باید کاری کرد

وبگاه شخصی حسن عبدالصمد

باید کاری کرد

وبگاه شخصی حسن عبدالصمد

با خدا نسبتی دارید !

| جمعه, ۱۲ شهریور ۱۳۸۹، ۰۱:۳۸ ب.ظ | ۰ نظر

با خدا نسبتی دارید !

یکی از بستگان خدا  : شب کریسمس بود و هوا سرد و برفی . پسرک در حالی که پاهای برهنه اش را روی برف جابه جا می کرد تا شاید سرمای برفهای کف پیاده رو کمتر آزارش بدهد ، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه به داخل نگاه می کرد . در نگاهش چیزی موج می زد ، انگاری که با نگاهش نداشته هایش رو از خدا طلب می کرد ، انگاری با چشم هاش آرزو می کرد .

خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت کمی مکث کرد و نگاهش به پسرک محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه چند دقیقه بعد در حالی که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد . آهای آقا پسر ! پسرک برگشت و به سمت خانم رفت . چشمانش برق می زد وقتی آن خانم کفش ها رو به او داد . پسرک با چشم های خوشحالش و با صدای لرزان پرسید :

ـ شما خدا هستید؟

ـ نه پسرم ، من تنها یکی از بندگان خدا هستم

ـ آهان می دانستم که با خدا نسبتی دارید !

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">