه منافع آمریکا ایجاب میکند، چه در رفتار داخلى، چه در رفتار منطقهاى، چه در رفتار بینالمللى؛ عیناً آنچه آنها لازم میدانستند؛ یعنى یک تحقیر عظیم ملّت ایران. این یکى از خصوصیّات آن رژیم خبیث این بود. اینکه شما مىبینید آمریکایىها با چه لجى، با چه دشمنى و بغضى به ملّت ایران و به انقلاب اسلامى و به نظام اسلامى نگاه میکنند؛ بهخاطر این است. اینها یک چنین دورانى را گذراندند؛ چنین کشورى، چنین نظامى از دست آنها رفته است؛ لذا دشمنى آنها با انقلاب تمامشدنى نیست.

 خصوصیّت سوّم این رژیم خبیث، فساد بود. انواع فساد، از فسادهاى جنسى بگیرید که مبتلابه تقریباً همهى دربارىها و دوروبرىها و مانند اینها بود که دیگر حالا داستانهایش شرمآور است. آن روز خیلى از آحاد مردم هم میدانستند، اگرچه جرأت نمیکردند بر زبان بیاورند. گاهى از قلم خارجىها درمیرفت، چیزهایى را میگفتند فساد جنسى، فساد مالى، نه فقط در سطوح متوسّط که هر وقتى ممکن است پیش بیاید؛ نخیر، در عالىترین سطوح کشور. از طرف شخص محمّدرضا و دوروبرىهایش، بالاترین فسادهاى مالى، بزرگترین رشوهها، بدترین دستاندازىها، خباثتآلودترین فشارها بر منابع مالى ملّت بهوجود مىآمد. براى خودشان ثروت درست میکردند به قیمت فقیر کردن مردم و بیچاره کردن مردم. فساد، فساد جنسى، فساد مالى، اعتیاد، ترویج اعتیاد و ترویج موادّ مخدّر صنعتى بهوسیلهى عناصر اصلى حکومت آن روز در ایران بهوجود آمد و اتّفاق افتاد. یکى از خواهرهاى محمّدرضا را در فرودگاه سوئیس با چمدان پر از هروئین، پلیس سوئیس دستگیر کرد! [خبر آن در] همهى دنیا پیچید، منتها زود ماستمالى کردند؛ خب مربوط به خودشان بود؛ قضیّه را برطرف کردند، گره را باز کردند؛ یکچنین وضعیّتى [بود].

 بىاعتنائى به مردم؛ ازجملهى خصوصیّات مهمّ رژیم طاغوت بىاعتنائى به مردم بود؛ مردم بههیچقیمت بهحساب نمىآمدند. ما در دوران عمرمان، در دوران جوانى در رژیم گذشته، یک بار هم نه در انتخاباتى شرکت کرده بودیم، نه از مردم کوچه و بازار معمولى مىشنیدیم که شرکت کنند؛ انتخاباتى وجود نداشت. در یک برههاى خیلى صریح، در یک برههاى کمتر صریح، دخالتهاى آنها بود؛ یک مشت مزدور را میبردند، مىنشاندند آنجا و بهوسیلهى آنها در مجلس شورا و مجلس سنا کار خودشان را انجام میدادند. مردم اصلاً نمیدانستند چه کسى در رأس کار است؛ اصلاً رابطهى بین مردم و حکومت قطع بود. آگاهى مردم، اطّلاع مردم از مسائل کشور، از مسائل سیاسى که شما امروز مىبینید، این درست نقطهى مقابل آن چیزى است که آن روز وجود داشت؛ رژیم خبیث بکل منقطع بود با آحاد مردم.

 بىاعتنائى به پیشرفت علمى، ترویج خودکمبینى ملّى و بزرگنمایى غربى؛ حالا کار علمى که پیشرفت نمیکرد، حرکت علمى به معناى واقعى کلمه که اصلاً وجود نداشت، در رسانهها ذائقهى مردم را به واردات عادت دادند که این عادت متأسّفانه تا امروز باقى است. عادات طولانىمدّتى که براى مردم بهوجود مىآید، بهآسانى از بین نمیرود. اینها به جاى کشاندن کشور به سمت احیاى تولیدات داخلى و منابع حقیقى یک ملّت، مردم را با پول نفت عادت دادند به واردات؛ ذائقهى مردم را عوض کردند؛ کشاورزى کشور را نابود کردند، صنایع واقعى و ملّى کشور را از بین بردند، کاملاً کشور را وابسته کردند به خارج و به دشمنان این ملّت. ملّت را تحقیر کردند، توانایىهاى ملّت را دستِکم گرفتند، به زبان آوردند، فرهنگ غربى را بزرگنمایى کردند؛ یک رژیم هفتجوشِ(۳) خبیثِ جامعِ همهى بدىها. خب، مردم هم احساس میکردند؛ ملّت ایران ملّت باهوشى است، حقایق را میفهمند، احساس میکنند، منتها یک دستى لازم است، یک صداى رسایى لازم است، یک دل مؤمنى لازم است که دیگران را وارد به میدان مبارزه کند؛ مبارزات گوشه و کنار بود، اینکه مردم بیایند وارد میدان بشوند، این کار یک مرد الهى بود که خداى متعال این مرد الهى را به مردم داد؛ امام بزرگوار ما همان فریادى شد که همهى خواستههاى مردم را در خود جمع داشت؛ مردم هم پاسخ گفتند، اجابت کردند، جان دادند، فداکارى کردند، وارد میدان شدند؛ ملّت با چنین رژیمى گلاویز شد و پیروز شد.

...........................................

   متن کامل سخنان رهبری را دراینجا بخوانید.

ناگفته های یک مادر سزارینی

| دوشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۰۱ ب.ظ | ۰ نظر


ناگفته های یک مادر سزارینی

وای خدایا چی کار کنم؟ حالم خیلی بده! کمرم سِرشده ولی خیلی درد داره. حالا وقتی بچم رو آوردن چه جوری بغلش کنم؟ چه جوری شیرش بدم؟

تو همین حال و هوا بودم که نوزادم روآوردن، نازی چقدر خوشگله.. چه سفید و توپولوهه...

خیلی دلم می خواست بغلش کنم ولی نباید از جام تکون میخوردم چون سردردهای بعد از سزارین به خاطر همین تکون خوردن هاست .به خاطر سردردشم نبود اصلاً نمیتونستم بلند بشم، انگار کمرم داره می شکنه.
کاشکی این بچه رو من به دنیا نیاورده بودم همین جوری بدون هیچ دردی میدادن بهم.

 وای خیلی گریه می کنه چی کار کنم کاشکی می تونستم بهش شیر بدم.

خلاصه با درد زیاد موفق شدم بچم رو بگیرم و بهش شیر بدم ولی حتی یک قطره هم شیر ندارم؛ چی کار کنم. خدایا چه اشتباهی کردم؛ یکی نبود بهم بگه  چه وقت بچه دار شدنت بود!!
هیچ کس درکم نمیکرد حتی مامانم . مامانم بهم می گفت: دختر خوب، ما 5 تا بچه آوردیم یک آخ هم نگفتیم چقدر لوسی! نگاه کن این خانم رو ، این هم تازه زایمان کرده ولی نق نمیزنه مثل تو ، خیلی هم خوشحاله و با خنده نشسته به بچش شیر میده.

خیلی حسودیم شد. بهش خانمی که کنار تختم بود گفتم: خوش بحالت! چه سرخوشی،درد حالیت نیست؟

گفت: چرا سر خوش نباشم مثل اینکه مادر شدم ها! 4 ماه منتظر چنین لحظه ای بودم.

 خوب منم 9 ماه انتظار کشیدم آخه چطوری میشه بعد یه عمل جراحی با این همه درد خوشحال و سر حال بود.

دوباره بهش گفتم: معلومه! لابد پول بیشتری دادی و دکتر بهتری بالا سرت بوده و عملت کرده؟

ولی نه انگار اشتباه کرده بودم، خوب منم کلی پول داده بودم که دکتر خودم عملم کنه! بخشکه شانس!

با افتخار بهم گفت: من طبیعی زایمان کردم . تازه اصلا کسی بالا سرم نبود هر یک ساعت یه پرستار میومد بهم سر می زد، آخراش که خیلی دردم گرفت یه دکتر یه نمی شناختمش اومد آمپول ضد درد بهم زد . خدائیش دردم خیلی کم شد و یکی دو ساعت دیگه هم بچم به دنیا اومد.

خیلی حس خوبی بود قبل از اینکه حتی نافش رو هم بزنن دادنش بغلم، قشنگترین لحظه زندگیم بود..

تو دلم یه آهی کشیدم و بهش گفتم: خوش بحالت کاشکی منم طبیعی زایمان کرده بودم، الحق که هر چیزی طبیعی و همونطور که خدا مقدر کرده خوبه.

الکی این همه پول خرج کردم...

مادر هم اتاقیم داغ دلمو تازه کرد و گفت: نمی خوام بترسونمت ولی حالا مونده! کمر دردت همیشه باهاته مخصوصاً آمپول های بی حسی که به کمرت زدن، واقعا آدم رو از پا میندازه، بچه داری خیلی سخت میشه با این کمر درد. خودش میگفت  بچه آخرش اورژانسی شده بوده و مجبور شده سزارین کنه.

همش تقصیره اون خانمه بود، همون روز که رفته بودم پیش دکترم، قبل از اینکه نوبتم بشه داشت به کنار دستیش می گفت: من میخوام سزارین کنم! چیه طبیعی درد داره! آدم جونش بالا میاد تا بچه به دنیا بیاد! راحت میری اتاق عمل بی حس میشی و دردی  رو نمیفهمی.

مثل اینکه اولین بچش بود و از درد و عواقب جراحی سزارین خبر نداشت. منِ ساده هم فکر کردم لابد تجربه داره دیگه ، خواستم کلاس بزارم به همه بگم سزارین شدم.

ای خدا... خبر نداشتم از عواقبش و اینکه چقدر به نفعم بود طبیعی ،تازه شنیدیم که زایمان های طبیعی بدون درد هم خیلی زیاد شده.خوش به حال هم اتاقیم.

 من از درد و فکر و خیال و پشیمونی خوابم نمی بره ولی اون راحت درداش تموم شد، بچشو  سیر کرد و بلند شد راه رفت، به سرو وضعش رسید بعدش گرفت خوابید.

حالا اینا که هیچی، دکتر میگفت: کسایی که سزارین میکنن تا 3 روز شیرشون کمه ،از طرفی کلی پول ازمون گرفتن طلاهامو فروخته بودم که خیر سرم پول عمل رو بدم که راحت باشم ولی حالا...

پول رفت، جونم رفت، حس مادریم رفت، همه اینا به کنار این شکم گنده بخیه خوردم  رو چیکار کنم؟

تو همین فکر بودم که تلویزیونی که تو اتاق بود یک گزارش پخش کرد:گزارشی که افسوس میخوردم که کاشکی زودتر میدیدم.

پژوهشی روی فرزندان سزارینی در کانادا انجام گرفته که نتایج تامل برانگیزی به همراه داشته به طوری که این افراد ۵۰ درصد بیشتر از نوزادان متولد شده در زایمان طبیعی به آسم، ۲۵ درصد به دیابت و ۲۰ درصد به چاقی و بیش فعالی مبتلا می شوند و این در حالی که آمار سزارین در این کشور نصف میزان سزارین در ایران هم نیست.

تخت بغلیم یه کتابی دستم داد و گفت این کتاب خیلی بهم کمک کرد. تو هم بخون انشالله واسه بچه های بعدیت به درد میخوره. با نگاهی نا امیدانه کتاب رو گرفتم و خوندم.تو بخش هایی از کتاب اومده بود:
از آنجا که عمل سزارین یک عمل جراحی است، می‌تواند برای مادر عوارضی داشته باشد. برخی از این عوارض عبارتند از:

۱- افزایش احتمال عفونت رحم

۲- افزایش میزان خونریزی

۳- خطرات ناشی از بیهوشی

۴- احتمال عفونت محل بخیه‌ها

۵- احتمال ایجاد یبوست به دلیل استفاده از داروهای بیهوشی

۶- طولانی‌تر بودن مدت استراحت و بستری شدن در بیمارستان

۷- دردهای لگنی و چسبندگی بیشتر

۸- بروز لخته‌های خون در پاها یا لگن بعد از جراحی

۹- احساس خستگی و خواب آلودگی بیشتر مادر به علت مصرف داروهای بیهوشی

۱۰- افزایش احتمال افسردگی، احساس شکست، ناامیدی و دلسردی مادر پس از زایمان

۱۱- عوارض و مضرات احتمالی داروهای بیهوشی روی جنین

۱۲- افزایش احتمال ایجاد مشکلات تنفسی در نوزاد

۱۳- افزایش میزان مرگ و میر شیرخواران نسبت به نوزادانی که با زایمان طبیعی متولد شده‌اند

۱۴- افزایش احتمال یرقان در نوزاد ۱۵- افزایش احتمال سکته مادر.

شاید بتوان گفت دغدغه بیشتر زنان باردار این است که کدام روش زایمان (طبیعی یا سزارین) را برای خود انتخاب کنند و کدام یک عوارض کمتری دارد.

به طور کلی زایمان طبیعی یک فرایند کاملا طبیعی است که نسبت به زایمان سزارین مزایای بیشتری دارد. این مزایا عبارتند از:

۱- خطرات زایمان و عوارض بیهوشی در این زایمان وجود ندارد.

۲- درصد ابتلا به عفونت در مادر بسیار کمتر است.

۳- طول دوره بستری شدن و استراحت بسیار کمتر است و مادر می‌تواند به زودی در کنار خانواده از فرزندش مراقبت کند.

۴- حجم خونی که مادر از دست می‌دهد، بسیار کمتر از زایمان سزارین است.

۵- مادرانی که زایمان طبیعی می‌کنند، خیلی زودتر به تناسب اندام می‌رسند.

6- رابطه زایمان طبیعی و سیستم قلبی عروقی، گردش خون، تنفس و هوشیاری نوزاد

7-    وقتی رشد جنین کامل می شود آنگاه زایمان طبیعی انجام می شود.

8 - وقتی زایمان به صورت طبیعی انجام می گیرد، مایع آمنیوتیک از ریه نوزاد خارج شده و بدین ترتیب مشکلات تنفسی در نوزاد کاهش می یابد.

9-    زمانی که مادر به صورت طبیعی زایمان کند، نوزاد از مجرای زایمان عبور می کند، باکتری های محافظت کننده را برمی دارد. این باکتری ها وارد روده نوزاد می شوند و سیستم ایمنی را شکل می دهند.سیستم قلبی عروقی جنین را تحریک می کند و باعث گردش خون بهتر و آماده سازی او برای تولد می گردد.

10-    در طی زایمان طبیعی، نوزاد از امواج هورمونی در کاتکول آمین ها استفاده می کند. این هورمون ها باعث می شوند نوزاد هوشیار شود و با مادر خود ارتباط برقرار کند.

11-    هورمون اندورفین در جفت و بندناف موجود می باشد. این هورمون باعث می شود نوزاد بتواند خارج از رحم زندگی کند و راحت تر زایمان رخ دهد.

12-    نوزادانی که با زایمان طبیعی به دنیا می آیند، دارای علاقه بیشتری در انجام رفتارهایی مانند مکیدن و گرفتن سینه مادر می باشند.

13-    تحقیقات نشان داده کودکانی که با زایمان طبیعی به دنیا می آیند، 20 درصد کمتر دچار بیماری دیابت نوع یک می شوند.

14-    زایمان طبیعی نسبت به سزارین باعث می شود که نوزاد بر استرس غلبه بیشتری داشته باشد.

 به قلم؛ ز . الوانی

----------------------------------------

گزارش شبکه خبر در رابطه با زایمان طبیعی را در اینجا ببینید

گزارش رادیو صدا را در اینجا گوش دهید گوش دهید

ببینید

طبق گزارشات مردمی :

آلودگی فضای فرهنگی در شهر تهران به مرحله هشدار رسیده است


 


طبق گزارشات رسیده میزان غلظت آلاینده‌های فرهنگی از استاندارد گذشته و آلودگی فرهنگی در شهر تهران به مرحله هشدار رسیده است.

طبق نظر کارشناسان این آلودگی از طریق ویروس‌های مختلف به صورت نامحسوس در حال گسترش از سوی رسانه‌های متنوع است. 
فاجعه به حدی است که این ویروس‌ها به خانه‌های افراد هم نفوذ کرده است. 
یکی از ویژگی‌های این ویروس مهلک و کشنده این است اکثر بیماران درد و بیماری را در خود احساس نمی‌کنند و عجیب‌تر آنکه خود را در معرض این ویروس‌ها قرار می‌دهند.
این ویروس‌ها با ترفندهای مختلف به فرد بیمار نفوذ پیدا می‌کنند که مهم‌ترین نفوذ‌ها از طریق چشم، گوش، قلب، افکار و زبان صورت می‌گیرد و خطر این بیماری به حدی است که آثار آن تا ابدیت همراه افراد باقی می‌ماند.
طبق آمار سازمان خودباختگی و خودفروشی میزان مرگ و میر قلبی در دنیا به اوج خود رسیده است به طوری که در هر ثانیه هزاران نفر قلب‌های خود را با اختیار خود در معرض آسیب و فروش می‌گذارند.
 
کارشناس این ویروس اظهار داشت: به تمام افراد به خصوص جوانان توصیه می‌شود حتی‌الامکان از منزل‌های خود بیرون نیایند و به خصوص در معابر، پیاده‌روها و بازار که غلظت آلودگی بسیار شدید است حضور پیدا نکنند و اگر ضرورتی پیش آمد حتما از واکسن‌های استاندارد استفاده کنند.
این کارشناس ادامه داد: یکی از واکسن‌های مهم برای دفع این بیماری (چشم پاک) است که اگر اشخاص این واکسن را به خود تزریق نکرده باشند در معرض تیرهای شیطان قرار خواهند گرفت.
استاد دانشگاه آسمان افزودند: این تیرها به غیر از پارگی و مصدوم کردن قلب ، فرد مریض را مسموم می‌کند چرا که این تیرها بسیار سمّی هستند، بنابراین حفاظی را به دور قلب‌های خود به همراه داشته باشید.
این کارشناس با اشاره به حیا و عفت جوانان مخصوصا خانم‌های جوان شهر تصریح کردند: به تمام دختران و زنان شهر توصیه می‌شود که تا زینت‌های خود را فقط در معرض دید محرم‌های خود قرار دهند نه  نامحرمان. و همچنین خود را در معرض فروش و استفاده ابزاری دلالان قرار ندهند. 
ایشان می‌افزایند: از رفاقت با دوستان و هم‌نشینان نااهل به شدت دوری کنید چرا که این دوست‌نماها به راحتی ویروس‌ها را به شما منتقل می‌کنند. 
از دیگر توصیه‌های این کارشناس برای واکسینه شدن جوانان ،ازدواج است. بنابراین به تمام افراد مجرد هشدار داده می‌شود که در بهار جوانی قبل از آلودگی به این بیماری ، با ازدواجی مناسب و آسان خود را واکسینه کنند تا نیمی از ویروس‌ها در آنها اثری نکند.
این کارشناس ادامه می‌دهد آثار یکی از این ویروس‌ها روابط نامشروع است که شش عوارض دارد که سه مورد آن در دنیا و سه مورد آن در آخرت گریبان‌گیر فرد بیمار است.
رسوایی،‌ کوتاهی عمر و قطع روزی سه عقوبت دنیوی ، و سختی حساب و کتاب، خشم و غضب پروردگار و جاودانگی در آتش دوزخ سه عقوبت آخروی آن است.
وی می‌افزاید: اگر شخصی شاهد این گسترش ویروس و آلودگی بود وظیفه دارد تا با دست وعمل خود مانع گسترش ان شود و اگر نتوانست با زبان و اگر نتوانست در قلبش منکر شود که این حداقل‌  کاری  است که باید انجام دهند.
به بیمارانی که گرفتار این ویروس‌ها شده‌اند توصیه می‌شود تا با داروی توبه وضعیت خود را بهبود ببخشند و بدانند درد آنها تنها با استغفار و پشیمانی کامل از گناه درمان‌پذیر است و همچنین هیچ‌گاه ناامید نباشند چرا که ناامیدی خود یکی از ویروس‌های بسیار خطرناک این بیماری است.
این استاد ادامه می‌دهند:از دیگر داوهای موثر برای محفوظ ماندن از این آلودگی توجه به نماز اول وقت و حضور قلب در نماز و انجام واجبات است.
در پایان برای نجات از این آلودگی توصیه می‌شود به وسیله صبر، استقامت و اطاعت از کارشناسان، زمینه را برای واکسینه شدن نهایی و ریشه‌کن شدن این بیماری به وسیله فردی به نام «مهدی (عج)» آماده کنند.

..                             .......................

کارشناس موردنظر در مصاحبه شاخص‌ترین و کامل‌ترین فرد  موجود در روی زمین و آسمان بوده است این شخص مدرک خود را از دانشگاه آسمان با تنها استاد عالم یعنی «خدا» گرفته است.او آخرین پیامبر خدا حضرت محمد (ص)است.


                                          پس توصیه‌های ایشان را جدی بگیرید.

یک پونز به خودم یک میخ طویله به دیگران

| دوشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۱۵ ب.ظ | ۲۵ نظر

واکاوی گلایه های اجتماعی:

یک پونز به خودم یک میخ طویله به دیگران

از کودکی این مسئله برایمان جالب بود که چرا پدری که همیشه سیگار بر روی لبش است اما وقتی متوجه می‌شود پسرش سیگار می‌کشد او را توبیخ می‌کند؟

چرا زمانیکه یک پسری با چند دختر دوست می‌شود، وقتی متوجه می‌شود که خواهرش با یک پسری در ارتباط هست، خونش بجوش می‌آید؟

 چرا وقتی خواستگار برای دخترمان می‌آید، تأکید می‌کنیم که باید مهریه دخترمان بالا باشد، اما زمانیکه برای پسرمان به خواستگاری می‌رویم، چانه زنی میکنیم که  مهریه را کم کنید!

چرا وقتی که به دنبال شغلی می‌گردیم، به چند آشنا سفارش می‌کنیم که کارمان را زودتر انجام دهد تا در فلان اداره مشغول شویم، اما زمانیکه متوجه میشویم که  یکی از اقوام رئیسمان، در آن اداره مشغول شده است، در مجموعه برای او حرف درست میکنیم که فلانی پارتی بازی کرده است!

جواب این چراها و هزاران چرای دیگر را باید در چه جستجو کرد؟ علت این تناقض گویی افراد چیست؟

بقیه را در ادامه مطلب بخوانید

کار فرهنگی برای جشن نیمه شعبان

| شنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۳۱ ق.ظ | ۵ نظر


هرساله با نزدیک شدن نیمه شعبان خیابان ها پر از چراغانی می شود و پیر جوان با شرینی و شربت سعی دارند تا فضای شاد را برای همه مردم به ارمغان آورند.

در این میان جای فعالیت های فرهنگی بسیار خالی است به صورتی که تقریباً کمتر جایی را می توان پیدا کرد که خوراک محتوایی مناسبی را به عموم مردم ارائه دهد.

شور بسیار زیبایی که توسط خود مردم و نهاد ها شگل می گیرد خود جای تقدیر است، اما حیف است در این میان که دل های بسیاری آماده پذیرش گفتمان مهدویت را دارد، تقریباً هیچ اتفاق فرهنگی محتوایی نمیافتد.

چند سالی است که گروهی کوچکی در روز نیمه شعبان برنامه  فرهنگی را اجرا می کنند که اگر بتوان از این قبیل فعالیت ها را گسترش و با کیفیت تر کرد بسیار مفید خواهد بود.

اهداف این برنامه:

1-گسترش گفتمان مهدویت و سبک زندگی اسلامی ایرانی و آشنایی با وظایف منتظران

2- توزیع محصولات فرهنگی مفید و مناسب به عموم مردم

3- ایجاد ارتباط عاطفی میان کودکان با امام زمان(عج) و آشنایی با کلام اهل بیت

4-شناسایی افراد دغدغه مند و فعال فرهنگی و ارتباط مداوم با آنها به منظور اقدامات فرهنگی و فعالیت های گروهی دیگر

5-پاسخ دهی به شبهات دینی و مشکلات خانوادگی

جزئیات طرح:

فعالیت این گروه بدین صورت بود که 15 روز مانده به نیمه شعبان با توسل به امام زمان(عج) از طریق فراخوان با استفاده از پیامک، و چهره به چهره) به جمع آوری کمک های مردمی برای فعایت های فرهنگی می پرداختند.

بعد از آن با همکاری  شهرداری غرفه ای را با چادر و داربست در یکی از میدان های اصلی شهر(میدان خراسان)  بنا کردند. این غرفه به چند ایستگاه تقسیم شده بود که در آن فعالیت های زیر انجام می گرفت:

1-ایستگاه فروش محصولات فرهنگی(کتاب، سی دی،تابلو بازی های کودکانه و...)با تخیفیف ویژه

2- ایستگاه بلوتوث(فایل های صوتی و تصویری زیبا و کاربردی با موضع امام زمان(عج) به مخاطبان از طریق بلوتوث ارسال میشد و رم و یا فلش آنها پر از محتواهای فرهنگی مفید میگردید.

3-ایستگاه قرآن بخوانید جایزه بگیرد(کودک و نوجوانان در این ایستگاه با خواندن قرآن جایزه ای مانند بادکنک های منقش به نام امام زمان(عج)، کتاب داستان، پازل، مداد رنگی و..اهدا می شد)

4-ایستگاه نقاشی بکشید جایزه بگیرید(در این ایستگاه شابلون هایی از نقاشی های بدون رنگ با موضوع امام زمان کپی شده بود و کودکان با رنگ آمیزی آن در همان ایستگاه از جایزه ای مانند: بادکنک های منقش به نام امام زمان، کتاب داستان، پازل، مداد رنگی و..برخوردار می شدند)

5-ایستگاه عکاسی( در این ایستگاه کودک و نوجوانان پرچم و سربند یا صاحب الزمان را بدست می گیرند و در فضای مشخص و زیبا از آنها عکس گرفته می شود و دقایقی بعد عکس آنها به خودشان اهدا می شود.(عکس یادگاری در این روز میتواند  به عنوان یک نماد همیشه در ذهتن کودک ماندگار شود و با دیدن ان عکس آن خاطرات مرور شود)

6-ایستگاه مشاوره رایگان(در این ایستگاه از کارشناس مذهبی و خبره دعوت می شود که با حضور در غرفه سوالات و شبهات اعتقادی مهدوی و اخلاقی و همچنین مشاوره خانوادگی پاسخ میدهند.

7- ایستگاه نامه ای به امام زمان(عج)(در این ایستگاه برگه های آماده شده بود که در آن عباراتی ناقص آمده بود که باید شرکت کنندگان با ادامه دادن آن جمله، نامه ای به امام زمان(عج) می نوشتند و بعد از بررسی نامه ها در آینده، به برندگان جوایزی اهدا شود. یکی از حسنات این طرح جمع آوری بانک اطلاعات شرکت کنندگان است به صورتی که می توان با استفاده از سامانه پیامکی، هر هفته پیامکی مهدوی و اخلاقی برای این افراد ارسال کرد و فعالیت فرهنگی مداومی را با این افراد ادامه داد.

از دیگر اقدامات جانبی در این برنامه توزیع نشریه های تک برگی جذاب با موضوع امام زمان(عج) و پخش برچسب مخصوص شیشه و یا آویز خوشبو کننده برای اتوموبیل ها با موضوع امام زمان(عج) میان اتوموبیل های در حال رفت و آمد بود.

همچنین میتوان با طراحی پوسترهای زیبا با موضوع مهدویت در کنار غرفه و دیگر مناطق چراغانی شده یک سیر نمایشگاهی را در کنار چراغانی ها داشته باشیم.

خوشبختانه استقبال بسیار زیادی از این غرفه انجام گرفت و چه خوب است با راه اندازی این غرفه ها  در دیگر میدان های شهر،این خلاء بسیار بزرگ را تا حدودی جبران نمائیم و از این ظرفیت بسیارعظیم نهایت استفاده را ببریم.

----------------------------------------------------------------------------------------------------

تجربه های این گروه:

*تقریبا 5 سال است که در نیمه شعبان این فعالیت ها را شروع کرده ایم.در سال های اول تنها یک برگ کاغذ که محتوای مهدوی و جذابی داشت را همراه با شکلات درون پلاستیکی قرار دادیم و پخش کردیم در سال های بعد به تدریج سی دی،خودکار منقش با جمله در رابطه با امام زمان، کتاب، کتاب داستان ویژه کودکان و...به این مجموعه اضافه شد.

*خدا رو شکر تنها از طریق پیامک به تمام دفترچه تلفن مبلغی جمع آوری میشد که بر اساس آن میتوان بر کمیت کار اضافه کرد.

*اگر به هر دلیلی نتوانستیم تمام این اقدامات را انجام دهیم یکی از فعالیت های فرهنگی را انجام دهیم. برای مثال یک برگه ای را در رابطه با امام زمان تکثیر و پخش کنیم.

*برای دریافت فایل های زیبا صوتی توصیری و متنی در رابطه با امام زمان(عج) به آدرس bayadkarikard@chmail.ir ایمیل بزنید تا فایل های کاربردی برایتان ایمیل شود.

اگر در تهران هستید ما برای برپایی این غرفه ها نیاز به کمک حضوری افراد هم داریم اگر مایل بودید به این شماره اطلاع دهید

09358866865


برای کمک های مادی خود برای غرفه فرهنگی جشن نیمه شعبان 97 مبلغ نذری خود را به شماره کارت 6037997378164694  به نام عبدالصمد واریز نمائید


برای دیدن وبلاگ این مجموعه اینجا کلیک کنید

برنامه پیشنهادی کلاس‌های تابستانی برای مساجد و مراکز فرهنگی

 برای دیدن برنامه بر روی عکس کلیک نمائید

 

 

کلاس‌ها به‌صورت مجزا  برای دختران و پسران سنین 10 الی 15 سال برگزار می‌شود.در پایان دوره تابستانی ضمن گواهی اتمام دوره به‌تمامی شرکت‌کنندگان از افراد برتر موفق هر رشته تقدیر به عمل می‌آید

 

هزینه ثبت‌نام برای هر موضوع  در طول تابستان 15 هزار تومان است. خانوادگانی که بیش از یک فرزند خود را ثبت‌نام کنند از تخفیف ویژه برخوردار خواهند شد.

 

هزینه هر استاد، ساعتی 5 هزار تومان می‌شود که در ماه تقریبا 40 هزار تومان برای هر استاد باید در نظر گرفته شود.

با توجه به برنامه 12 استاد در این دوره نیازمندیم که در هرماه 480 هزار تومان برای استادها  در نظر بگیرم که در طول سه ماه تابستان یک‌میلیون 440 هزار تومان می‌شود.

همچنین هزینه ثبت‌نام هر نوجوان در هر موضوع 15 هزار تومان خواهد بود.اگر در هر کلاس 10 نوجوان ثبت‌نام کنند در هر کلاس 150 هزار تومان خواهیم داشت که با 12 کلاس 1 میلیون 800 هزار تومان خواهد شد.

با این حساب حدود400 هزار تومان هم اضافه خواهد ماند که 200 هزار تومان را به مسئول آموزش برادران و 200 هزار تومان را به مسئول آموزش خواهران داده خواهد شد.لازم به ذکر است مسئول آموزش باید یک روز در محل برگزاری کلاس حضورداشته باشد.

برای دانلود جدول برنامه اینجا کلیک کنید

کلیپ/ غیرت را از این زن بیاموزیم!

| دوشنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۴۲ ق.ظ | ۰ نظر

غیرت را از این زن بیاموزیم!

 

این کلیپی است از نجوای عاشقانه ی مادر شهیدی که فرزندش در دفاع از حرم حضرت زینب (س) به شهادت رسید.

واقعا چه نیروی این مادر را این قدر استوار کرده است؟

«علی سامی رعد» به تاریخ 11 دی ماه 1370 شمسی در محله ی «الغبیری» در «بیروت» متولد شد. وی در نوجوانی به صفوف «مقاومت اسلامی لبنان» ملحق شد و در سال 1391 شمسی، به جمعِ مدافعانِ حریمِ «بانوی مقاومت» حضرت «زینب کبری(سلام الله علیها)» پیوست.
«علی سامی رعد» به تاریخ 17 آذر ماه 1392 شمسی، در سوریه، هنگام  نبرد برای دفاع از حریم «آل الله» در برابر تجاوز مزدورانِ شرکِ جهانی و ایادی وهابی رژیم حاکم بر [...]، بال در بال ملائک گشود و پیکر پاکش، پس از تشییع باشکوه در گل‌زار شهدای «روضه الشهیدین»، تا هنگام ظهور مولایش، به امانت گذاشته شد.
بانو «ام علی»، مادر بزرگوار این شهید، هنگام مواجهه با پیکر فرزندش، جلوه ی بی نظیری از حماسه‌ای شیعی را به نمایش درآورد. این بانوی کربلایی، به هنگام تشییع  جسم «علی»، در کنار تابوت او، شیرینی پخش کرد و از ریختن اشک و نوحه سرایی (که در میان بانوانِ عزادار لبنانی، ارزشی اجنماعی و ملزوم به شمار می رود) خودداری نمود و با روحیه ای بی نظیر، بارها اعلام کرد که فرزندش را به ساحتِ حضرت «زهرا(صلوات الله علیها)»، حضرت «زینب (سلام الله علیها)» و حضرت «علی اکبر (علیه السلام)» تقدیم کرده است.

عکس و فیلم های بیشتر از این مادر شهید  را در اینجا ببینید

 

برخورد ما در مواجه با دزد بزرگ

| شنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۸:۳۶ ق.ظ | ۷ نظر


برخورد ما در مواجه با دزد بزرگ


سوال: فردی مست به خانه ای حمله میکند و قصد دارد اموال و ناموس خانه را برباید، مَرد آن خانه چه اقدامی را باید انجام دهد؟


الف) به سرعت چوبی را برمیدارد و به دزد حمله میکند تا از اموال و ناموسش دفاع کند. در اقدام بعدی وقتی دزد را ترساند قفلی بسیار محکمتر بر در خانه خود میزند.

ب) از ترس خود را به خواب میزند تا جلوی چشمش اموال و ناموسش را بدزدند.و با این تصور که قفل های موجود در بازار بی کیفیت است اقدامی برای تعویض قفل خانه نمیکند.

ج) وقتی دزد وارد میشود در ابتدا به او لبخند میزند و به او میگوید دزد عزیز که محترم و مودب هستی بیا با هم گفتگو کنیم. دوران تقابل گذشته است. یک پیشنهاد به شما دارم بیا شما ناموسم و قسمتی از اموال من را با خود ببر اما به این گلدان دست نزن.همچنین برای اطمینان بیشتر کلید خانه ام را هم به شما دزد عزیز میدهم تا هر وقت دلت خواست بیایی و به ما صدمه بزنی فقط ما را نکش، در این صورت معمله ای بُرد بُرد را خواهیم داشت.

------------------------------------------

حال ربط رفتارهای صاحبخانه را با سخنان زیر تطبیق دهید:


بیانات رهبر معظم انقلاب 31/05/89 :

(چون اخم میکنند، تحریم میکنند، دندان نشان میدهند، دستهایمان را بالا ببریم؟ حالا یک قدری کوتاه بیائیم؟ تحلیلتان این است؟ در داخل کشور ما مجموعه‌های سیاسی‌ای هستند که تحلیلشان این است؛ میگویند وقتی که طرف خیلی چهره‌ی سگی از خودش نشان میدهد، شما عقب بنشینید! خوب، شما این را قبول دارید؟ عقب بنشینیم؟ یا نه؛ معتقدید که هر گونه عقب‌نشینی، طرف را تشجیع میکند. بمجردی که دیدند شما با اخم میترسید، میگویند آقا اخم کنید؛ علاج این آدم اخم است. بمجردی که دیدند تهدید به کتک یا خود کتک، شما را به عقب‌نشینی وادار میکنند، میگویند دو تا بیشتر بزن تا خوب از همه‌ی حرفهایش دست بردارد. طرف، اینجوری است. محاسبات دنیا این است.)


 ---------------------------------------------

سخنان جناب آقای حسن روحانی 09/02/93

(مسلما کشورهای مختلف دنیا اهداف مختلف دارند و شرایط ما با امریکا یک شرایط دشواری بوده است و خواهد بود و مسائلی که با یک کشور که سال ها با ما روابط خصمانه داشته است و هنوز هم دارد این نیست که به زودی حل و فصل شود،  اما من معتقدم با هر کشوری که ما دچار تنش هستیم می توانیم تنش را کاهش بدهیم و در این چند ماه تنش را کاهش دادیم(

 در مذاکرات هسته ای ما از اول اعلام کردیم که مذاکرات بر مبنای برد- برد خواهد بود و معنای آن این است نه ما می خواهیم در این مذاکرات شکست بخوریم و نه می خواهیم طرف ما شکست بخورد.

 برای اینکه اگر کسی فکر می کند می تواند در یک مذاکره طرف مقابل را شکست بدهد و خودش صددرصد پیروز شود اشتباه می کند.

 در دنیای سیاست این گونه نیست و دنیای سیاست دنیایی است که شما یک قدم بر می دارید و طرف مقابل نیز قدم دیگری را بر می دارد تا به نقطه تعامل می رسید.

 دنیا امروز می بیند که ما با منطق داریم با جهان حرف می زنیم، دنیای سیاست دنیای شعار نیست، آنها که

 فکر می کنند ما بلند صحبت کنیم، لحن درشت به کار ببریم در دنیا پیروز می شویم، مسائل سیاسی را خود نمی شناسند.

 در دنیای سیاست، اگر قصد تقابل باشد بحث دیگری است اما سیاست این دولت تعامل سازنده است)

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------




داستان/ لباس عروس نذری!

| شنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۳، ۰۹:۲۷ ق.ظ | ۰ نظر

داستانی که این روزها کمتر شنیده می‌شود:

لباس عروس نذری!

خیلی آرزوی داشتم که شب عروسیم باشکوه و بیادماندنی باشد برای همین برنامه و لیست هزینه‌های احتمالی رو3 ماه قبل روی کاغذ نوشتم.

خیلی تلاش کردیم تا روز عروسیمان مصادف با روز تولد حضرت زهرا و روز زن باشد، بالاخره بعد از کلی پیگیری توانستیم یک  سالنی را رزرو کنیم.

دو روز قبل از عروسی برای خرید لباس عروس به بازار می‌روم و لباسی زیبا را برای خود انتخاب می‌کنم. هنگام خرید لباس عروس، یک زن و شوهری وارد مغازه می‌شوند و لباس عروس  کرایه‌ای می‌خواهند، وقتی مغازه دار می‌گوید لباس کرایه‌ای زیر 200 هزار تومان ندارد، شوهر آن زن  با خجالت سرش را پایین می‌اندازد و همسرش در حالی که زیر لب به شوهرش می‌گفت "اشکالی نداره بالاخره پیدا میشه" از مغازه خارج شدند.

دلم برایشان می‌سوزد؛ از مغازه خارج می‌شوم و خودم را به آن زن و شوهر می‌رسانم. به آن خانم می‌گویم اگر مشکلی دارید شاید ما بتونیم کمکتون کنیم. آن زن در جواب می‌گوید: "خیلی ممنون، نه نیازی نیست، خدا بزرگه، دو روز دیگه عروسیمونه فقط دعا کن مجلسمون خوب برگزار بشه".

من هم به او می‌گویم "چه جالب! عروسی من هم همون روزه.انشالله همه چیز درست میشه". بالاخره به اصرار شماره ام را به او می‌دهم تا به من زنگ بزند و خودم هم شماره اش را می‌گیرم.

در نهایت روز عروسی فرا می‌رسد تمام شب از استرس فردا، بیدار بودم و مراسم عروسی را تصور می‌کردم. از ذوق همان شب لباس عروسم را می‌پوشم و چند قدم راه می‌روم تا روز عروسی خدا نکرده از پله های سالن به پایین نیفتم!

در حال قدم زدن بودم که ناگهان یاد آن زن و شوهری افتادم که در مغازه نتوانستند لباس عروس کرایه کنند. با خودم گفتم ای کاش او هم مشکلش حل میشد، برایش از ته دل دعا کردم. اما نمی‌دانم چرا باز هم یک عذاب وجدانی مرا همراهی می‌کرد.

برای رهایی از عذاب وجدان با خودم گفتم "اگر هم بخواهم فردا به او پول بدهم تا لباس کرایه کنند که وقت نمی‌شود! او هم فردا روز عروسیش است و درگیر آرایشگاه و.."

اما باز هم ذهنم درگیر بود. به سمت قرآن می‌روم و قرآن را باز می‌کنم. این آیه می‌آید (( لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ وَما تُنْفِقُوا مِنْ شَىْ‏ءٍ فَإِنَّ اللّه‏َ بِهِ عَلِیمٌ))ترجمه: هرگز به نیکی دست نیابید مگر اینکه از انچه دوست دارید انفاق کنید و هر چه انفاق کنید قطعاً خدا از آن آگاه است.

دستم میلرزد.به فکر فرو می‌روم... نگاهی به لباسم می‌اندازم...

لحظاتی بعد تلفن را بر می‌دارم و به همسرم زنگ می‌زنم و موضوع را به او می‌گویم. او هم می‌گوید لباس دست دوم خواهرت را رایگان به آن عروس بده. من در جواب میگویم: "باشه. ولی اگر اجازه بدید می‌خوام لباس نوی خودم را به اون عروس بدم".

شوهرم پشت تلفن با تعجب می‌گوید: "چی!! میدونی چی میگی؟کلی گشتیم تا اون رو انتخاب کردیم! 1 ملیون تومن پول اون لباس رو دادیم! اصلا خودت چی می‌خوای بپوشی؟

من هم با آرامش میگویم: "خب لباس دست دوم خواهرم رو..."

بالاخره شوهرم راضی می‌شود و یک ساعت بعد ساعت 11 شب به در خانه  زوج جوان می‌رویم و به عنوان نذر آن لباس را به او هدیه می‌دهیم.

 

روز عروسی:

احساس خیلی خوبی دارم.مراسم بسیار خوبی برگزار شده است. همه چیز خوب پیش می‌رود. حتی بیش از حد تصورم.

احساس می‌کنم  در روز مادر تواستم  لبخند رضایتی بر لبان "مادر خوبی ها"  قرار دهم.

جانم زهرا(ص)

 -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

این داستان را دقیقا سال گذشته در همین روز نوشته بودم که خواندش در این ایام مناسبت دارد

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۳ فروردين ۹۳ ، ۰۹:۲۷

 سهم ما از به تاخیر انداختن ظهور امام زمان(عج) چقدر است؟!

 

 

از مأموریت که برگشت، خوشحال بود. پرسید: «راستی فرمانده! گمراه کردن اینها چه فایده

ای دارد؟» ابلیس جواب داد: «امام اینها که بیاید، روزگار ما سیاه خواهد شد؛ اینها که گناه

میکنند، امامشان دیرتر می آید...»

 

پیرمردهایی که قدرشان را نمیدانیم!

| يكشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۲، ۰۸:۴۶ ق.ظ | ۷ نظر

پیرمردهایی که قدرشان را نمیدانیم!

برای رد شدن از سیم خاردارها نیاز به یک نفر داشتن تا روی سیم خاردارها بخوابه و بقیه از روش رد بشن.....

داوطلب زیاد بود....
قرعه انداختند افتاد بنام یک جوان....
همه اعتراض کردند الا یک پیرمرد!
گفت چکار دارید بنامش افتاده دیگه!!
بچه ها از پیرمرد بدشون اومد.
دوباره قرعه انداختند بازم افتاد بنام همون جوان .
جوان بدون درنگ خودش رو با صورت انداخت روی سیم خاردار.
بچه ها با گریه و بی میلی و اجبار شروع کردن به رد شدن از روی بدن جوان.
همه رفتن الا پیرمرد!
گفتن بیا!
گفت نه شما برید من باید وایسم بدن پسرم رو ببرم برای مادرش.
آخه مادرش منتظره....


اسلام علیک یا شهدا و الصدیقین