باید کاری کرد

وبگاه شخصی حسن عبدالصمد

باید کاری کرد

وبگاه شخصی حسن عبدالصمد

۱۹ مطلب در شهریور ۱۳۸۹ ثبت شده است

من و شما چه کرده ایم؟!

| چهارشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۸۹، ۰۵:۵۸ ب.ظ | ۰ نظر

بیش از 2000 سایت اینترنتی در کار شبهه افکنی اعتقادی میان جوانان ایرانی‌اند

 

مبلغان مسیحی فعال در داخل کشور با ایجاد شبهه در مسائل مختلف از جمله در خصوص حقوق و جایگاه زنان در دین مبین اسلام درصدد شبهه افکنی بین جوانان و افزایش پیروان خود هستند.
به گزارش پرس و جو به نقل از آتی نیوز، یکصد رادیو به صورت بیست و چهار ساعته برنامه‌های مسیحیّت را به زبان فارسی حتّی با لهجه‌های ایرانی همچون لری، اصفهانی و یزدی تبلیغ می کنند و همزمان نیز بیش از 2000 سایت اینترنتی در کار شبهه افکنی اعتقادی میان جوانان ایرانی‌اند.
شبکه‌های ماهواره‌ای «محبت تی.وی» و «نجات تی.وی» نیز بخشی از این فعالیت تبشیری را برعهده دارند و متاسفانه معرفی و تبلیغ مبانی مورد نظر این دین تاکنون نقش موثری در ترغیب اذهان مردم به ویژه قشر جوان برای گرایش به مسیحیت داشتند.
در حال حاضر نیز مبلغان مسیحی فعال در کشور موظف شده اند با طرح مسائلی نظیر موضوع عدم آزادی زنان در کشورهای مسلمان و زیر سوال بردن حقوق این قشر از جامعه در دین اسلام، شبهاتی را در اذهان مردم ایجاد کنند.
خشن جلوه دادن مبانی دین اسلام و بزرگنمایی موضوعاتی نظیر تضییع حقوق زنان، آزادی چند همسری در دین اسلام، ضرورت حجاب، دستور به ضرب و شتم زنان و .... از جمله مباحثی است که این مبلغان با تحریف آیات قرآن درصدد دستیابی به آن هستند.
تبلیغ یکپارچگی و با عشق زندگی کردن در دین مسیحیت از دیگر رویکردهای تبلیغی این مبلغان مسیحی است که در قالب برگزاری گردهمایی های مختلف، حضور در کلاس های عرفانی و چاپ و توزیع بروشورهای مختلف مورد توجه قرار گرفته است.
ترجمه و پخش زندگانی حضرت عیسی (ع) به بیش از 100 زبان دنیا از دیگر اقدامات صورت گرفته توسط مبلغان است.
گفتنی است، با توجه به موارد مذکور چنین به نظر می‌رسد که مبلغین مسیحی در صدد هستند تا دین رهایی بخش اسلام را، دینی خشن، ضد ارزش‌های اجتماعی و مخالف آزادی‌های فردی و اجتماعی در نزد مخاطبین معرفی کرده و بدین ترتیب بر افزایش پیروان خود تأکید کنند.

اندیشه ی سیاسی شیعه از دید گاه یک محقق ژاپنی

 

فرانسیس فوکویاما نئو محافظه کار پژوهشگر وتاریخ نگار ژاپنی الاصل وتبعه ی آمریکاست .وی با شخصیتی نیمه سیاسی-نیمه فلسفی دارای سابقه ی کار در اداره امنیت امریکا ئنیز تحلیلگر نظامی در شرکت "رند"از شرکتهای وابسته به پنتاگون می باشد .وی در سال 1989با نگارش مقاله "پایان تاریخ واپسین انسان.  " که در سال 1991 با تفضیل بیشتر وبه همین نام به ( and the   last man the end of history)  صورت کتاب چاپ گردید به  شهرت جهانی رسید. در این دو نوشته فوکویاما به دفاع از ارزشهای سیاسی غربی برخاست واستدلال کرد که رویداد اواخرقرن بیستم نشان می دهد که اجتماعی جهانی به نفع دموکراسی لیبرال به وجود آمده است .

 فوکویاما در کنفرانسی که در اوشلیم برگزار شد به تروریسم اندیشه سیاسی شیعه پرداخت . او در این کنفرانس که باز شناسی هویت شیعه نام داشت می گوید:

شیعه پرنده ای است که افق پروازش خیلی بالاتر از تیر های ماست پرنده ای است که دو بالدارد . یک بال سبز ویک بال سرخ "این مطالب را وی در اوج پیروزی های ما در سال 1365 می گوید و ادامه می دهد : بال سبز این پرنده همان مهدویت وعدالت خواهی اوست چون شیعه در انتظار عدالت به سر می برد امیدوار است وانسان امیدوار هم شکست نا پذیر استنمی توانید کسی را تسخیر کنید که مدعی است فردی خواهد آمد که در اوج ظلم وجور دنیا را پر از عدل خواهد کرد

بر اساس نظریه فوکویاما بال سبز شیعه همان فلسفه انتظار یا عدالت خواهی است . اومی گوید بال سرخ شیعه همان شهادت طلبی است که ریشه در کربلا دارد وشیعه را فنا ناپذیر کرده است .شیعه با این دو بال افق پروازش خیلی بالاست و تیرهای زهر آگین سیاسی اقتصادی اجتماعی فرهنگی اخلاقی و...به آن نمی رسد .آن نقطه که خیلی اهمیت دارد بعد سوم شیعه است می گوید  :(این پرنده زرهی بنام ولایت پذیری برتن دارد که آنها را شکست نا پذیر نموده است)در بین کلیه ی مذاهب اسلامی شیعه تنها مذهبی است که نگاهش به ولایت و فقیهی است یعنی فقیه می تواند ولایت داشته باشد .این نگاه برتر از نظریه نخبگان افلاطون است .فوکویاما معتقد است :(ولایت پذیری شیعه با شهادت دو چندان می شود . شیعه عنصری است که هر چه او را از بین ببرند بیشتر می شود )و جنگ ایران عراق را مثال می زند . سال 1364می گوید :این ها فاو را تسخیر کردند می روند کربلا را بگیرند اینجا قدس را حتما می گیرند پیشنهاد می کند که با امتیاز دادن به ایران جنگ را متوقف کنند .

وی پس از پایان جنگ یک مهندسی معکوس برای شیعه ویک مهندسی صحیح برای خودشان نوشت. مهندسی معکوس برای شیعیان ایران این است که ابتدا ولایت فقیه را بزنید . تا این را نزنید نمی توانید به ساحت قدسی کربلا ومهدی تجاوز کنید . وی نظریه ای باعنوان (میکروپولتیک میل ها ومیکرو فیزیک قدرت)ارائه می دهد و می گوید برای پیروزی یک کشور باید"میل مردم را تغییر دهیم اگر میل مردم از شهادت طلبی ایثار وجوانمردی ودهها عاملی که به عنوان فرهنگ شکل گرفته است به رفاه طلبی غرب زدگی و...تغییر نیابد مانند این است که آب در هاون می کوبید . این میل ها هم تغییر نمی کنند مگر ارکان این قدرت از آن حمایت کنند.

وی راه برخورد با این جریان را تضعیف ولایت فقیه می داند . او می گوید در صورت تضعیف ولایت فقیه رفاه طلبی جای شهادت طلبی را می گیرد وپس ازآن اندیشه ء عدالت خواهی وانتظار نیز از جامعه رخت بر می بندد .

فرآیند (فروپاشی ایدئولوژیک )در پروژه (تاتوی فرهنگی )یک اصل بنیادین دارد که در هر دوره تاریخی به شکلی ظهور می کند .اوکلید این فرو پاشی را (تابودی روحیهء مقاومت )در میان ایرانیان دانست وگفت که (برای پیروزی بر یک ملت باید میل وذائقه مردم را تغییر داد )و کافی است (شهادت طلبی این ها را به رفاه طلبی تبدیل می کند )فوکویاما در این کنفرانس اسرائیلی (سینما )را یکی از ابزارهای این تئوری نامید که می تواند به (نابودی مقاومت شیعی)مدد رساند واز سینمای هالیود خواست تا در تولیداتش به خلق فرهنگی جایگزینی برای اسلام بیندیشد حتی بعد ها در سال 2002که (ریدلی اسکات ) فیلم سقوت شاهین سیاه را برای پنتاگون ساخت تحلیلگران گفتند که این فیلم بر اساس همان تئوری فوکویاما ساخته شده است  .

فوکویاما در نظریه اش می گوید : برابر اسناد تاریخی سال2007 را سال رویا رویی غرب با شیعه می دانیم.باید بااین برنامه ی دقیق شیعه را جمع کنیم وخودمان گسترش یابیم.

درنبرد آرماگدون دو عنصر مقابل هم قرارمی گیرند: جیززکرایس (الگوی مقدس)و آنتی کرایس (شیطان ).

از نظر آنها آنتی کرایس همان سفیانی وجیزکرایس همان (مهدی)است .فوکویاما می گوید : ما هلالی داریم به نام هلال شیعه که از سوریه عراق وعربستان می گذرد و تیری در دست دارد که عقبه اش در قندهار است وبه سمت قدس نشانه رفته است .در آرماگدون ما با این تیر مواجه هستیم .از قدس تا قندهار منطقه ی استراتژیک شیعه است.می گوید شما باید ولایت فقیه رابزنید بعد اگر بپرسید چگونه می شود ولایت فقیه را زد ؟من می گویم در قانون اساسی آنچه موجب قوام وبقای ولایت فقیه است شورای نگهبان است اگر بتوانید این رکن را از قانون اساسی حذف کنید خود به خود ولایت فقیه هم در یک رفراندوم زده می شود شما باید این فیلتر را از بین ببرید . شورای نگهبان هم جز با حمله به نظارت استصوابی از بین نمی رود.

ایشان می گوید :اگر توانستید ولایت فقیه را بزنید بلافاصله پرنده ی شیعه افت می کند و سقف پروازش کاهش می یابد و نیرو های شما به راحتی به او می خورند آن وقت میکرو پولتیک میل های شما اثر می کند فنا ناپذیری وتهدید نا پذیری هم به طریق اولی ازبین می رود چنین جامعه ای از درون فرو می ریزد بدون اینکه یک تیر شلیک کنید . می گوید : اگر ولایت فقیه را زدید در گام بعدی شهادت طلبی اینها را به رفاه طلبی تبدیل کنید . اگر این دو تا را زدید خود به خود اندیشه ی امام زمانی از جامعه شیعه رخت بر می بندد این لاابلی گری ها واباحه گری ها در جامعه گسترش می یابد .

در ادامه می گوید شما (شما هم بیایید برای غرب امام زمان وکربلا و ولایت فقیه بتراشید) برای این کار ایشان مکتب جدیدی به نام (اوانجلیس )عرضه کرد که قدمتش به 1989 بر می گردد یعنی 6 ماه بعد از نظریه ی جدید آقای فوکویاما آنها معتقدند عیسی ناصری خواهد آمد . هر چه درباره ی طول عرض و ارتفاع امام زمان است به عیسی ناصری نسبت داده اند گفته اند زمانی که دنیا پر از ظلم وجور شود عیسی ناصری خواهد آمد تا آن را پر از عدل داد کند بعد شبکه ای درست کردند به نام t.b.n که کارش تحلیل محتوایی وقایعی است که در جامعه رخ می دهد وقتی سونامی در این منطقه رخ داد پروفسور هالدینگ زی (شاگرد فوکویاما)بیش از بیست ساعت تفسیر کرد که این یکی از علائم ظهور مسیح است . هر واقعه ای رخ بدهد می گویند این هم یکی از آن نشانه هاست .      

انیشتین واسلام

| دوشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۸۹، ۰۱:۳۵ ب.ظ | ۰ نظر

 انیشتین واسلام

البرت انیشتین در رساله پایانی عمر خود با عنوان بیانیه که در سال 1954 در آمریکا وبه زبان آلمانی نوشته است ، اسلام را بر تمامی ادیان جهان ترجیح می دهد و آن راکامل ترین و معقول ترین دین میداند.

این رساله در واقع همان نامه محرمانه انیشتین به آیت الله بروجردی است که که استاد انیشتین در این رساله (نظریه نسبت)خود را با آیاتی ازقرآن کریم واحادیثی از نهج البلاغه وبیش از همه بحار النوار نوشته ی علامه مجلسی تطبیق داده و آورده که در هیچ مذهبی چنین احادیث پر مغزی یافت نمی شود و تنها مذهب شیعه است که چنین احادیثی راجع به نسبیت دارد و این را دانشمندان دیگر نمی فهمند .

شاهد نظریه نسبیت در مورد معراج آسمانی پیامبر(ص) است  که قبل از رفتن به آسمان پای مبارکشان به ظرف آبی می خورد و آن ظرف واژگون می شود ، اما وقتی پیامبر(ص) از معراج باز می گردد مشاهده می کند که هنوز آب آن ظرف در حال ریختن است و انیشتین شرح فیزیکی مفصلی بر آن مینویسد.

همچنین در این رساله معاد جسمانی را ار راه فیزیک اثبات میکند(علاوه بر قانون سوم = عمل وعکس العمل )، او فرمول معاد اسلامی را عکس فرمول معروف نسبییت ماده و انرژی میداند. یعنی حتی  اگر بدن ما به انرژی تبدیل شده باشد دوباره به ماده تبدیل خواهد شد.

انیشتین همواره در این مسئله آیت الله بروجردی را با احترام وبه لفظ بروجردی بزرگ خطاب می کند وهمچنین از پرفسور حسابی یاد کرده و او  را حسابی عزیز خطاب می کند.

این رساله ازیک عتیقه فروش یهودی به قیمت 300000 دلار خریداری شده ودر حال حاظر توسط دکتر عیسی مهدوی در حال ترجمه از زبان آلمانی به زبان فارسی است.   

داستانک 1

| جمعه, ۱۲ شهریور ۱۳۸۹، ۰۱:۴۷ ب.ظ | ۰ نظر

                                                        هدیه غیبت :

در روایات آمده است که هر کس غیبت دیگری کند ، گناهان او را برای خود بر می دارد و نیکی های خویش را به او را می دهد کسی را گفتند : فلانی  غیبت تو را کرده

او ظرفی ازخرمای تازه برای غیبت کننده فرستاد و گفت : شنیده ام که کارهای نیکت را به من هدیه کرده ای خواستم جبران کنم

          

                                              آغاز رویا مان بزرگی :

کسی سقراط ـ فیلسوف معروف یونانی را سرزنش می کرد که از خانواده پست است . خود نیز به خانواده ی خویش ناز و افتخار می کرد . سقراط به وی گفت : « بزرگی خانواده ی تو ، به تو مقام می شود . اما بزرگی خاندان من ، از من آغاز می گردد . بدین ترتیب من مایه ی افتخار خاندان خویشم و تو سبب ننگ آنها »

احکام دانشجویی

| جمعه, ۱۲ شهریور ۱۳۸۹، ۰۱:۴۷ ب.ظ | ۰ نظر

احکام دانشجویی

1-  غیبت در مسائلی که اگر دربارة آن صحبت نشود حل نمی گردد ( مثلاً در مواردی که استاد خوب درس نمی دهد ) چه حکمی دارد ؟

 همه ی مراجع تقلید : بیان نقاط ضعف استاد ، نزد مسئولان و یا در مقام مشورت ، اشکالی ندارد . به طور کلی در مواردی که مصلحت غیبت ، اهم از مفسده آن باشد ، غیبت حرام نیست .

2-  حکم نگاه به صورت استاد زن در هنگام تدریس چیست ؟

همه ی مراجع ( به جز صافی ) : اگر بدون قصد لت و ترس افتادن به حرام باشد ، اشکال ندارد.

3-  هنگام ازدواج ( در ضمن عقد ) با شوهرم شرط کردم که اجازه ی ادامه تحصیل در دانشگاه را به من بدهد ؛ آیا تاکنون می تواند از شرط خود دست بردارد و اجازه ندهد ؟

همه ی مراجع : خیر ، شما می توانید بدون اجازه ی شوهرتان به تحصیل ادامه دهید .

4-  مداد چشم و ریمل در هنگام وضو چه حکمی دارد ؟

همه ی مراجع : برای وضو ریمل و مداد بیرون چشم ـ اگر جرم داشته باشد ـ باید برطرف شود ولی مقداری که داخل چشم است ، یرطرف کردن آن لازم نیست

5-  نماز خواندن با مانتو و روسری چه حکمی دارد ؟

همه ی مراجع : اگر مقدار واجب پوشش و شرایط لباس نمازگزار در آن رعایت شود اشکال ندارد هرچند نماز با چادر برای رعایت پوشش در نماز سانتر و بهتر است

6-  حکم آموزش و یادگیری نوار زندگی آلات موسیقی چیست ؟

همه ی مراجع ( به جز بهجت و صافی ) : آموزش و یادگیری نوا زندگی با آلات مختص ( به لهو ) جایز نیست و اگر از آلات مشترک باشد منظور استفاده مشروع و حلال اشکال ندارد .

بهجت وصافی : آموزش و یادگیری نوازندگی با آلات موسیقی ، حرام است .

7-  آیا سلام کردن به مرد یا زن نامحرم جایز است ؟

همه ی مراجع : اگر بدون قصد لذت و ترس افتادن به حرام باشد اشکال ندارد

اگر جنس مخالف دختر جوان باشد بهتر است به او سلام نکند تا از فتادن در گناه ، در امان باشد

8-  اگر مرد هنگام اجرای عقد ازدواج ، مهریه ای را قرار دهد که می داند قدرت پرداخت آن را ندارد آیا این عقد باطل است ؟

همه ی مراجع : عقد صحیح است و باید مهریه ای را که تعیین کرده و به زن بپردازد .

بحث ما غیر « خود شناسی » نیست -

| جمعه, ۱۲ شهریور ۱۳۸۹، ۰۱:۴۵ ب.ظ | ۰ نظر

بحث ما غیر « خود شناسی » نیست -

کارما مطلقاٌ سیاسی نیست

پسرم گرچه دلخوری و پکر                     پدری داری از همه بهتر

پدری در بیان حق چالاک                      پدری مثل شیر نر ، بی باک

از وبا  و بلا نمی ترسد                         از کسی جز خدا نمی ترسد

از سیاست اگر نمی گویم                     نه تصور کن که ترسویمگ

تو زبان مرا بیا گز کن                        همچو اخشاگری کنم ، خطّ کن !

فی المثل : هیچ باخبر شده ای            که ........................................؟

یا سیدی که .............برده                      ........................ خورده ؟

کرده البته .....................                      حرف آقای ............. را تکذیب

خانم ...........................                        ................. خریده توی دبی ؟

جمع کرده ( الف ) دکانش را                      بسته آقای ( نون) زبانش را

پسرم ، خوب شد ؟ بیا ، دیدی ؟                     اصلاض این ترس داشت ؟ ترسیدی ؟

جای این حرفها کهنه و زشت                         می شود چیزهای خوب نوشت

بحث ما غیر « خود شناسی » نیست               کار ما مطلقاٌ سیاسی نیست

 

به علت گرفتن مجوز چاپ این مطلب مجبور شدیم یکسری کلمات را شطرنجی کنیم .

الهی نامه

| جمعه, ۱۲ شهریور ۱۳۸۹، ۰۱:۴۳ ب.ظ | ۱ نظر

الهی نامه

الهی ، از روی آفتاب و ماه و ستارگان شرمنده ام از انس و جان شرمنده ام ، حتی از روی شیطان شرمنده ام ، که همه در کار استوارند و این سست عهد ، ناپایدار

الهی ، عاقبت چه خواهد و با ابد چه باید کرد ؟

الهی ، آن خواهم که هیچ نخواهم .

الهی ، ما را یارای دیدن خورشید نیست . دم از دیدار خورشید آفرین چون زنیم ؟!

الهی ، آن که از خوردن و خوابیدن شرم دارد ، از دیگر امور چه گوید.

الهی ،  در ذات خودم متحیرم تا چه رسد در ذات تو .

الهی ، هرچه بیشتر دانستم نادانتر شدم . بر نادانی ام بیفزا !!

الهی ، وای بر من اگر دانشم رهزنم شود و کتابم حجابم !

الهی ، به لطفت دنیا را از من گرفته ای ، به کرمت آخرت را هم از من بگیر !

الهی ، پیشانی برخاک نهادن آسان است . دل از خاک برداشتن دشوار است .

الهی ، اگر بخواهم شرمسارم ، و اگر نخواهم گرفتار

الهی ، شکرت که فهمیدم که نفهمیدم

الهی ، از خواندن نماز شرم دارم و از نخواندن آن شرم بیشتر

الهی ، در شگفتم از کسی که غصه خودش را نمی خورد و غصه روزی اش را می خورد

الهی ، شکرت که می گویم شکرت  

الهی ، خروس را سحر باشد و حسن را نباشد !                               (الهی نامه علامه حسن زاده آملی)

زن عنصر گناه و فریب است یا نه؟

| جمعه, ۱۲ شهریور ۱۳۸۹، ۰۱:۴۲ ب.ظ | ۰ نظر

زن عنصر گناه و فریب است یا نه؟

سوال:این نوع طرز تفکر که اساساً زن عنصر گناه و فریب است ، از کجا سرچشمه گرفته است و به طور کلی نظر اسلام در این زمینه چیست ؟

یک فکر بسیار غلط را مسیحیان در تاریخ مذهبی جهان وارد کردند که واقعاً خیانت بود . در مساله زن نداشتن حضرت عیسی و ترک ازدواج و مجرد زیستن کشیشها و کاردینایها ، کم کم این فکر پیدا شد که اساساً زن عنصر گناه و فریب است ؛ یعنی شیطان کوچک است . مرد به خودی گناه نمی کند و این زن است که شیطان کوچک است و همیشه وسوسه می کند و مرد را به گناه وامی دارد . گفتند اساساً قصه آدم و شیطان و حوا این طور شروع شد که شیطان نمی توانست در آدم نفوذ کند ، لذا آمد حوا را فریب داد و او آدم را فریب داد ، و در تمام تاریخ همیشه به این شکل است که شیطان بزرگ ، زن را و زن مرد وسوسه می کند .

اصلاً داستان آدم و حاو و شیطان در میان مسیحیان ، به این شکل در آمده ؛ ولی قرآن درست خلاف این را می گوید و تصریح می کند ، و این عجیب است . قرآن وقتی داستان آدم و شیطان را ذکر می کند ، برای آدم اصالت و برای حوا تبعیت قائل نمی شود . اول که می فرماید ما گفتیم ؛ می گوید : ما به این دو نفر گفتیم که ساکن بهشت شوید ( نه فقط آدم ) « لا تقربا هذه الشجره » به این درخت نزدیک نشوید ( حالا آن درخت هرچه که هست ) بعد می فرماید : « فوسوس لهما الشیطان »

شیطان این دو را وسوسه کرد . نمی گوید که یکی را وسوسه کرد و او دیگری را وسوسه کرد : « فدلیهما بغرور »

باز « هما » ضمیر تثنیه است « وقاسمهما انی لکما الناصحین » آنجا که می خواست فریب دهد ، برای هر دوی آنها قسم دروغ خورد . آدم همان مقدار لغزش کرد که حوا و حوا همان مقدار لغزش کرد که آدم . اسلام این فکر را ، این دروغی را که به تاریخ مذهبها بسته بودند ، زدود و شاید برای همین است که قرآن گویی عنایت دارد که در کنار قدیسین ، قدسیات بزرگ یاد کند که تمامشان در مواردی ، بر آن قدیسین علو و برتری داشته اند .

داستان های دبستان )

| جمعه, ۱۲ شهریور ۱۳۸۹، ۰۱:۳۹ ب.ظ | ۰ نظر

                ( طنز )

                        داستان های دبستان

گاو ما ما می کرد

گوسفند بع بع می کرد

سگ واق واق می کرد

و همه باهم فریاد می زدند حسنک کجایی

شب شده بود و حسنک به خانه نیامده بود .

حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید .

 او به شهر رفته بود و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کرد .

 او هرروز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند .

 مو های حسنک مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند .

 دیروز که حسنک با کبری چت می کرد .

 کبری گفت : تصمیم بزرگی گرفته است .

کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگربا او چت نکند چون با پتروس چت می کرد .

 پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد .

 پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون چت کرده بود .

 او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند . پتروس در حال چت کردن غرق شد .

برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود .

 ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت .

ریز علی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد .

ریز علی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت .

 قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد .

 کبری و مسافران قطار مردند اما ریز علی بدون توجه به خانه رفت .

خانه مثل همیشه سوت و کور بود

الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد .

 او حوصله ی مهمان ندارد .

 او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند .

او کلاس بالایی دارد او فامیل های پولدار دارد .

 او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت .

حیف که دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد . 

با خدا نسبتی دارید !

| جمعه, ۱۲ شهریور ۱۳۸۹، ۰۱:۳۸ ب.ظ | ۰ نظر

با خدا نسبتی دارید !

یکی از بستگان خدا  : شب کریسمس بود و هوا سرد و برفی . پسرک در حالی که پاهای برهنه اش را روی برف جابه جا می کرد تا شاید سرمای برفهای کف پیاده رو کمتر آزارش بدهد ، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه به داخل نگاه می کرد . در نگاهش چیزی موج می زد ، انگاری که با نگاهش نداشته هایش رو از خدا طلب می کرد ، انگاری با چشم هاش آرزو می کرد .

خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت کمی مکث کرد و نگاهش به پسرک محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه چند دقیقه بعد در حالی که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد . آهای آقا پسر ! پسرک برگشت و به سمت خانم رفت . چشمانش برق می زد وقتی آن خانم کفش ها رو به او داد . پسرک با چشم های خوشحالش و با صدای لرزان پرسید :

ـ شما خدا هستید؟

ـ نه پسرم ، من تنها یکی از بندگان خدا هستم

ـ آهان می دانستم که با خدا نسبتی دارید !

هوا خواه تو ام جانا ومی دانم که می دانی

| پنجشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۸۹، ۰۱:۵۳ ب.ظ | ۰ نظر

 

هوا خواه تو ام جانا ومی دانم که می دانی

 می خوام امروز از یک عشق بنویسم عشقی که هر چقدر بگم عاشقشم بازم کمه .عشقی که زندگیم رو از این رو به اون رو کرد اگه من تا 1000سال عمر میکردم وهمه این1000 سال رو دانشگاه می رفتم بازم نمی تونستم زندگیم رو اینجوری تغییر بدم آخه اون نفسش حقه دلش فقط واسه یک نفر می تپه زندگیم رو مدیونشم این مطالبی که نوشتم سعی کردم به همه نگم ولی دیگه بسته باید بگم با یک نگاهش چه جوری دلم لرزید و شدم عاشق بی برو برگردش حالا دیگه بی مقدمه می رم سر اصل مطلب 

 من لیله الرغائب کنار بیت الله حرام بودم من بودم و خدا بود دوستم روحانی کاروان به ما گفته بود امشب شب استجابت دعاست رفتی کنار کعبه دعاکن آقا پرده غیبت رو بزن کنار بیاد وچشم ما رو به جمال خودش منور کنه .تو دلم گفتم آخه خدا جون من که به اندازه ی سر سوزی از امامم شناخت ندارم چه جوری بگم بیاد بیاد که من بگم این آقای مهربون کیه از کجا معلوم بیاد و من به جایی اینکه پشت سرش باشم روبروش نباشم خدایا می ترسم از جفایی که در حق خودم کردم فقط ازت می خوام معرفتم رو نسبت بهش زیاد کنی بعد بیاریش اینو تودلم گفتم وطواف رو شروع کردم دور اول دور دوم.....دورهفتم طواف تموم شد دوستم به من گفت بیا بریم حجرالاسود یک دستی بکشیم میگن هر کی بهش دست بزنه انگار با خدا مصاحفه کرده گفتم یا علی و رفتیم جلو راه باز بود تا 1 متری حجر یک دفعه سرم رو چرخوندم دیدم جلوم راست وچپم پر از نا محرمه گفتم خدایا چکار کنم چه طوری بیام بیروم این عرب ها که زبون من رو نمی فهمن خدایا به حق صاحب الزمان به من رحم کن

یکمرتبه یک آقایی اومد گفت دارید چه کار می کنید گفتم می خواییم بریم دست به حجر بزنیم گفت بابا مگه اینجا جایی شماست بیایید من کمکتون می کنم برید بیرون گفتم خدایا شکرت می خواستیم ثواب کنیم کم مونده بود کباب بشیم . خلاصه این مرد مارو از کنار حجرالاسود کشید بیرون تا یکی دو متری مراقبمون بود که کسی بهمون نخوره کلی ازش تشکر کردم ولی انگار دیگه صدایی من رو نمی شنید سریع رفت من ودوستمم رفتیم گذشت تا وقتی که رسیدم خونه داشتم خاطراتم رو مرور می کردم که رسیدم به این مرد دست خودم نبود گریه ام گرفت چون فهمیدم اگه اون روز تواون وضع این مرد نبود الان من....

گفتم خدایا تازه فهمیدم منجی یعنی چی خدایا قلبم رو خونش کن به جز خودش وخداش و دوستدارانش  کسی رو نزار بیاد توقلبم.

حالا از اون روز به بعد هر وقت هوای دلم ابری دلیلی برای بارونی کردنش ندارم به بی توجهی خودم فکر می کنم واون قدر گریه می کنم ومی گم خدایا تو ارحم الراحمینی به کرمت ما رو از جمله غافلان قرار مده خدایا چراغ صاحب الزمان رو تو دل هممون پر نور ترین وروشن ترین چراغ ها کن امشب آخرین شب قدر امساله بیایید با هم برای هم دعا کنیم خدا ما رو محب همه اولیاعش کنه و فرج آقا  رو خیلی نزدیک کنه آمین یا رب العالمین.

 

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم

چه بگویم که غم از دل برود چون توبیایی

 

 

خدا حافظ ماه رمضان

| پنجشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۸۹، ۰۶:۵۷ ق.ظ | ۰ نظر

                           خدا حافظ ماه رمضان

انگار همین چند روز پیش بود که برای اولین سحری ماه رمضان بیدار شدیم.چشم به هم زدیم ودیدیم که نیمه آخر ماه است وچند روزی دیگراز این ماه نمانده.

خوش به حال کسانی که از این فرصت طلایی استفاده کردند وتوانستند تا یک سال آینده برای خودشان توشه جمع کنند.

اگر مثل ما نتوانستید آن طور که باید از این ماه مبارک استفاده کنید،هنوز دیر نشده، بیائید برویم سراغ کلام شیرین امام سجاد(ع) در کتاب صحیفه سجادیه.ایشان در دعایی با عنوان وداع با ماه رمضان، درد و دل هایی را با این ماه عزیز نجوا میکنند که خواندنش قطعا اشک از چشمان پاک تان را جاری میکند.

در این جا چکیده ای از فراز این دعا را می آوریم:

(1) بار خدایا! ای آن کسی که پاداش نمیخواهی.

(6) هر کس تو را سپاس گوید ، می پذیری با آنکه خود سپاس را به او الهام کردی.

(22) در این ماه،در میان ما پسندیده زیست وچون همدمی نیکو، با ما همراهی کرد و برترین سودهای جهان را به ما ارزانی داشت،سپس چون زمانش سرآمد و مدتش تمام وشمار روزهایش کامل گشت ،از ما جدا شد.

 (24) بدرود! ای گرامی ترین اوقات همراه و ای در میان روزها وساعتها،بهترین ماه.

(25) بدرود! ای ماهی که در تو رسیدن به آرزوها نزدیک وکارها(ی نیک)در تو گسترده است.

(27) بدرود! ای همدمی که چون رو آوری ،شادی افزودی وچون رو گردانی ورفتی سخت اندوهگین ساختی.

(28) بدرود!ای همسایه ای که در کنار تو،دلها نرم وگناهان کاسته می شد.

(32) بدرود! که برای بزهکاران چه طولانی بودی و در دل موئمنان چه با شوکت.

(37) بدرود! ای که وداع ما با تو از دلتنگی وترک روزه است ،از ملامت نبود.

(41) بدرود! ای که دیروز چه بسیار به تو آزمند بودیم و فردا چه بسیار مشتاق تو خواهیم شد.

(47) بار خدایا! در این ماه به هر گناه کوچک وبزرگ که نزدیک و آلوده شدیم ویا خطایی که عمدا ویا از روی فراموشی به جا آوردیم ودر آن به خویش ستم کردیم ویا پرده حرمت کسی را دریدیم،بر محمد وخاندان او درود بفرست واز ما در گذر...وبه کاری بگمار که موجب ریزش گناهانمان شود وکفاره کارهایی از ما شود که نمی پسندی و...

                                                    

                                                    ****************

پس یا علی بگوئیم وبرویم سراغ صحیفه سجادیه تا تمام این دعای را از کتاب نورانی  آن حضرت که در کمتر خانه ای خوانده می شود بخوانیم.

با تکثیر وتوزیع این برگ در میان مردم ، لبخندی را بر لبان مبارک حضرت ولی                                     عصر(عج)نمایان کنید.                    

                                           

                                      *(گروه فرهنگی «باید کاری کرد»)*                                   

                                                                                                             Bayadkarikard.blogfa.com

        Hasanabdosamad@yahoo.com

         ۰۹۳۵۸۸۶۶۸۶۵

قومی که سنگ شدند

| پنجشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۸۹، ۰۴:۲۵ ق.ظ | ۰ نظر

                     فرصت ها چون ابر از افق می گذرند        مولای متقیان علی (ع)

 

شهر پومپی در دامنه آتشفشانی به نام کوه عبرت ساخته شده بود

این شهر گردشگاه بسیار زیبایی برای ثروتمندان بود و یکی از زیباترین شهرهای روم بود!!

این قوم فاسد شدن تا آنجا که این شهر مرداب رذایل اخلاقی شد!!!

در این شهر جنگ میان حیوانات درنده و انسانها،و انسان و انسان را در میادین اصلی شهر برگزار میکردند و این مبارزات تا جایی بود که یک نفر کشته شود!!

این شهر قتلگاه رهبران دین مسیحیت شده بود و ثروتمندان از ریختن خون افراد بی گناه لذت میبردند!!!!

در این شهر اوضاع و احوال بردگان بسیار خراب بود و اشراف زاده ها بردگان خود را مجبور به کارهای ناپسند میکردند و......


سر انجام عذاب از جایی وارد شد که آنها فکرش را نمیکردند!

آتشفشان کوه عبرت!(از آن به بعد عبرت نام گرفت)

آتشفشان در لحظه ای فوران کرد و پومپی را از صحنه روزگار حذف کرد!!و سالها در ابهام قرار داد!!


در 25 سال اول قرن بیستم تحقیقات باستانشناسی این شهر را کشف کرد و بعد از برداشت مقدار زیادی خاکستر آتشفشانی این شهر پدیدار شد!!!

جالب اینجا بود که بعد از گذشت دو هزار سال همه چیز مانند گذشته باقی بود!!

با وجود آ؛ن انفجار وحشتناک هیچ کس از جای خود تکان نخورده بود...حتی آثار غذا ها هم باقی مانده بود!!

خانواده ای که در حال غذا خوردن بودند در دم و در همان حال تبدیل به سنگ شده بود!!!

در چهره همه آنها ترس بسیار زیادی دیده میشد!!


در قرآن کریم آیاتی آمده که دانشمندان اون رو به این قوم ارتباط میدهند:


إِن کَانَتْ إِلاَّ صَیْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ (یس 29)

تنها یک فریاد بود و بس. و بناگاه [همه‏] آنها سرد بر جاى فسردند.

 

إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ صَیْحَةً وَاحِدَةً فَکَانُوا کَهَشِیمِ الْمُحْتَظِرِ (قمر 31)

ما بر [سر] شان یک فریاد [مرگبار] فرستادیم و چون گیاهِ خشکیده [کومه‏ها] ریزریز شدند

 در سوره سجده درباره همین مردم می فرماید : "و اگر اینان روی بگردانند به آنها بگو شما را از صاعقه عاد و ثمود بیم می دهم."

آخرین روز حیات شهر پمپئی 1929 سال پیش در روز 24 اوت سال 79 میلادی شهر ثروتمند پمپئی که در پای کوه آتشفشان وزوو در رم باستان احداث شده بود بر اثر فوران آتش فشان وزوو زیر میلیون ها تن خاکستر داغ آتشفشانی مدفون و ناپدید شد و کلیه ساکنان آن کشته شدند.

در همان روز بندر هرکولانئوم که در نزدیکی پمپئی بود به نوبه خود زیر مواد مذاب آتشفشانی و رسوبات از دیده ها پنهان گردید.

در کمتر از چند ساعت شهر پمپئی زیر 6 متر خاکستر داغ و هرکولانئوم زیر 16 متر مواد مذاب و رسوبات مدفون شدند.

فوران آتش فشان وزوو یک فاجعه محسوب می شد زیرا آخرین فوران این آتش فشان به 3500 سال قبل از میلاد بازمی گشت و بنابراین هیچکس خاطره ای از آن نداشت.

علاوه بر این ، رمی ها نمی دانستند که این کوه حاصلخیز مشرف بر خلیج ناپل در واقع یک کوه آتش فشان است.

در سال 62 میلادی در زمان سلطنت نرون زمین لرزه مهیبی در این منطقه رخ داد و شهر پمپئی برای نخستین بار ویران گردید اما با توجه به علم آن دوره کسی تصور نمی کرد این یک هشدار اولیه باشد.

ثروتمندان پمپئی به سرعت ویلاهای باشکوه خود را دوباره احداث کردند.

هنوز به زحمت احداث دوباره شهر پمپئی خاتمه یافته بود که این بار کوه آتش فشان وزوو واقعا از خواب چند هزار ساله بیدار شد.   

فقط در یک ساعت وزوو آسمان را به ارتفاع چند کیلومتر از خاکسترهای داغ آتش فشانی پوشاند و میلیون ها تن خاکستر آتش فشانی بر شهر پمپئی فرو ریختند.

چند ساعت بعد ، یک سیل عظیم از مواد مذاب و خاکسترهای آتش فشانی دامنه وزوو را در نوردید و بندر هرکولانئوم و ساکنان آن را در یک لحظه به خاکستر تبدیل کرد.

مردم شهر پمپئی حتی فرصت فرار پیدا نکردند و تمام افرادی که در شهر حضور داشتند و هر یک به کاری مشغول بودند در همان حال جان سپردند.

اکنون که بخش عمده شهر پمپئی در کاوش های باستان شناسی از زیر میلیون ها تن خاکستر بیرون آورده شده، علاوه بر آثار باشکوه این شهر باستانی اجساد 2000 نفر از اهالی نیز کشف شده اند که هر یک در حالتی در زیر خاکسترهای آتش فشان وزوو جان سپرده اند.

به این ترتیب ، در روز 24 اوت سال 79 میلادی شهر ثروتمند پمپئی در دامنه آتشفشان وزوو در ناحیه کامپانیا با یک فاجعه روبرو شد و با فوران آتش فشان وزوو زیر میلیون ها تن خاکستر داغ آتش فشانی مدفون و ناپدید شد و کلیه ساکنان آن که حدود  15هزار نفر تخمین زده شده اند ، کشته شدند

از لحاظ بشری این یک فاجعه بزرگ محسوب می شود اما با گذشت نزدیک به 2000 سال از آن زمان و با کاوش های باستان شناسی بخش اعظم این شهر از زیر میلیون ها تن خاکستر بیرون آورده شد. اما دیگر شهر پمپئی حیاتش را باز نیافت.

اکنون می توان شاهد جلال و شکوه این شهر باستانی بود که به دلیل مدفون شدن در زیر خاکسترها از گزند روزگار محفوظ مانده است.

 

مـجـرد هـا نـخـوانـنـد

| چهارشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۸۹، ۰۶:۵۶ ب.ظ | ۰ نظر

 

     مـجـرد هـا نـخـوانـنـد

                                                  زن ذلیلی

از یکی پرسیدند:زن ذلیلی چیست ؟ گفت: همان چیزی که بالا شهری ها به آن می گویند :تفاهم!  

                                                       ریحانه      

 امام علی (ع) در نهج البلاغه نامه 31می فرماید :

 ((لا تهلک المراء من امرها ماجاوزنفسها فان المراءریحانه ولیست یقهرمانه))

بر زنان بیش از حد توان آنها تکلیف نکنید که زن مانند گلی خوشبو ونرم و لطیف و کم طاقت است .او را با قهرمانان اشتباه نگیرید.

 

                                    (( برای دختران مرواریدان عفاف))                                                  

هیچ طلا فروشی طلاهایش  را بر سر کوی وبرزن فریاد نمیکند. هیچ دست فروشی  بر سر چهارراه گوهر نمی فروشه. این سیگار وآدامس وشکلات که بر سر چهارراهها وکنار خیابانها عرضه میگردد.

آهای دخترهای جهان !در همه ی شما رگه های از طلای معنویت هست .جنس وجود شما از لبو وشلغم وشکلات نیست.بگردیده گوهرهای وجود تان را پیدا کنیدهست.ممکن است گردوخاک گرفته باشند.ممکن است در زیرلایه هایی از غبارنیان وعصیان مدفون  شده باشد. ممکن است دوده هایی که از کنده ی جهالت بر میخیزد به سیاهی اش کشانده باشد.اماهست  بی تردید    هست نه فقط گوهر فطرت که جواهرونجابت وحیاوعفت و صفا و مهروصداقت همه وهمه در وجود شما هست   واندام شما ظرف این جواهرات است هیچ  فکر کرده اید که اگر کسی به این ظرف دست پیدا  کند همه ی آن جواهرات را اگر نبرد لا اقل آلوده میکند .میشکند وبه زیر دست وپا می اندازد      

                                                        سن زن

اگر گفته ی زنها را در مورد سنشان  قبول کنیم  همه ی آنها در ایام جوانی  جوان مرگ شده اند.طفلکی ها!

                   

                                             افراط و فریط

دریک مجله ی آمریکایی نوشته شده بود :در سرزمین های عرب مرد هرگز زنش را پیش از ازدواج نمی بیند ودر آمریکامرد هرگز زنش را بعد ازدواج نمی بیند !

                                              

 

                                                   بعد از 25سال

یکی می گفت : 25 سال کوشیدم ولی نتوانستم زنم را عوض کنم ، بعد از 25 دقیقه فکر کردن به این نتیجه رسیدم که باید خودم را عوض کنم .

                                                     ازدواج و محبت

هنگامی که زن و شوهر به یکدیگر می نگرند ، خداوند متعال نیز به نظر رحمت در آنها می نگرد و چون دست یکدیگر را به محبت می گیرد ، گناهانشان از میان انگشتانشان می ریزد                           حضرت رسول

                                                  

                                                     پشیمانی

ممکن است کسی که ازدواج می کند ، پس از مدتی پشیمان شود ، ولی کسی که ازدواج نمی کند به طور حتم پشیمان خواهد شد                                               « دبل ادواردز »

 

                                                      راه حل

دختر جوانی با اضطراب و پریشانی به مادرش گفت : مادر دیگر خسته شده ام نمی دانم چه کار کنم ، هر وقت از منزل خارج می شود مرد پررویی با اصرار مرا تعقیب می کند و مرتب می گوید : هر کجا بروی با تو می آیم . نمی دانم چه کار کنم ؟ مادر گفت : دخترم اینکه خیلی ساده است ، این مرتبه وقتی به تو گفت هر کجا بروی با تو می آیم ، به اوبگو به جواهر فروشی می روی

 

                                                     تذکر

قبل از ازدواج چشمانت را به طور کامل باز کن و بعد از ازدواج چشم هایت را کمی ببند !

 

                                                    مسئله انسان

مرحوم علامه تقی جعفری می فرمود :

به ترانه راسل ( فیلسوف معروف اروپایی ) به من نوشت : چرا اسلام اینقدر به ازدواج بها داده و برایش قانون وضع کرده است ؟ در جواب او نوشتم : مساله انسان است . با ازدواج ، می خواهد انسان به وجود آید .

 

                                    شعر عاشقانة حضرت علی (ع)

حضرت علی (ع) در شعری عاشقانه درباره خود و همسرش حضرت فاطمه (س) می فرماید :

کنّا کزوج حمامةٍ فی ائکه                    متهتعین بصحه و شباب

من  وتو همانند دو کبوتر بودیم در یک آشیانه ، از نشاط و سلامتی و جوانی بهره می بردیم

                                                                                             فلفسه اخلاق شهید مطهری ص 229

                                                        دعای خواهر

دو خواهر که هردو آرزوی شوهر داشتند ، روزی به مسجد رفتند تا برای همدیگر دعا کنند خواهر بزرگتر وقتی گوش داد ، دید خواهر کوچک می گوید : خدایا ! یک شوهر خواهر خوب نصیب خواهرم کن !

                                              تعریف عشق  وسیلة امتحان

طلا را با آش ، زن را با طلا و مرد را با زن امتحان می کنند

                                    

                                                           صف کمال

از خوشت رویی پرسیدند : آن روز که جمال پخش می کردند ، تو کجا بودی ؟جواب داد:در صف کمال

 

                                              چهار عمل « غیر اصلی »

اشک زن ، منهای حرف حساب ، به علاوه جند تا حرف قلمبه ، تقسیم بر چند ساعت قهر و افاده ، ضرب در مقداری کرشمه و ناز مساوی است با گول خوردن مرد و روانه شدن به بازار برای خرید

 

                                                  رئیس خانواده

از زنی پرسیدند : رئیس خانواده شما هستید یا شوهرتان ؟ گفت : از جهت پول دادن شوهرم ولی از جهت خرج کردن من !

                

                                                دهان باز و زبان بسته

یک دندان پزشک می گوید : افتخار می کنم که عده زیادی از خانم خا را روی صندلی مخصوص خود مجبور به سکوت کرده ام با وجود اینکه دهان آنها تا بناگوش باز بوده است !

                                                         دخترها

دختر ها هیچ چیز نمی خواهد جز یک شوهر جز یک شوهر خوب و معین که آن را یافتند همه چیز می خواهند !

(شکسپیر)

                                                    آفریننده و آفرینش

الهی ! قیس عامری را لیلی ، مجنون کرد و حسن زائد آملی را لیلی آفرین این آفریننده دید ، و آن آفریننده را در آفرید به دیوانگان !                                                             « علامه حسن زاده آملی »

نویسندگان بخوانند:

| چهارشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۸۹، ۰۶:۳۸ ب.ظ | ۰ نظر

                                     نویسندگان بخوانند:

بیست و سه اندرز به کسانی که وقت

ندارندبنویسند.                                          

 

1-    صبحها زودتر از خواب بیدار شوید. لطفاً غرغر نکنید! باور کنید که نویسنده ها بیش از هر چیز، این شگرد را توصیه می کنند.

2-    پس از اینکه از سرکار به خانه آمدید، بنویسید. البته مسلم است که همه نویسندگان نمی توانند این کار را بکنند اما ممکن است مانند «ویلیام هـ . میلِر» نویسنده امریکایی که در استفاده از این شیوه موفق بوده، این توصیه به حال شما نیز سودمند باشد.

3-    همیشه برنامه کاری مشخصی دم دست داشته باشید. برای نویسنده ای که وقتش کم است، هیچ چیز بدتر از این نیست که هنگام گیر آوردن فرصت، عملاً طرح و برنامه ای برای نوشتن نداشته باشد.

4-    از هر فرصتی برای نوشتن استفاده کنید. حتی اگر مجبورید هر روز از ساعت 9 صبح تا 5 بعدازظهر کار کنید، موقع نهار یا هنگام استراحت و خوردن چای، دقایقی را هم به کار نوشتن اختصاص دهید.

5-    بهتر است سعی کنید همزمان دو تا از طرح هایتان را پیش ببرید. البته از این بهتر آن است که هر دو برنامه کاری در مرحله ای واحد از مراحل نوشتن که شامل برنامه ریزی، تحقیق، نگارش و اصلاح است، نباشند تا بشود برحسب حالات روحی، از یکی به دیگری پرداخت.

6-    همیشه کارتان همراهتان باشد. البته ممکن است شما نخواهید مثلاً در اتاق رختشویی چیزی بنویسید! اما می توانید در آنجا پیرامون مسأله ای، کمی مطالعه یا دست نوشته ای را ویراستاری کنید.

7-    سعی کنید زمانیکه از نوشتن دست می کشید تا تجدید قوا کنید را به حداقل برسانید؛ چون معمولاً نویسنده ها از روبه رو شدن مجدد با صفحات سفید کاغذ متوحش می شوند یا بدشان می آید. به همین دلیل کمتر نویسنده موفقی را می توان یافت که راهی برای بیماری «تنفر یا ترس از صفحات سفید» پیدا نکرده باشد. در این مواقع، معمولاً نویسنده ها خود را با تراشیدن چند مداد یا نوشتن نامه سر شوق نگه می دارند.

 

8-    به هر طریقی که می توانید جلوی سر و صدا یا عواملی را که موجب به هم زدن تمرکز ذهنیتان می شوند، بگیرید.

9-    از خانواده خود نیز کمک بگیرید. می توانید از همسر و بچه هایتان نیز در امر تحقیقات استفاده کنید.

10-  تمرکز ذهنیتان را تقویت کنید. برای اینکه حواستان پرت نشود باید تمرکز ذهنیتان را تقویت کنید.

11- قبل از نوشتن، طرح رئوس مطالب را روی کاغذ بیاورید. اگر این کار را انجام دهید، خواهید دید که چقدر در وقتتان صرفه جویی می شود.

12- برنامه کاری هر هفته را از قبل مشخص کنید.

13- روش اجرایی مشخص خود را مطابق با وقتی که دارید، تنظیم کنید. قبل از اینکه طبق برنامه کاریتان زود دست به کار نوشتن شوید، سعی کنید زمان لازم برای اجرای برنامه خود را نیز از قبل پیش بینی کنید تا با روش کارتان در تضاد نباشد.

14- لزومی ندارد موقع نوشتن، ترتیب طرح رئوس مطالب را دقیقاً رعایت کنید. با وجود اینکه طرح ریزی رئوس مطالب کار بسیار مهمی است اما لازم نیست هنگام نوشتن مو به مو از نظم و ترتیب آن پیروی کنید. بلکه بهتر است هر بار، اول آن قسمتی را بنویسید که آمادگی بیشتری دارید.

15- اگر موقع نوشتن چیزی یادتان نیامد، جایش را خالی بگذارید و رد شوید تا بعداً در مورد آن مسأله تحقیق کرده، جاهای خالی را پر کنید.

16- موقع تعطیلات، مسافرت کنید تا بتوانید در محیطی آرام بنویسید.

17- از تعیین مهلتها به نفع کار خود استفاده کنید. به نظر می رسد که تعیین ملهت، دشمن شماره یک نویسنده باشد اما برای تنوع هم شده بد نیست که از این پس با تعیین مهلتها از در دوستی برآیید.

18- برای کار خود محدودیت زمانی معین کنید. اگر حتی موعد مقرری برای پایان کارتان مشخص نکرده اید، از قبل زمان لازم را برای انجام تک تک برنامه های خود پیش بینی کنید. این کار حتی ممکن است به بهتر شدن نوشته شما بینجامد.

 

19- مقداری را که باید بنویسید از قبل مشخص کنید و سپس به عهد خود وفا کنید.

20- ... و بعد بر مبنای آن پیش بروید. برای ایجاد انگیزه ای قوی در خود، تعداد کلمات یا میزان صفحاتی را که هر بار می نویسید، ثبت کنید.

21- کسی را مأمور پیگیری کارهایتان کنید.

22- از نیروی ناخودآگاه خود استفاده کنید. می دانید چرا بعضی از نویسندگان در زیر دوش حمام یا نیمه شب و هنگام خواب، فکر بکری به ذهنشان می رسد یا به کشف چیزی نایل می شوند؟! چون در این مواقع نیروی ناخودآگاه انسانها هم چنان مشغول کار و فعالیت است و گهگاهی ابراز وجود می کند. اما لازم نیست دست روی دست بگذارید و منتظر ناخودآگاه باشید! مثل سردبیری جدی از نیروی ناخودآگاهتان کار بخواهید ؛  برای مثال نویسنده خودساخته، «ناپولی ئن هیل» کتابی نوشت ولی هر چه سعی کرد نتوانست اسمی برای آن پیدا کند. ناشرش یک روز به او مهلت داد تا عنوان مناسبی برای کتابش بیابد.

همان شب و قبل از خواب به طور جدی و بلند بلند با ناخودآگاهش صحبت کرد و گفت: «اسم این کتاب به اندازه یک میلیون دلار برایم ارزش دارد و باید همین امشب پیدایش کنم! فهمیدی؟!» ساعت 2 بعد از نیمه شب ناگهان از خواب بیدار شد و کورمال کورمال ماشین تحریرش را پیدا کرد و عنوان کتابش را که «بیندیشید و ثروتمند شوید» است ، ماشین کرد.

23-و بالاخره برای صرفه جویی در وقت از دستاوردهای صنایع جدید بهره ببرید. البته منظور صرفاً وسایل صنعتی پیشرفته مثل پست تصویری نیست بلکه حتی استفاده از یک مداد تراش برقی یا دستگاه فتوکپی هم نوعی صرفه جویی در وقت است.

                                                                                                                                   «برگرفته از کتاب فن داستان نویسی»

رابطه دستخط و شخصیت افراد

| چهارشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۸۹، ۰۶:۳۴ ب.ظ | ۰ نظر

رابطه دستخط و شخصیت افراد

دستخط نامرتب: این افراد احتمالاً بسیار فعال هستند و به همین دلیل برایشان مشکل است که بتوانند ثابت و بی تحرک بمانند و برخی از کارهایشان حساب شده و سنجیده نیست، بنابراین گاهی اوقات برای دوستان و افراد خانواده غیرقابل پیش بینی هستند. آزادی شخصیتی برای آنها بسیار مهم است و اهمیت زیادی به استقلال خود می دهند و ممکن است گاهی خیلی احساساتی رفتار کنند.

دستخط مرتب و خوانا: می توان این طور برداشت کرد که این افراد خودشان را بسیار کنترل می کنند و دوست ندارند به راحتی شخصیت خود را لو بدهند. حتی گاهی اوقات برایشان مشکل است که احساساتشان را بروز دهند و آن را سرکوب می کنند. دیگران در ارتباط با این افراد، معمولاً دچار مشکل می شوند؛  چون هیچ گاه نمی توانند «خود» واقعی آنها را بشناسند و این حالت در نهایت منجر به گوشه گیری و انزوا طلبی آنها می شود.

دستخط خیلی پررنگ: احتمالاً علاقه زیادی به مخالفت کردن با دیگران دارند؛ چرا که احساس قدرت می کنند و اعتماد به نفس زیادی دارند و دوست دارند روی دیگران نفوذ داشته باشند و معمولاً این اعمال نفوذ علاوه بر اینکه مثبت است، مؤثر نیز هست! با این حال روان شناسان می گویند برخی از این اعمال نفوذها موجب می شود که این افراد، شخصیت دیگران را درست درک نکنند و در نتیجه در برخورد با آنها دچار مشکل شوند. بهتر است این اعمال نفوذ با دیدی مثبت باشد تا تأثیر بهتری ازآن گرفته شود.

دستخط خیلی کم رنگ: احتمال اینکه این افراد، افرادی حساس و دلسوز باشند، بسیار زیاد است. آنها موقعیت دیگران را حتی بیشتر از خودشان درک می کنند و این امکان نیز وجود دارد که قادر به اثبات حرف خودشان نباشند و در نتیجه خیلی راحت ضربه بخورند و وقتی دیگران از آنها انتقاد کنند، خیلی سریع از موضع خود عقب نشینی کنند! روان شناسان معتقدند رابطه بین دستخط این افراد و شخصیتشان بسیار جالب است؛ چـرا که در برخـی مـوارد این فکر بـه ذهن متبادر می شود که شخص به خاطر اینکه دیگران از صدای قلم و کاغذ ناراحت نشوند، بسیار کمرنگ می نویسند و این خود، نشانه بسیار حساس بودن این افراد است!

دستخط تند و شتابزده: احتمالاً افرادی کم حوصله هستند و از اتلاف وقت خسته می شوند و از نظر خلق و خو بسیار لحظه ای و به اصلاح دمدمی مزاجند. سریع درک می کنند و در نشان دادن رفتار و احساساتشان چندان پایدار نیستند. اغلب به دلیل شتابزدگی در تصمیم گیری، دچار لغزش وخطا شده و از اینکه در آرامش به حرفهای دوستانشان گوش کنند، خسته می شوند! همیشه عجله دارند و در آخرین لحظات، کارهایشان را انجام می دهند و در نهایت نیز، این عجله کار دستشان می دهد!

دستخط ساده: در روابط با دیگران ترجیحاً واقع گرا و با تدبیرند و نمی توانند بپذیرند که گاهی باید با دیگران کنار بیایند و به آنها نیز توجه داشته باشند. اطرافیان به ندرت از آنچه درون آنها می گذرد، آگاه می شوند و به همین دلیل کم پیش می آید که دوستان یکرنگ و صمیمی برای خود داشته باشند.

دستخط زیبا: این امکان وجود دارد که گاهی به شدت رسمی برخورد کرده و خیلی مفصل و با علاقه درباره مسائل دلخواه شما حرف بزنند! این احتمال نیز وجود دارد که در خواسته ها و تمایلاتشان پرتوقع و رویایی باشند ! با این حال در رسیدن به این رویاها به نسبت دیگران تلاش بیشتری از خود نشان می دهند!

احتمالاً این افراد توانایی های خود را دست کم گرفته و خود را از آنچه واقعاً هستند، کمتر ارزیابی می کنند و ممکن است به همین خاطر، گاهی تنگ نظر و خرده گیر به نظر آیند! این حالت باعث می شود که اعتماد به نفس آنها به مرور کاهش یافته و در کارها و مسائل اجتماعی عقب تر از بقیه نگاه داشته شوند.

دستخط درشت: این احتمال وجود دارد که خودشان را زیادی بزرگ و مهم جلوه داده و گاهی بسیار با اعتماد به نفس و از موضع قدرت رفتار کنند!  این حالت، هم خوب است و هم بد! خوب است چون آنها را همه جا برتر نشان می دهد و بد است، چون در خیلی از موارد، می تواند منجر به شکست آنها در انجام کارها شود!

دستخط شکسته: فردی بسیار با اراده که در کارهایش حد وسط را قبول ندارد و به همین علت، اهل سازش و مصالحه نیست! اغلب به همین خاطر که وسط و حد وسط را دوست ندارد از دیگران زود خسته می شود و تصمیمی نمی گیرد ؛ چون دوست ندارد انتخاب اشتباهی انجام دهد!

 

دستخط ملایم و کشیده: آدمی چند بعدی است و می تواند مشکلاتش را از زوایای مختلف بررسی و درک کند. برایش تنوع مهم است و گاهی احساس می کند استعدادهای زیادی دارد و نمی تواند هیچ کدامشان را به درستی شکوفا کند! ممکن است فردی زود رنج باشد و به ندرت علیه برداشتها و انتقادات دیگران از خود دفاع کند.

دستخط درهم و فشرده: احتمالاً فرد راحتی نیست و در جمع، خودش را کنار می کشد و نمی خواهد کنترل خود را از دست دهد. از برقراری رابطه با دیگران خوشش نمی آید و گاهی دوست ندارد خود را فردی خوش فکر نشان دهد!! اغلب بعد از دیگران ابراز عقیده می کند و این به علت محتاط بودن اوست!

 

تذکر: این مطالب مبتنی بر برخی برداشت ها یا تحقیقات است نباید قطعی و مسلم تلقی شود.

چیزهای کوچک زندگی

| چهارشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۸۹، ۰۶:۲۶ ب.ظ | ۰ نظر

چیزهای کوچک زندگی

در ۱۱ سپتامبر در صبح روز ملاقات، مدیر واحد امنیت، داستان زنده ماندن این افراد را برای بقیه نقل کرد و همه این داستان ها در یک چیز مشترک بودند و آن اتفاقات کوچک بود:

چیزهای کوچک:

مدیر شرکت آن روز، نتوانست به برج ؛  چرا که روز اول کودکستان پسرش بود

و باید شخصاً در کودکستان حضور می یافت!

همکار دیگر زنده ماند؛  چون نوبت او بود که برای بقیه شیرینی دونات بخرد!

یکی از خانم ها دیرش شد؛  چون ساعت زنگدارش سر وقت زنگ نزد!

یکی دیگر نتوانست به اتوبوس برسد.

یکی دیگر غذا روی لباسش ریخته بود و به خاطر تعویض لباس تأخیر کرد.

اتومبیل یکی دیگر روشن نشده بود.

یکی دیگر درست موقع خروج از منزل به خاطر زنگ تلفن مجبور شده بود برگردد.

یکی دیگر بچه اش تأخیر کرده بود و نتوانسته بود سر وقت حاضر شود.

یکی دیگر تاکسی گیرش نیامده بود.

و یکی که مرا تحت تأثیر قرار داده بود کسی بود که آن روز صبح یک جفت کفش نو خریده بود و با وسایل مختلف سعی کرد به موقع سرکار حاضر شود  اما قبل از اینکه به برج ها برسد روی پایش تاول زده بود و به همین خاطر کنار یک دراگ استور ایستاد تا یک چسب زخم بخرد و به همین خاطر زنده ماند!

به همین خاطر من  هر وقت در ترافیک گیر می افتم، آسانسوری را از دست می دهم

و همه چیزهای کوچکی که آزارم می دهد با خودم فکر می کنم که خدا

 می خواهد در این لحظه من زنده بمانم.

دفعه بعد هم که شما حس کردید صبح تان خوب شروع نشده است، بچه ها در لباس

پوشیدن تأخیر دارند، نمی توانید کلید ماشین را پیدا کنیدو یا با چراغ قرمز

روبرو می شوید، عصبانی یا افسرده نشوید، بدانید که خدا مشغول

مواظبت از شماست...!                                                                                 ( الله یاری)

تعبیر خواب

| چهارشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۸۹، ۰۶:۲۴ ب.ظ | ۱ نظر

تعبیر خواب 

سلام. راستش دیشب خواب دیدم که وارد باغی شدم و دیدم که گلهای این باغ در اثر همجواری با کاکتوس ها رو به پژمردگی هستند. جالب این بود که گلهای زیبا خودشان را نزدیک کاکتوس می کردند و ناگهان با برخورد تیغ کاکتوس پژمرده می شدند! و جالب تر این بود که گاهی باغبان های این باغ به جای آب دادن به گلها در خاک آنها نفت می ریختند! باغبان های خوب هم بودند که آب خالص به گلها می دادند ولی کم بودند.

تعبیر خواب من چیه؟

گروه تعبیر خواب نشریۀ (الف):ای صاحب خواب! آن باغی که وارد آن شدید دانشگاه و آن گلها دانشجوهای خوب این دانشگاه و آن کاکتوسها دانشجوهای نخاله دانشگاه هستند که افراد با دوستی با اینها نابود می شوند ولی خیلی هایشان نمی فهمند! باغبان های این باغ همان اساتید هستند که گاهی اوقات عده ای از آنها به جای علم واقعی و رشد دانشجوها به آنها تفکرات لیبرالسیم و ضد دینی یاد می دهند. اما  اینکه چرا کسی به فکر این استادها نیست،به من مربوط نیست! وظیفه من تعبیر خواب است و بس! البته اگر می خواهی بدانی در آینده چه می شود دوباره بخواب و بقیه خوابت را برایم بگو! البته من می دانم چه می شود ولی بیشتر از این نمی توانم بگویم. دارم زیاد حرف می زنم، نه؟! اگر بیشتر حرف بزنم میان...! اینا کین ؟!دارن میان طرفم! ولم کنید! کمک...! کمک...! به خدا من فقط تعبیر خواب میکنم...!

منتظر خوابهایتان هستیم...

( عبدالصمد)

مصا حبه با شیطان

| چهارشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۸۹، ۱۰:۲۵ ق.ظ | ۰ نظر

مصا حبه با شیطان

      توافق نامه

به استحضار خوانندگان محترم این مصاحبه می رسانم که از اولین تلاش ما برای مصاحبه با رئیس الشیاطین، ابلیس، تا کنون 4 سال می گذرد. وقتی در ماه گذشته خبر رسید که ابلیس آماده مصاحبه است ، به خودم لرزیدم  ؛ چرا که با کسی مواجه می شدم که خود اولین گمراه شده و بزرگترین گمراه کننده است. با استعانت از خدای بزرگ و پناه بردن به ذات مقدسش و توکل بر قدرتش، خود را آماده این امر مهم کردم. در اولین ملاقاتم با ابلیس که همراه با ترس و لرز بود توافق نامه ای بین من و او نوشته شد که ذیلاً به عرض شما خوانندگان محترم می رسانم:

طبق این نوشته به تاریخ 24/10/1388 مقرر گردید بین طرفین مصاحبه یعنی خبرنگار مسلمان و ابلیس که در حین مصاحبه بی احترامی نسبت به طرف مقابل ننموده و از ناسزاگویی، عصبانیت، برهم زدن جلسه و توهین به اعتقادات یکدیگر جداً خودداری نمایند. همچنین ابلیس قبول نمود که در آنچه می گوید صادق و راستگو باشد!

                                                            امضاء خبرنگار مسلمان                                                                      امضاء ابلیس

v     به عنوان اولین سؤال می خواهم که خودت را معرفی کنی؟

من از طائفه جن ها هستم.1 و خیلی جلوتر از انسان خلق شده ام2 نام اول من (حارث) بود3 اما پس از آنکه سر و کارم با آدمیزاد افتاد، مرا (ابلیس) نامیدند و مشهورم به شیطان اما فراموش نشود که من رئیس شیاطین هستم. «اصولاً به هر موجود سرکش و موذی و طغیانگر شیطان می گویند به همین خاطر به میکروب ها هم در گذشته، شیطان می گفتند!»4

v     کمی بحث را خصوصی کنیم؛ درباره ازدواج و فرزندان خودت برای ما تعریف کن.

وقتی که زمان ازدواج من فرا رسید، خداوند از غضب، تکه آتشی را پدید کرد و از آن آتش همسری را برای من به وجود آورد.5   

  ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

            1- اجنه گروهی از مخلوقات خداوند هستند که قبل از انسان و از آتش خلق شده اند، جن ها در محلهای کم جمعیت و برخی از وادی ها سکونت دارند.

            آنها موجودات مادی بوده و روی زمین زندگی می کنند و غذا می خورند اما چون لطیف هستند خوراک ویژه دارند. «معارف قرآن، ص314 و 316»

            2- حجر، 27.

            3- سفینه البحار، ج 1، ماده بلس.

            4- تفسیر نمونه، ج 5، ص 407 و کافی، ج 6، ص 385.

            5- شیطان در کمینگاه، ص 28 و تفسیر دیگری هم وجود دارد در تفسیر برهان، ج 2، آیات سوره حجر. 

 

در مورد فرزندان هم باید بگویم که من هم مانند شما انسانها دارای فرزند و نسل هستم اما نه مانند آدمیان. در اینجا باید یادی کنم از «هام» که با دو واسطه فرزند من بود اما راه مرا ادامه نداد. او در کودکی به دست نوح توبه کرد. وی با همه پیامبران ملاقات کرد. و روزی هم نزد پیامبر اسلام آمد و از او خواست که قرآن را به او بیاموزد. پیامبر او را نزد حضرت علی (ع) فرستاد.

هام درباره علی(ع) پرسید و پیامبر گفت: « او وصی من است. » هام گفته بود: «نام او را در تورات و انجیل دیده ام و مبادا که امت تو از او روی گرداند که امتهای گذشته به دلیل روی گردانی از اوصیاء نابود شدند. » هام وقتی رفت دیگر برنگشت تا زمان جنگ صفین در لیله الهریر.2

و اما در مورد سخنی که تبذیرکنندگان را برادران شیطان معرفی کرده است. 3 به این دلیل که اینان حق خویشان و درماندگان را پایمان می کنند و اموال خود را هرچند از راه حلال به دست آورده باشند، در راه غیر صحیح مصرف می کنند.چنین کسانی با من رابطه برادری خواهند داشت.

v     هرچند ما برتری آتش بر خاک را قبول نداریم اما بالاخره این یک فرمان الهی بود، فکر نمی کنی عامل درونی دیگری در کار بوده است؟

خب بله! مهمترین عاملی که منجر به این عاقبت شد، حسادت من بود. الان هم اگر بنی آدم دست به کاری بزند که خداوند نگاه ویژه ای به او داشته باشد با دید حسادت به او می نگرم. مانند« نماز اول وقت خواندن»4. همین حسادت بود که منجر به «کبر و خود بزرگ بینی من شد و به خدا کفر ورزیدم».5

  ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

            1- ترجمه المیزان، ج 8، ص 57.

            2- البحار الانوار، ج 6، ص 83 و 99، لیله الهریر، آخرین شب از جنگ صفین بود که ماهها بین علی (ع) و معاویه در جریان بود. آن شب، سپاهیان معاویه

           بر اثر حمله شدید لشکریان امیرالمؤمنین (ع)، همچون سک، از ترس زوزه می کشیدند و می رفت که حکومت معاویه به طور کلی بر فنا رود که فریبکاران،

            قرآن را بر سر نیزه کرده و گروهی از لشکریان امام را فریب دادند. نیمه روز فردای آن شب کار به حکمیت کشیده شد.

           3- اسراء، 27.

           4- المواعظ العدیه، ص 304.

           5- بقره، 34.

 

کار شما فریب دادن است. برای انجام هر کاری مهارتی لازم است، چه مهارتهایی برای فریب دادن انسانها داری؟

بهتر است در جواب این سؤال، به سیاستهای اصولی خودم در همین راستا اشاره کنم:

1- ایجاد کمین و استفاده از غفلت انسانها:1 زرق و برق دنیا و هوی پرستی، زمینه های مساعد را برای ایجاد غفلت در بنی آدم فراهم می آورد.2

2- اقدامات تدریجی: چون فطرت انسان پاک است، ناگهان نمی تواند مرتکب گناهان فاحش شود لذا اقدامات فریبکارانه باید گام به گام باشد. در این راستا چند گام تدریجی پیش بینی شده است: گام اول، دوستی با آلودگان است. گام دوم، شرکت در مجالس آنهاست. گام سوم، ایجاد فکر گناه در ایشان است. گام چهارم، وسوسه کردن آنها است ؛  برای اینکه کارهای مشکوک و شبهه ناک را مرتکب شوند. گام پنجم، وادار کردن آنها است برای انجام گناهان کوچک و در آخر گام ششم وادار نمودن این گروه است به بدترین گناهان و خلافها.3

در این مسیر، من در ابتدا راه خودم را به انسان، آسان نشان می دهم و به تدریج او را به گردنه های دشوار می کشانم.4 با همین سیاست است که دین انسانها را گره گره باز می کنم و اجتماع آنها را به تفرقه می کشانم.5

3- هجوم جمعی: گاهی برای تحقق کاری مجبور هستم یاران و لشکریان خود را سواره و پیاده از هر سو فراخوانم تا در یک حمله همگانی و ناگهانی شرکت کنند.6

v     بالاخـره برای هـر کاری، ابـزار و وسایلی لازم است. تو و یارانت از چه ابزاری در مسیر اغواگری، بهره گیری می کنید؟

به این سخن خداوند توجه کنید که به من گفت: از ایشان هر کسی را که توانستی با آوای خود تحریک کن و با تمام لشگریان سواره و پیاده ات بر آنها احاطه کن و در اموال و اولاد با ایشان شریک شو و به وعـده های دروغ  آنـها را بفـریب و

  ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

            1- اعراف، 16.

            2- نهج البلاغه، خ 157.

           3- تفسیر نمونه، ج 14، ص 412.

           4-همان، خ 15.

           5- همان، خ 121.

           6-  نهج البلاغه، خ 10 و 22.

 

مغرور ساز.1

این پیام، مهمترین ابزارهای کاری مرا بیان کرده است. یکی از ابزارها، تبلیغاتی است که متناسب با هر زمانی انتخاب می شود.دیگری ابزارهای اقتصادی است که با شرکت در اموال، زمینه این برنامه ها را فراهم می سازم و اما استفاده از نیروی انتظامی که سریع عمل می کند- لشگر سواره- و جاسوسانی که- لشگر پیاده- زمینه هجوم را فراهم می سازند، از دیگر وسایل مورد نیاز من است2 که همگی را در اختیار دارم.

اما اگر بخواهم ابزارهایم را خیلی جزئی و شبیه شما ها بیان کنم باید بگویم که «دوستی با دنیا، تور من است».3 دوستی با زنان نامحرم، شمشیر من است.4 شرابخواری، تله من است.5

دوستی درهم و دینار- پول- تیر من است.6 بزرگترین کمند من و یارانم، دو چیز است: خشم و زنان هوی پرست.7

v     روی هم رفته چه افتخاراتی را برای خود قائل هستی؟

هر فتنه و فریبی که در عالم روی دهد باعث افتخار من است. «من قاتل هابیلم، سوار شونده کشتی نوحم، کشنده شتر صالحم، روشن کننده آتش بر ابراهیمم، طرح قتل یحیی هستم، به حرکت درآورنده وسایل جادو در برابر موسی هستم، سازنده گوساله سامری ام، صاحب اره برای کشتن زکریا هستم، همراهی کننده لشگر ابراهه ام، طراح قتل پیامبر در جنگ احد و حنین هستم، فراهم کننده لشگر صفینم، (برای جنگ با علی) ماجراجو در سقیفه ام، شتر عایشه ام،8 پیشوای منافقانم»9

همچنین، کاری کردم که قوم لوط به عمل لواط روی آوردند و این در حالی بود که قوم لوط بهترین قومی بود که خداوند جانشین گذشتگان کرده بود! 10

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

            1- اسراء، 64.

            2- تفسیر نمونه، ج 12، صص 184و 186.

           3- غررالحکم و دررالکلم، ج 1، ص 156.

           4- البحار الانوار، ج 73، ص 140.

           5-  همان.

           6- همان.

           7- معجم الفاظ غررالحکم و دررالکلم، ص 819.

           8- در زمان عمر، سلمان فارسی به شتر عایشه سنگ می زد و می گفت: او از اجنه است و نامش عسکر فرزند کنعان است. بعدها عایشه این شتر را برای 

           جنگ با علی (ع) خریداری کرد. (جمع النورین، مجلس دهم، ص 125.)

            9-  البحار الانوار، ج 60. ص 253.

           10- المحاسن، ج 1، ص 110.

 

همچنین من اولین کسی هستم که جرأت کردم با خدا مخالفت کنم.1 اولین کسی هستم که به خدا دروغ بستم.2 اولین کسی هستم که به موسیقی و غنا روی آوردم.3 اولین کسی هستم که جرأت کرده ام حسد را آشکار کنم.4 و البته اولین کسی هستم که مورد لعن جبرئیل و میکائیل و اسرافیل قرار گرفتم.5 نمی دانم شما از شاخ شیطان چیزی شنیده اید یا نه. پیامبر گفته بود: شاخ شیطان از «نجد»6 بیرون می آید. آیا می دانید این شاخ چه بود؟ فرقه وهابی قیام خود را از نجد آغاز کرد و این فرقه، شاخ من است ؛ چرا که برای دین شما و خود شما مسلمان ها خطرناک هستند.7 بسیاری از بلاهای آسمانی و زمینی و گرفتاریهایی که دامنگیر بنی آدم است، ناشی از فتنه انگیزیهای من و باعث افتخار برای من و یارانم است. همین افتخار برای من بس است که خداوند خطاب به بندگانش می گوید: آیا مرا وانهاده و شیطان و فرزندانش را دوست خود گرفته اید؟8

v     با توجه به صحبتهایی که تا کنون داشتی معلوم شد که تو و هوای نفس و دنیا، مثلث گمراهی را به وجود آورده اید و این به معنای راهوار شدن راه دوزخ است و به اصطلاح ما این یک نامردی است!آیا این طور نیست؟!

مسلماً این طور نیست. این حرفها فقط یک بهانه است! انسانها چون حوصله مبارزه با ما را ندارند دست به این توجیه ها می زنند که البته برای ما خوشایند است! به طور کلی خداوند برای انسانها سه دفاع قرار داده است:

1- عقل: همین عقل ممکن است در چنگ هوای نفس اسیر شود و به جای حکومت عقل، هوس فرمانروای عقل گردد.9

2- وحی: که پیامبران و جانشیان آنها مأمور تحقق آن هستند. عقل به عنوان پیامبر درونی و پیامبران به عنوان پیامبران بیرونی  با شناسایی راهکارهای گمراهی، انسانها را از پیمودن آن برحذر می کنند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

           1-  حجر،

           2-

           3- البحار الانوار، ج 60، ص

           4- همان، ص 222

           5-  همان، ص 278.

           6-  حجر یکی از شهرهای عربستان است.

           7- فرقه های وهابی و پاسخ

           8- کهف، 50

           9- همان، حکمت، 211.

 

 

3- فرشتگان: وقتی آدم متوجه شد که من از خداوند مهلت گرفته ام، از اینکه فرزندانش گرفتار دشمنی خطرناک شده اند به گریه افتاد، خداوند هم فرمود: من در برابر شیطان فرشته ای می آفرینم تا در مقابل وسوسه های آنها فرزندان تو را به نیکی فرا خواند. 1

پس می بینید که انسانها تنها نیستند. در حقیقت انسان در میان شیطان و هوای نفس و دنیا از یک طرف و عقل و وحی و فرشتگان از سوی دیگر قرار گرفته است. ما به سوی دوزخ می کشیم و آنها به طرف بهشت اما این انسان است که با قدرت اختیاری که خداوند به او داده است باید تکلیفش را روشن کند؛ نه ما اجبار می کنیم و نه آنها.

اضافه کنم به اینها قدرت بخشندگی خداوند را2 و توجه کنید به اینکه «گناه، یکی حساب می شود اما کار خیر، ده برابر می شود. آدم به خداوند گفت: در برابر آنچه به ابلیس دادی به من و فرزندانم چه می دهی؟ خداوند گفت: هر گناه یکی و هر حسنه ده برابر می دهم و تارسیدن جان به گلو گاه مجال توبه کردن می دهم و سوم اینکه من  می آمرزم و باکی هم ندارم.»3 پشتیبانی خداوند از بندگانش چیز کمی نیست؛ خداوند گفته است: اگر فضل و رحمت الهی نبود، جز عده کمی، همگی از شیطان پیروی می کردند.4 با این همه امکاناتی که در دست بشر است، بهشت در دسترس کامل اوست اما یک صفتی در بشر است به نام (غفلت) که تمام امید ما به آن سمت رفته است.

v     با تمام موفقیت هایی که برای خود قائل هستی آیا تاکنون احساس ناامیدی یا ناراحتی یا بیچارگی و درماندگی کرده ای؟

از آنجا که آرزوی من گمراهی تمام بنی آدم است طبیعتاً هدایت آنها موجب نگرانی و ناراحتی من می تواند باشد اما اگر بخواهم مشخصاً چند مورد مهم و تاریخی را نام ببرم باید بگویم که اولین ناامیدی من مربوط به اخراجم از درگاه خدا بود.پس از آن، از پذیرش توبه آدم- که پس از دویست سال گریه کردن صورت گرفت- ناراحت شدم .همچنین وقتی یوسف از دست زلیخا گریخت به شدت ناراحت شدم و همینطور زمانی که پیامبر اسلام، علی(ع) را به جانشینی خود منسوب کرد و زمانی که پس از روی گردانی از سجده، مورد لعن ملائکه واقع شدم و موقعی که پیامبر اسلام به نبوت مبعوث گردید و هنگامی که آیــه

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ[[

           1-  البحار الانوار، ج 60، ص 275.

           2-  زمر، 53.

           3- البحار الانوار، ج 60، ص 275.

           4- نساء، 86.

 

توبه نازل شد.1 در همه این اوقات نگرانی و ناراحتی من فوق العاده بود و اضافه کن زمانی را که شنیدم خداوند برای زیارت کنندگان قبر حسین بن علی(ع) اجر بالایی قرار داده است.2

وقتی آیه استغفار3 نازل شد- من به شدت نگرانم شدم- و به بالای کوه ثور رفته و بزرگان شیاطین را فراخواندم تا چاره اندیشند. نتیجه آن گردهمایی این شد که مردم را وعده دهیم و آرزومند سازیم که بعداً توبه کنند اما اندک اندک توبه را از یادشان ببریم.4

یکسری کارهای جزئی و روزمره هم هست که مایه ناراحتی شدید شیاطین است که متصدی گمراهی شخص بخصوصی هستند؛ مثلاً ازدواج یک شخص مجرد باعث می شود شیطان او فریاد و واویلا سر دهد که چرا دو سوم دینش را تضمین کرده است؟5 یا مثلاً وقتی دو نفر با هم آشتی می کنند لرزه بر اندام شیاطین آنها می افتد و از ناراحتی فریاد می کشند.6 با این وجود پیشرفتهای ما چشمگیر است و تا حد زیادی راضی هستم.

v     شنیده ایم در هنگام مرگ انسانها، یارانت را به سراغ آنها می فرستی؟ منظور از این اعمال، آن هم در آن لحظات حساس چیست؟

اینکه به شیاطین چنین دستوری داده ام درست است اما برای چه؟ باید بگویم که هر انسان مؤمنی نسبت به حفظ عقاید خود حتی در حال جان دادن کوشش می کند و قصد ما این است  که در این لحظات آخر با وسوسه های خود او را به شک و تردید نسبت به باورهای دینی خود وادار سازیم.7

ما می خواهیم او شهادتـین خود را نگوید.8 به خصوص نسبت به کسانی که به اهل بیت اعتقاد دارند حساســیت خاصی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

           1-  آل عمران، 135.

           2- شیطان در کمینگاه، ص 134.

           3- آل عمران، 135.

           4- البحار الانوار، ج 60، ص 197.

           5- همان، ج 100، ص 221.

           6- اصول کافی، ج 4، ص 45.

           7- سفینه البحار، ج 1، ص 99

           8- همان، ص 371.

داریم که لازم است از این اعتقاد باز داشته شوند اما متأسفانه در این خصوص ناکامی های فراوان داشته ایم.1

این ناکامی ها هنگامی ظاهر می شود که مرده را (تلقین میت) می کنند.2

گاهی با فرشته مرگ در آن لحظه کشمکش داریم؛ چرا که اگر شخصی به نمازهایش اهمیت دهد آن فرشته مانع از انجام وظیفه ما می گردد.2

v     همان طور که قبلاً گفتی تو و یارانت از اجنه هستید و خلقت شما با انسانها فرق می کند و از «دید انسانها مخفی هستید در حالی که شما انسانها را به خوبی می بینید؟4 سؤال من این است که آیا شماها می توانید به شکل انسان ظاهر شوید؟

همانطور که قبلاً گفتم یکی از پاداشهایی که از خداوند طلب کردم این بود که به هر شکلی که می خواهم درآیم.5 در جنگ بدر به صورت سراقه بن جعشم درآمدم6 و به مشرکان گفتم:  هیچ کس امروز نمی تواند بر شما چیره شود و تا توانستم آنها را به نبرد تشویق نمودم اما دیری نپائید که خیل فرشتگان را دیدم که برای عذاب مشرکان و کمک به مسلمانان فرود آمدند لذا پا به فرار گذاشتم و به مشرکان گفتم که من چیزهایی می بینم که شما نمی بینید.7

از اینها گذشته من در بیعت عقبه8 به صورت منبه بن حجاج درآمدم و فریاد کردم تا مشرکان باخبر شوند اما پیامبر مردم را دلداری داد و گفت: نترسید صدای او به کسی نمی رسد.

همچنین در دارالندوه9 وقتی مشرکان نقشه قتل پیامبر را می ریختند من به صورت پیرمردی از اهل نجد وارد مجلـس شدم تا

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

           1-  همان، ج 6، ص 173.

           2- مستحب است هنگام دفن و پس از آن، معارفی را به مرده تلقین کنند. این معارف و عبارتهایی که بر سر جنازه و قبر مرده، خطاب به او گفته می شود

            اعتراف است به وجود و یگانگی خداوند و قبول امامان معصوم (ع).

           3- وسائل الشیعه، ج 3، ص 79.

           4- اعراف، 27.

           5- همان، ج 60، ص 274.

           6- سفینه البحار، ح 1، ماده بلس.

           7- انفال، 48.

           8-  در سال سیزدهم بعثت پیامبر اسلام (ع، 73 نفر از مردم یثرب (مدینه) در معنی، کنار جمره عقبه به طور مخفیانه با پیامبر اسلام ملاقات و سپس

           بیعت کردند و  این زمینه ای شد تا پیامبر گرامی، به مدینه هجرت کند.

       9- خانه ای بود در مکه که سران قریش، مشورتهای خود را تا قبل از فتح مکه در آنجا انجام می دادند.

 

به آنها مشورت دهم.1 و همچینن پس از رحلت پیامبر اسلام به صورت مغیره بن شعبه درآمدم و فریاد زدم: نگذارید حکومت به بنی هاشم برسد شما خودتان حکومت را به چنگ آورید و مانند پادشاهان آن را به فرزندانتان به ارث گذارید.2

از اینها گذشته من بر پیامبران بسیاری به صورت انسان ظاهر شده و با آنها به گفتگو پرداخته ام.

v     برویم به سراغ پیامبران و اولیاء الهی؛ در تاریخ به مواردی برمی خوریم که تو با پیامبران ملاقاتهایی داشته ای و با بزرگان سخنانی رد و بدل کرده ای اگر موافقی به این موارد اشاره ای داشته باش.

بله درست است. در ابتدا اشاره می کنم به شکرگزاری بی اندازه ایوب که حسادت مرا برانگیخته بود. به همین خاطر من به خدا گفتم: ایوب به خاطر خودت تو را شکر نمی کند بلکه به خاطر اموال و نعتمهایی است که به او داده ای و اگر از او بگیری دیگر شکر نمی کند؛ آنگاه از خداوند خواستم که مرا بر اموال او مسلط سازد و وقتی چنین شد من و یارانم بر زراعت ایوب دمیدیم و آنها را از بین بردیم اما بر شکرگزاری ایوب افزوده شد!

ما چارپایان او را از بین بردیم و باز هم بر شکرگزاری او افزوده گردید. این بار ساختمان را بر سر دوازده پسر ایوب خراب کرده و آنها را کشتیم اما ایوب گفت: خدایا شکرت، روزی دادی و روزی گرفتی.3 پس از آن خودش رفتیم و کاری کردیم که تمام بدنش زخم برداشت تا جایی که نتوانست در شهر بماند چند روز بعد من پیش ایوب رفتم و گفتم: چه گناهی کرده ای که خدا تو را اینگونه مبتلا کرده است؟ ایوب که از قصد ما برای نا امید کردنش از رحمت خدا آگاه بود با خونسردی و رضایت گفت: هیچ.4 باید اعتراف کنم که در این مبارزه شکست خوردم.

روزی هم وقتی موسی به کوه طور می رفت خودم را به او رساندم و گفتم: می خواهم چند پند به تو بیاموزم در ابتدا موسی که به من گمان بد داشت تقاضای مرا نپذیرفت تا اینکه جبرئیل از موسی خواست به حرفهایم گوش دهد و آنگاه به موسی گفتم: اولین پند من این است که در صدقه دادن عجله کن وگرنه پشیمانت می کنم. دوم اینکه با زنان نامحرم خلوت مکن که من نفر سوم شما خواهم بود. سوم این که خشم مکن که آن آرزوی من است در اولاد آدم. چهارم اینکـه به حـرام نزدیک نشو که

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

           1-  سفینه البحار، ج 1، ماده بلس.

           2- البحار الانوار، ج 60، ص 233.     

           3-  حیوه القلوب، ج 1، ص 201.    

           4- همان، صص 203 و 206.       

 

من تو را درون آن می اندازم. از این به بعد قصد داشتم سخنان فریب دهنده بزنم که جبرئیل بلافاصله، موسی را آگاه ساخت و گفت: دیگر به سخنانش گوش نکن، به خاطر این کار از جبرئیل ناراحت شدم.1چرا که چند نصیحت بسیار مفید را به طور مجانی فاش ساختم بدون اینکه به مقصودم برسم.

روز دیگر در حالی که کلاه رنگارنگی بر سر داشتم به موسی برخورد کردم. به من گفت: این چیست که بر سر داری؟ گفتم: با آن دل آدمیزاد را می ربایم. گفت: چه گناهی است که با آن بر انسان مسلط می شوی؟ گفتم: از خود راضی و خشنود شود و اعمال نیک خود را بزرگ و گناهانش را کوچک شمرد.2

خاطره دیگری که از موسی به یاد دارم و برایم تلخ بود این است که پیش موسی آمدم و گفتم: نزد خدا از من شفاعت کن که مرا بیامرزد. موسی به خداوند گفت و خداوند نیز پیغام داد که: به ابلیس بگو نزد قبر آدم رود و بر آن سجده کند. من هم با همان تکبر همیشگیگفتم: آن روز که زنده بود بر آن سجده نکردم. حالا که مرده است من هرگز چنین نمی کنم. 3

و اما از یحیی بگویم که در میان پیامبران، من بیش از از همه با او مأنوس بودم روزی که به دیدارش آمده بودم به من گفت: ای ابومره، دامهای خود را بیان کن، من فردای آن روز با وضع بسیار عجیبی پیش او آمدم و یک به یک دامهایم را بیان کردم و از همه بیشتر روی زنان به عنوان تله بزرگم تأکید کردم.

در پایان به او گفتم: یک خصلت، در تو وجود دارد که مرا امیدوار کرده و آن این است که پس از سیر شدن از غذا چند لقمه بیشتر می خوری و این خصلت مرا به تو امیدوار کرده است.

ای کاش این حرف را نمی زدم زیرا یحیی در جوابم گفت: من قسم می خورم که دیگر سیر غذا نخورم و من با ناراحتی گفتم: من هم عهد می کنم که دیگر کسی را نصیحت نکنم. این را گفتم و رفتم و دیگر پیش او نیامدم. 4

و اما از نوح بگویم که با نفرینش زحمت ما را کم کرد و بسیاری را به دوزخ فرستاد. روزی پس از آن که همه غرق شدند و طوفان خوابید پیش او رفتم و گفتم: می خواهم تو را نصیحت کنم. نوح در ابتـدا از بی،م گمراهی، با من، هم صحبت نشد تــا

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

           1-  شیطان در کمینگاه، ص 255.

           2-  البحار الانوار، ج 60، ص 259.   

           3- همان، ص 280 و 281.      

           4- همان، ج 60، ص 224.       

           

 اینکه ندای وحی به او این اجازه را داد. پس به او گفتم: ای نوح مبادا که از افراد بخیل، حریص، حسود، جبار و عجول باشی که اگر کسی این طور باشد مانند توپ او را به این سو و آن سو می اندازم.1

یک بار در ملاقاتی که با او داشتم به وی خاطرنشان کردم که مرا در سه جا یاد کند که در آنجاها من به بنی آدم بسیار نزدیک هستم؛ هنگام خشم، هنگام داوری بین دو نفر و هنگام تنها شدن با زن نامحرم. 2

در مورد سلیمان که پادشاهی دنیا را برعهده داشت جریانی دارم ذکر آن جالب است. روزی شیاطین که در دستگاه سلیمان اجباراً کار می کردند و به حمل سنگ مشغول بودند پیش من آمدند و شکایت کردند که خیلی در زحمتند. به آنها دلداری داده و گفتم:حداقل در بازگشت، چیزی حمل نمی کنید و راحت هستید. باد خبر این ملاقات را به گوش سلیمان رساند و او هم دستور داد که این شیاطین در راه بازگشت گل حمل کنند: در ملاقات بعدی، آنها شکایت کردند که رمقی نداریم. به آنها گفتم: ناراحت نباشید حداقل شبها را استراحت می کنید و این یک غنیمت است. باز باد، این خبر را به گوش سلیمان رساند و او هم دستور داد که شبها هم کار کنند. 3 و بدین صورت کار آنها خرابتر شد. در خصوص ابراهیم و اسماعیل هم جریان ما باز می گردد به زمانی که ابراهیم، اسماعیل را به قربانگاه می برد. در آن حال برای منصرف کردن ابراهیم از این کار به او نزدیک شده و گفتم چه شده که می خواهی جوان زیبایت را بکشی؟ ابراهیم گفت: این دستور خداست که در خواب به من ابلاغ کرده است. گفتم: این خواب اثر ندارد و خواب شیطانی است. ابراهیم که مرا شناخته بود گفت: تو شیطان هستی و تمام انحرافها زیر سر تو است. ابراهیم پس از این سخن هفت سنگ به من زد و من مجبور شدم ناپدید شوم4 و به سراغ اسماعیل بروم. به اسماعیل گفتم: پدرت برای کشتن تو را می برد. اسماعیل گفت: نه او چنین نمی کند. گفتم: او چنین خواهد کرد زیرا خدایش گفته است. اسماعیل هم در جواب، قاطعانه گفت: پس چه بهتر که چنین کند.5 از آنجا به سراغ هاجر رفتم و گفتم که ابراهیم می خواهد به دستور خدایش، پسر زیبای تو را بکشد. هاجر که فهمیده بود من شیطانم گفت: اگر خدا گفته من هم راضی ام و

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

           1-  همان، ج 69، ص 195.

           2-  سفینه البحار، ج 1، ماده بلس.

           3- واژه های قرآن، ص 155.      

           4- شیطان در کمینگاه، ص 145.

           5- همان، ص 247.

 

آنگاه در را بر روی من بست.1

جرجیس پیامبر هم روزی از در موعظه درآمد و به من گفت: تو که می دانی حق چیست چرا به گمراهی مردم دست می زنی؟ در جواب گفتم: اگر تمام دنیا و آنچه در آن است به من بدهند تا دست از گمراهی بردارم، هرگز نمی پذیرم چرا که لذا گمراه کردن یک نفر را به لذت تمام دنیا ترجیح می دهم.2

و اما در مورد عیسی بگویم: یک بار قصد کردم که او را مغرور سازم لذا پیش او رفتم و گفتم: تو آن بزرگی هستی که خدا تو را بدون پدر خلق کرد. گفت: بزرگی از آن خداوندی است که چنین کرد. گفتم: تو بزرگی هستی که در کودکی سخن گفتی. گفت: خداوندی بزرگ است که مرا به سخن آورد. گفتم: تو به مقامی رسیده ای که مریض را شفا و پرندگان گلی را به پرواز در می آوری. گفت: بزرگی از خدایی است که به اذن او شفا می دهم و با قدرت او پرواز صورت می گیرد.

روزی هم بر بالای کوه با عیسی ملاقات کرده و گفتم: خودت را پرت کن اگر راست می گویی خداوند تو را نگه می دارد. گفت سزاوار نیست بنده، خدواند را امتحان کند بلکه این خداست که بندگانش را امتحان می کند.3 و اما در مورد پیامبر شما یعنی پیامبر اسلام...

v     خوب، از برخی پیامبران سخن گفتی اما برویم سراغ اهل بیت محمد (ص) سخنی، خاطره ای و مطلبی، اگر داری برای خوانندگان ما بازگو نما؟

ابتدا از علی بن ابیطالب بگویم، وقتی آسمانها بودم زمانی که نور او به وجود آمد همه ملائکه به سجده افتادند.4 روزی هم به شکل یک پیرمردی از کنار علی و پیامبر، پس از سلام کردن گذشتم، شنیدم که علی آرزوی کشتن مرا کرد، من برگشتم و به او گفتم، یا علی! در حق من ظلم کردی چرا که من در نطفه کسی که تو را دوست داشته باشد شرکت نمی کنم.5

و اما بگویم از روز غدیر و زمانی که پیامبر علی را جانشین خود کرد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

          1-  همان، ص 242.

           2-  سفینه البحار، ج 1، ماده بلس.

           3- البحار الانوار، ج 60، ص 252.    

           4- تفسیر نمونه، ج 6، ص 125.

           5- البحار الانوار، ج 60، ص 237.

درآن زمان بسیاری از شیاطین خاک بر سر خود ریختند و گفتن: گره ای بسته شد که تا روز قیامت باز نخواهد شد. من آنها را دلداری داده و گفتم این طور نیست، گروهی از این مردم وعده هایی به من داده اند که امیدوار کننده است.1

در مورد این خاندان  اگر بخواهم صحبت کنم بحث به درازا می کشد اما این نکته نباید مخفی بماند که «من از به دنیا آمدن اینان خیلی ناراحت می شوم- زیرا در برابر من که گمراه کننده ام، پرچم هدایت را به دست می گیرند- اما از آن طرف هم من مایل نیستم آنها را بکشم و نابود سازم زیرا به واسطه وجود آنها، ما موجود هستیم و اگر آنها، نباشند قیامت بر پا شده و ما زودتر به دوزخ می رویم.»2 به لحاظ وظیفه ای که در هدایت انسانها دارند به شدت با آنها دشمن هستم به همین خاطر «به شیاطین دستور داده ام تا کاری کنند که مردم با این خانواده دشمنی نمایند.»3 زیرا دوستی با این خاندان و پیروی از آنها بهشت را ضمانت می کنند «تا جایی که خود من هم به شفاعت آنها طمع ورزیده ام. یکبار که با خودم خلوت کرده بود، گفتم خدایا اگر مرا داخل آتش کنی آنگاه تو را به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین می خوانم تا در آتش داخل نکنی و با آنها محشورم گردانی. در این حال یکی از زنان مسلمان از طائفه اجنه که شاهد حال من بود جلو آمد و از من پرسید: تو با این اسامی در کجا آشنا شده ای؟ و من به او گفتم که هفت هزار سال قبل از خلفت آدم آنها را برساق عرش دیده ام و دانستم که آنها گرامی ترین خلق خدا هستند.»4

با این حال شما باور کنید که من طاقت شنیدن فضیلت اهل بیت را ندارم.5 و ندارم و ندارم.

v     خوب حالا خوب است کمی به مسائل متفرقه بپردازیم. برای ما بگو از شیطان پرستها چه می دانی؟

عده ای مجسمه من را درست کرده و آن را عبادت می کنند و دلیلشـان هم این است که معبودشان کسی است که همه

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

          1- سفینه البحار، ج 1، ماده بلس.

           2- البحار الانوار، جخ 60. ص 249.

           3- ریاحین الشریعه، ج 3، ص 65.

           4- البحار الانوار، ج 91، ص 20 و ج 60، ص 216.

           5- سفینه البحار، ج 1، ماده بلس.

 

لذتها را حلال شمرده است و زندگی را به کام آنها خوش کرده است عده ای از آنها در نیویورک زندگی می کردند.1 گروهی هم به نام (یزیدیه) مرا می پرستند و معتقدند که بالاخره من با خدا صلح خواهم کرد. این نادان ها که البته مورد رضایت من هستند، به من، بیشتر از پیامبران، اعتماد دارند.

تعدادی از آنها در دو روستا در سوریه، ساکن هستند.2 اما محل اصلی سکونت آنها در اطراف شهر موصل عراق است و خوشبختانه در سایر مناطق از جمله ایران- کرمانشاه- و ارمنستان با نام های دیگر وجود دارند. 3

اما از نظر من هر کسی وسوسه های من و یارانم را بپذیرد و لحظه و لحظه زندگی اش را با وسوسه های فریبنده من سپری کند شیطان پرست است هر چند در برابر مجسمه من به عبادت نپردازد. همچنین من خبر دارم که گروههایی در طول تاریخ قصد داشتند که مرا از گناه تبرئه کنند.4

راستی نوبتی هم باشد نوبت هنر است!چه نوع موسیقی گوش می کنی؟

گفتی موسیقی و دلم را هوایی کردی! از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان؟!من عاشق موسیقی ام.چند سالی است که یک موسیقی  ابداع کردم و اسمش را به نام نامی خودم گذاشته ام موسیقی شیطانی!من هم ترانه سرا و هم نوازنده ام!

احسنت!حالا چه ترانه هایی می سرایی؟!چه سازی می نوازی؟!

مضمون ترانه هایم وسوسه و هیجان است ولبریز از کلمات وسوسه انگیز!تخصص من در نوازندگی جاز است!می دانید که جاز از مو سیقی Yidish یهودیان گرفته شده.لا به لای اهنگ هایم صدای دل نواز جیغ و فریاد حیوانات جنگلی و صداهای شهوانی موج می زند که با چندین نت احساساتی در هم امیخته شده!جالب اینجاست که اگر همین نت ها بدون استتار وارد خانه های مردم میشد،با نفرت تمام انرا بیرون می کردند ولی حالا اکثر جوانان امریکایی،عاشق مو سیقی من هستند!

خواننده مورد علاقه ات کیست؟

مایکل جکسون عزیزم!که یک یهودی بود و دوستداران موسیقی من او را از تمام مقدسین کلیسا بر تر دانستند!راستی یاد یک خاطره افتادم!یک روز بیتل ها-یکی از گروه های شیطان پرستی-به شوخی گفتند از خدا هم معروفترند!ولی حالا گروه های شیطان پرستی عملا پرچم جنگ با خدا را به دست گرفتند و اخلاق قوم لوط را احیا کردند!

حتماً نام «شیطان بزرگ» را شنیده ای، نظرت چیست؟

یکی از بندگان بزرگ خدا5 آمریکا را شیطان بزرگ خواند. شیطان پرستها وقتی این حکایت را شنیدند ناراحت شدند که چرا به معبود آنها اهانت شده است.6 اما خود من افتخار می کنم که از میان بی آدم کسانی را تربیت کرده ام که گویا از خود من هم پیشی گرفته اند و کاسه داغ تر از آش هستند!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

          1- واژه های قرآن، ص 157.

           2- اعلام القرآن، ص 86.

           3- چهره شیطان در قرآن، ص 98. یزدیدیه به عنوان یک فرقه منحرف که جمعیت آنها به صد هزار نفر هم نمی رسد، ریشه در ترسی دارد که در زمان

          های دوردست، مردم از اجنه داشتند به خصوص در بیابان ها که چنین ترسی موجب نذر و عبادت به درگاه اجنه می شد. این گروه از عقاید و رسومات

          مخصوص برخورد دارند. براساس عقاید آنها، اگر بشنوند مسلمانی می گوید: «اعوذبالله من الشیطان الرجیم» باید او را بکشند و سپس خود را بکشند.

          «همان، ص 95.» البته باید قبول کرد که این گونه عقایدی بی پایه و افراطیاً در گذر ایام، تعدیل و یا از میان می رود.

           4- نگاه کنید به دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج 2، ص 600 تا 604.

           5- امام خمینی (ره)

          6- واژه های قرآن، ص 156.

 

حالا خوب است از مرگ خودت تعریف کن، کِی و چگونه می میری؟

همان طور که قبلاً اشاره کردم من از خلقت مهلت خواستم که زنده بمانم.1

وقت مهلت من تمام شد و کار دنیا به آخر رسید «خداوند به عزرائیل که رئیس فرشتگاه مرگ است دستور می دهد که جان مرا بگیرد. از همه بدتر به عزرائیل دستور می دهد که سختی و تلخی و مستی جان کندن که به اولین تا آخرین انسانها چشانده، یکجا به من بچشاند.» 2

البته بارها بر اثر کشمکشهایی که بین ما و فرشتگان پیش آمده تا مرز تلف شدن پیش رفته ام اما هر بار به خاطر مهلتی که از خدا گرفته بودم جان سالم به در بردم. 3

v     یک درخواستی داشتم که شاید تعجب کنی و آن این است که تو به عنوان یک عالم و دانشمند هر چند که گمراه هستی، ما انسانها را نصیحت کن؛ شاید نصیحت دشمن کارگر افتد.

همان طور که قبلاً شرح دادم من در ملاقات با پیامبران سخنانی اظهار کردم که می تواند برای شما نصیحت باشد. اما در هر صورت چند نکته دیگر را بیان می کنم:

یکی این که با جماعت شیطان مانند غریبه ای باشید در برخورد با سگ گله که چون سگ حمله کند، به صاحب سگ پناه می برید، بنابراین از شر ما به پروردگارمان یعنی خداوند متعال، پناه ببرید تا در امان باشید.4

البته خداوند هم، همین دستور را به بندگانش داده است. 5 و دیگر اینکه در دنیا به آنچه شما را کفایت می کند، قانع باشید. و برای رسیدن به آخرتتان از دوستی علی بن ابیطالب کمک بگیرید و با دشمنانش دشمن باشیـد؛ من در هفـت آسمــان خدا را

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

          1-  حجر، 35 و 36.

           2-  شیطان در کمینگاه، ص 158.

           3-  البحار الانوار، ج 91، ص 12.

           4-  سفینه البحار، ج 8، ماده وسوس.

           5-  اعراف، 200 و مؤمنون، 97.

            عبادت و در هفت زمین معصیت کردم و در همه اینها هیچ ملک مقرّب و پیامبری را ندیدم مگر اینکه به وسیله علی به خدا نزدیک شده بود.1

v     تو در این مصاحبه پرده از مهارتها و راه و رسم فریبکاریت برداشتی و در آخر هم انسانها را نصیحت کردی و به طور کلی چیزهایی گفتی که واعظان همواره بر گوش خلق می خوانند؛ فکر نمی کنی اینگونه سخنان، نتیجه ای عکس دلخواه تو را بدهد و بعدها از اینکه با ما مصاحبه کردی پشیمان شوی؟

اصلاً این طور نیست. شما مطمئن باشید ما به کمک هوای نفس و چهره زیبای دنیا، همه را فریب می دهیم، «غیر از بندگان مخلص خدا»2 پرده پوشی هم نمی کنیم.

اگر رحمت خدا به بندگانش نبود من و یارانم می توانستیم همه را دوزخی کنیم. من از آدمی در عجبم که مدّعی است خداوند را می پرستند اما از او نافرمانی می کند و آنسو ادعا می کند دشمن من است اما از من اطاعت می کند.

بنی آدم، بسیار موعظه شنیده اما به راه من بازگشته و بسیار حوادث و عاقبت نابخیری از همنوعانش دیده اما باز هم عبرت نگرفته و به قول شخصیت بزرگ شما3 عبرتها چه بی شمار و عبرت گیرندگان چه کم هستند. 4

البته ممکن است عده ای به خود آیند که در آن صورت ما با فشارهای بیشتر سعی در عادی کردن اوضاع خواهیم کرد. در هر صورت این مصاحبه این امتیاز را برای من داشت که توانستم خودم و برنامه هایم را معرفی کنم.

v     من هم در پایان این مصاحبه بسیار سخت، خوشحال هستم که توانستم زوایای فریبکاری شیطان را آشکار سازم؛ باشد که افرادی به خود آیند و از جمله خود من و البته از این جهت هم خوشحال هستم که لحظات انجام این مصاحبه از شرّ وسوسه های شیاطین محفوظ بودم.

و صد البته اینطور نیست. از کجا معلوم که این مصاحبه را من تشکیل نداده باشم؟ همین قدر که شما با نوشتن این کتاب، به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

          1-  البحار الانوار، ج 60، ص 253.

           2-  حجر، 400.

           3- حضرت علی (ع)

           4-  نهج البلاغه، حکمت 295.

 

غرور تازه ای می رسی برای من کافی است. من برای انحراف شماها، گاهی به اندازه عمر خودتان تلاش می کنم تا بتوانم به

نتیجه مطلوب برسم و اگر نتوانم کسی را جهنمی کنم، سعی می کنم با برنامه های خود، شما را از درجه های بالای بهشت، به پایین بکشانم. آیا این یک موفقیت شیطانی نیست؟

اگر قرار باشد انسانهای ضعیفی مانند تو، از من حرف بکشند و من نتوانم، روی آنها اثر منفی بگذارم پس باید دکانم را جمع کنم بنابراین خیلی هم خوشحال نباش!!

وای وای وای ...