باید کاری کرد

وبگاه شخصی حسن عبدالصمد

باید کاری کرد

وبگاه شخصی حسن عبدالصمد

مصا حبه با شیطان

| چهارشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۸۹، ۱۰:۲۵ ق.ظ | ۰ نظر

مصا حبه با شیطان

      توافق نامه

به استحضار خوانندگان محترم این مصاحبه می رسانم که از اولین تلاش ما برای مصاحبه با رئیس الشیاطین، ابلیس، تا کنون 4 سال می گذرد. وقتی در ماه گذشته خبر رسید که ابلیس آماده مصاحبه است ، به خودم لرزیدم  ؛ چرا که با کسی مواجه می شدم که خود اولین گمراه شده و بزرگترین گمراه کننده است. با استعانت از خدای بزرگ و پناه بردن به ذات مقدسش و توکل بر قدرتش، خود را آماده این امر مهم کردم. در اولین ملاقاتم با ابلیس که همراه با ترس و لرز بود توافق نامه ای بین من و او نوشته شد که ذیلاً به عرض شما خوانندگان محترم می رسانم:

طبق این نوشته به تاریخ 24/10/1388 مقرر گردید بین طرفین مصاحبه یعنی خبرنگار مسلمان و ابلیس که در حین مصاحبه بی احترامی نسبت به طرف مقابل ننموده و از ناسزاگویی، عصبانیت، برهم زدن جلسه و توهین به اعتقادات یکدیگر جداً خودداری نمایند. همچنین ابلیس قبول نمود که در آنچه می گوید صادق و راستگو باشد!

                                                            امضاء خبرنگار مسلمان                                                                      امضاء ابلیس

v     به عنوان اولین سؤال می خواهم که خودت را معرفی کنی؟

من از طائفه جن ها هستم.1 و خیلی جلوتر از انسان خلق شده ام2 نام اول من (حارث) بود3 اما پس از آنکه سر و کارم با آدمیزاد افتاد، مرا (ابلیس) نامیدند و مشهورم به شیطان اما فراموش نشود که من رئیس شیاطین هستم. «اصولاً به هر موجود سرکش و موذی و طغیانگر شیطان می گویند به همین خاطر به میکروب ها هم در گذشته، شیطان می گفتند!»4

v     کمی بحث را خصوصی کنیم؛ درباره ازدواج و فرزندان خودت برای ما تعریف کن.

وقتی که زمان ازدواج من فرا رسید، خداوند از غضب، تکه آتشی را پدید کرد و از آن آتش همسری را برای من به وجود آورد.5   

  ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

            1- اجنه گروهی از مخلوقات خداوند هستند که قبل از انسان و از آتش خلق شده اند، جن ها در محلهای کم جمعیت و برخی از وادی ها سکونت دارند.

            آنها موجودات مادی بوده و روی زمین زندگی می کنند و غذا می خورند اما چون لطیف هستند خوراک ویژه دارند. «معارف قرآن، ص314 و 316»

            2- حجر، 27.

            3- سفینه البحار، ج 1، ماده بلس.

            4- تفسیر نمونه، ج 5، ص 407 و کافی، ج 6، ص 385.

            5- شیطان در کمینگاه، ص 28 و تفسیر دیگری هم وجود دارد در تفسیر برهان، ج 2، آیات سوره حجر. 

 

در مورد فرزندان هم باید بگویم که من هم مانند شما انسانها دارای فرزند و نسل هستم اما نه مانند آدمیان. در اینجا باید یادی کنم از «هام» که با دو واسطه فرزند من بود اما راه مرا ادامه نداد. او در کودکی به دست نوح توبه کرد. وی با همه پیامبران ملاقات کرد. و روزی هم نزد پیامبر اسلام آمد و از او خواست که قرآن را به او بیاموزد. پیامبر او را نزد حضرت علی (ع) فرستاد.

هام درباره علی(ع) پرسید و پیامبر گفت: « او وصی من است. » هام گفته بود: «نام او را در تورات و انجیل دیده ام و مبادا که امت تو از او روی گرداند که امتهای گذشته به دلیل روی گردانی از اوصیاء نابود شدند. » هام وقتی رفت دیگر برنگشت تا زمان جنگ صفین در لیله الهریر.2

و اما در مورد سخنی که تبذیرکنندگان را برادران شیطان معرفی کرده است. 3 به این دلیل که اینان حق خویشان و درماندگان را پایمان می کنند و اموال خود را هرچند از راه حلال به دست آورده باشند، در راه غیر صحیح مصرف می کنند.چنین کسانی با من رابطه برادری خواهند داشت.

v     هرچند ما برتری آتش بر خاک را قبول نداریم اما بالاخره این یک فرمان الهی بود، فکر نمی کنی عامل درونی دیگری در کار بوده است؟

خب بله! مهمترین عاملی که منجر به این عاقبت شد، حسادت من بود. الان هم اگر بنی آدم دست به کاری بزند که خداوند نگاه ویژه ای به او داشته باشد با دید حسادت به او می نگرم. مانند« نماز اول وقت خواندن»4. همین حسادت بود که منجر به «کبر و خود بزرگ بینی من شد و به خدا کفر ورزیدم».5

  ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

            1- ترجمه المیزان، ج 8، ص 57.

            2- البحار الانوار، ج 6، ص 83 و 99، لیله الهریر، آخرین شب از جنگ صفین بود که ماهها بین علی (ع) و معاویه در جریان بود. آن شب، سپاهیان معاویه

           بر اثر حمله شدید لشکریان امیرالمؤمنین (ع)، همچون سک، از ترس زوزه می کشیدند و می رفت که حکومت معاویه به طور کلی بر فنا رود که فریبکاران،

            قرآن را بر سر نیزه کرده و گروهی از لشکریان امام را فریب دادند. نیمه روز فردای آن شب کار به حکمیت کشیده شد.

           3- اسراء، 27.

           4- المواعظ العدیه، ص 304.

           5- بقره، 34.

 

کار شما فریب دادن است. برای انجام هر کاری مهارتی لازم است، چه مهارتهایی برای فریب دادن انسانها داری؟

بهتر است در جواب این سؤال، به سیاستهای اصولی خودم در همین راستا اشاره کنم:

1- ایجاد کمین و استفاده از غفلت انسانها:1 زرق و برق دنیا و هوی پرستی، زمینه های مساعد را برای ایجاد غفلت در بنی آدم فراهم می آورد.2

2- اقدامات تدریجی: چون فطرت انسان پاک است، ناگهان نمی تواند مرتکب گناهان فاحش شود لذا اقدامات فریبکارانه باید گام به گام باشد. در این راستا چند گام تدریجی پیش بینی شده است: گام اول، دوستی با آلودگان است. گام دوم، شرکت در مجالس آنهاست. گام سوم، ایجاد فکر گناه در ایشان است. گام چهارم، وسوسه کردن آنها است ؛  برای اینکه کارهای مشکوک و شبهه ناک را مرتکب شوند. گام پنجم، وادار کردن آنها است برای انجام گناهان کوچک و در آخر گام ششم وادار نمودن این گروه است به بدترین گناهان و خلافها.3

در این مسیر، من در ابتدا راه خودم را به انسان، آسان نشان می دهم و به تدریج او را به گردنه های دشوار می کشانم.4 با همین سیاست است که دین انسانها را گره گره باز می کنم و اجتماع آنها را به تفرقه می کشانم.5

3- هجوم جمعی: گاهی برای تحقق کاری مجبور هستم یاران و لشکریان خود را سواره و پیاده از هر سو فراخوانم تا در یک حمله همگانی و ناگهانی شرکت کنند.6

v     بالاخـره برای هـر کاری، ابـزار و وسایلی لازم است. تو و یارانت از چه ابزاری در مسیر اغواگری، بهره گیری می کنید؟

به این سخن خداوند توجه کنید که به من گفت: از ایشان هر کسی را که توانستی با آوای خود تحریک کن و با تمام لشگریان سواره و پیاده ات بر آنها احاطه کن و در اموال و اولاد با ایشان شریک شو و به وعـده های دروغ  آنـها را بفـریب و

  ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

            1- اعراف، 16.

            2- نهج البلاغه، خ 157.

           3- تفسیر نمونه، ج 14، ص 412.

           4-همان، خ 15.

           5- همان، خ 121.

           6-  نهج البلاغه، خ 10 و 22.

 

مغرور ساز.1

این پیام، مهمترین ابزارهای کاری مرا بیان کرده است. یکی از ابزارها، تبلیغاتی است که متناسب با هر زمانی انتخاب می شود.دیگری ابزارهای اقتصادی است که با شرکت در اموال، زمینه این برنامه ها را فراهم می سازم و اما استفاده از نیروی انتظامی که سریع عمل می کند- لشگر سواره- و جاسوسانی که- لشگر پیاده- زمینه هجوم را فراهم می سازند، از دیگر وسایل مورد نیاز من است2 که همگی را در اختیار دارم.

اما اگر بخواهم ابزارهایم را خیلی جزئی و شبیه شما ها بیان کنم باید بگویم که «دوستی با دنیا، تور من است».3 دوستی با زنان نامحرم، شمشیر من است.4 شرابخواری، تله من است.5

دوستی درهم و دینار- پول- تیر من است.6 بزرگترین کمند من و یارانم، دو چیز است: خشم و زنان هوی پرست.7

v     روی هم رفته چه افتخاراتی را برای خود قائل هستی؟

هر فتنه و فریبی که در عالم روی دهد باعث افتخار من است. «من قاتل هابیلم، سوار شونده کشتی نوحم، کشنده شتر صالحم، روشن کننده آتش بر ابراهیمم، طرح قتل یحیی هستم، به حرکت درآورنده وسایل جادو در برابر موسی هستم، سازنده گوساله سامری ام، صاحب اره برای کشتن زکریا هستم، همراهی کننده لشگر ابراهه ام، طراح قتل پیامبر در جنگ احد و حنین هستم، فراهم کننده لشگر صفینم، (برای جنگ با علی) ماجراجو در سقیفه ام، شتر عایشه ام،8 پیشوای منافقانم»9

همچنین، کاری کردم که قوم لوط به عمل لواط روی آوردند و این در حالی بود که قوم لوط بهترین قومی بود که خداوند جانشین گذشتگان کرده بود! 10

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

            1- اسراء، 64.

            2- تفسیر نمونه، ج 12، صص 184و 186.

           3- غررالحکم و دررالکلم، ج 1، ص 156.

           4- البحار الانوار، ج 73، ص 140.

           5-  همان.

           6- همان.

           7- معجم الفاظ غررالحکم و دررالکلم، ص 819.

           8- در زمان عمر، سلمان فارسی به شتر عایشه سنگ می زد و می گفت: او از اجنه است و نامش عسکر فرزند کنعان است. بعدها عایشه این شتر را برای 

           جنگ با علی (ع) خریداری کرد. (جمع النورین، مجلس دهم، ص 125.)

            9-  البحار الانوار، ج 60. ص 253.

           10- المحاسن، ج 1، ص 110.

 

همچنین من اولین کسی هستم که جرأت کردم با خدا مخالفت کنم.1 اولین کسی هستم که به خدا دروغ بستم.2 اولین کسی هستم که به موسیقی و غنا روی آوردم.3 اولین کسی هستم که جرأت کرده ام حسد را آشکار کنم.4 و البته اولین کسی هستم که مورد لعن جبرئیل و میکائیل و اسرافیل قرار گرفتم.5 نمی دانم شما از شاخ شیطان چیزی شنیده اید یا نه. پیامبر گفته بود: شاخ شیطان از «نجد»6 بیرون می آید. آیا می دانید این شاخ چه بود؟ فرقه وهابی قیام خود را از نجد آغاز کرد و این فرقه، شاخ من است ؛ چرا که برای دین شما و خود شما مسلمان ها خطرناک هستند.7 بسیاری از بلاهای آسمانی و زمینی و گرفتاریهایی که دامنگیر بنی آدم است، ناشی از فتنه انگیزیهای من و باعث افتخار برای من و یارانم است. همین افتخار برای من بس است که خداوند خطاب به بندگانش می گوید: آیا مرا وانهاده و شیطان و فرزندانش را دوست خود گرفته اید؟8

v     با توجه به صحبتهایی که تا کنون داشتی معلوم شد که تو و هوای نفس و دنیا، مثلث گمراهی را به وجود آورده اید و این به معنای راهوار شدن راه دوزخ است و به اصطلاح ما این یک نامردی است!آیا این طور نیست؟!

مسلماً این طور نیست. این حرفها فقط یک بهانه است! انسانها چون حوصله مبارزه با ما را ندارند دست به این توجیه ها می زنند که البته برای ما خوشایند است! به طور کلی خداوند برای انسانها سه دفاع قرار داده است:

1- عقل: همین عقل ممکن است در چنگ هوای نفس اسیر شود و به جای حکومت عقل، هوس فرمانروای عقل گردد.9

2- وحی: که پیامبران و جانشیان آنها مأمور تحقق آن هستند. عقل به عنوان پیامبر درونی و پیامبران به عنوان پیامبران بیرونی  با شناسایی راهکارهای گمراهی، انسانها را از پیمودن آن برحذر می کنند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

           1-  حجر،

           2-

           3- البحار الانوار، ج 60، ص

           4- همان، ص 222

           5-  همان، ص 278.

           6-  حجر یکی از شهرهای عربستان است.

           7- فرقه های وهابی و پاسخ

           8- کهف، 50

           9- همان، حکمت، 211.

 

 

3- فرشتگان: وقتی آدم متوجه شد که من از خداوند مهلت گرفته ام، از اینکه فرزندانش گرفتار دشمنی خطرناک شده اند به گریه افتاد، خداوند هم فرمود: من در برابر شیطان فرشته ای می آفرینم تا در مقابل وسوسه های آنها فرزندان تو را به نیکی فرا خواند. 1

پس می بینید که انسانها تنها نیستند. در حقیقت انسان در میان شیطان و هوای نفس و دنیا از یک طرف و عقل و وحی و فرشتگان از سوی دیگر قرار گرفته است. ما به سوی دوزخ می کشیم و آنها به طرف بهشت اما این انسان است که با قدرت اختیاری که خداوند به او داده است باید تکلیفش را روشن کند؛ نه ما اجبار می کنیم و نه آنها.

اضافه کنم به اینها قدرت بخشندگی خداوند را2 و توجه کنید به اینکه «گناه، یکی حساب می شود اما کار خیر، ده برابر می شود. آدم به خداوند گفت: در برابر آنچه به ابلیس دادی به من و فرزندانم چه می دهی؟ خداوند گفت: هر گناه یکی و هر حسنه ده برابر می دهم و تارسیدن جان به گلو گاه مجال توبه کردن می دهم و سوم اینکه من  می آمرزم و باکی هم ندارم.»3 پشتیبانی خداوند از بندگانش چیز کمی نیست؛ خداوند گفته است: اگر فضل و رحمت الهی نبود، جز عده کمی، همگی از شیطان پیروی می کردند.4 با این همه امکاناتی که در دست بشر است، بهشت در دسترس کامل اوست اما یک صفتی در بشر است به نام (غفلت) که تمام امید ما به آن سمت رفته است.

v     با تمام موفقیت هایی که برای خود قائل هستی آیا تاکنون احساس ناامیدی یا ناراحتی یا بیچارگی و درماندگی کرده ای؟

از آنجا که آرزوی من گمراهی تمام بنی آدم است طبیعتاً هدایت آنها موجب نگرانی و ناراحتی من می تواند باشد اما اگر بخواهم مشخصاً چند مورد مهم و تاریخی را نام ببرم باید بگویم که اولین ناامیدی من مربوط به اخراجم از درگاه خدا بود.پس از آن، از پذیرش توبه آدم- که پس از دویست سال گریه کردن صورت گرفت- ناراحت شدم .همچنین وقتی یوسف از دست زلیخا گریخت به شدت ناراحت شدم و همینطور زمانی که پیامبر اسلام، علی(ع) را به جانشینی خود منسوب کرد و زمانی که پس از روی گردانی از سجده، مورد لعن ملائکه واقع شدم و موقعی که پیامبر اسلام به نبوت مبعوث گردید و هنگامی که آیــه

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ[[

           1-  البحار الانوار، ج 60، ص 275.

           2-  زمر، 53.

           3- البحار الانوار، ج 60، ص 275.

           4- نساء، 86.

 

توبه نازل شد.1 در همه این اوقات نگرانی و ناراحتی من فوق العاده بود و اضافه کن زمانی را که شنیدم خداوند برای زیارت کنندگان قبر حسین بن علی(ع) اجر بالایی قرار داده است.2

وقتی آیه استغفار3 نازل شد- من به شدت نگرانم شدم- و به بالای کوه ثور رفته و بزرگان شیاطین را فراخواندم تا چاره اندیشند. نتیجه آن گردهمایی این شد که مردم را وعده دهیم و آرزومند سازیم که بعداً توبه کنند اما اندک اندک توبه را از یادشان ببریم.4

یکسری کارهای جزئی و روزمره هم هست که مایه ناراحتی شدید شیاطین است که متصدی گمراهی شخص بخصوصی هستند؛ مثلاً ازدواج یک شخص مجرد باعث می شود شیطان او فریاد و واویلا سر دهد که چرا دو سوم دینش را تضمین کرده است؟5 یا مثلاً وقتی دو نفر با هم آشتی می کنند لرزه بر اندام شیاطین آنها می افتد و از ناراحتی فریاد می کشند.6 با این وجود پیشرفتهای ما چشمگیر است و تا حد زیادی راضی هستم.

v     شنیده ایم در هنگام مرگ انسانها، یارانت را به سراغ آنها می فرستی؟ منظور از این اعمال، آن هم در آن لحظات حساس چیست؟

اینکه به شیاطین چنین دستوری داده ام درست است اما برای چه؟ باید بگویم که هر انسان مؤمنی نسبت به حفظ عقاید خود حتی در حال جان دادن کوشش می کند و قصد ما این است  که در این لحظات آخر با وسوسه های خود او را به شک و تردید نسبت به باورهای دینی خود وادار سازیم.7

ما می خواهیم او شهادتـین خود را نگوید.8 به خصوص نسبت به کسانی که به اهل بیت اعتقاد دارند حساســیت خاصی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

           1-  آل عمران، 135.

           2- شیطان در کمینگاه، ص 134.

           3- آل عمران، 135.

           4- البحار الانوار، ج 60، ص 197.

           5- همان، ج 100، ص 221.

           6- اصول کافی، ج 4، ص 45.

           7- سفینه البحار، ج 1، ص 99

           8- همان، ص 371.

داریم که لازم است از این اعتقاد باز داشته شوند اما متأسفانه در این خصوص ناکامی های فراوان داشته ایم.1

این ناکامی ها هنگامی ظاهر می شود که مرده را (تلقین میت) می کنند.2

گاهی با فرشته مرگ در آن لحظه کشمکش داریم؛ چرا که اگر شخصی به نمازهایش اهمیت دهد آن فرشته مانع از انجام وظیفه ما می گردد.2

v     همان طور که قبلاً گفتی تو و یارانت از اجنه هستید و خلقت شما با انسانها فرق می کند و از «دید انسانها مخفی هستید در حالی که شما انسانها را به خوبی می بینید؟4 سؤال من این است که آیا شماها می توانید به شکل انسان ظاهر شوید؟

همانطور که قبلاً گفتم یکی از پاداشهایی که از خداوند طلب کردم این بود که به هر شکلی که می خواهم درآیم.5 در جنگ بدر به صورت سراقه بن جعشم درآمدم6 و به مشرکان گفتم:  هیچ کس امروز نمی تواند بر شما چیره شود و تا توانستم آنها را به نبرد تشویق نمودم اما دیری نپائید که خیل فرشتگان را دیدم که برای عذاب مشرکان و کمک به مسلمانان فرود آمدند لذا پا به فرار گذاشتم و به مشرکان گفتم که من چیزهایی می بینم که شما نمی بینید.7

از اینها گذشته من در بیعت عقبه8 به صورت منبه بن حجاج درآمدم و فریاد کردم تا مشرکان باخبر شوند اما پیامبر مردم را دلداری داد و گفت: نترسید صدای او به کسی نمی رسد.

همچنین در دارالندوه9 وقتی مشرکان نقشه قتل پیامبر را می ریختند من به صورت پیرمردی از اهل نجد وارد مجلـس شدم تا

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

           1-  همان، ج 6، ص 173.

           2- مستحب است هنگام دفن و پس از آن، معارفی را به مرده تلقین کنند. این معارف و عبارتهایی که بر سر جنازه و قبر مرده، خطاب به او گفته می شود

            اعتراف است به وجود و یگانگی خداوند و قبول امامان معصوم (ع).

           3- وسائل الشیعه، ج 3، ص 79.

           4- اعراف، 27.

           5- همان، ج 60، ص 274.

           6- سفینه البحار، ح 1، ماده بلس.

           7- انفال، 48.

           8-  در سال سیزدهم بعثت پیامبر اسلام (ع، 73 نفر از مردم یثرب (مدینه) در معنی، کنار جمره عقبه به طور مخفیانه با پیامبر اسلام ملاقات و سپس

           بیعت کردند و  این زمینه ای شد تا پیامبر گرامی، به مدینه هجرت کند.

       9- خانه ای بود در مکه که سران قریش، مشورتهای خود را تا قبل از فتح مکه در آنجا انجام می دادند.

 

به آنها مشورت دهم.1 و همچینن پس از رحلت پیامبر اسلام به صورت مغیره بن شعبه درآمدم و فریاد زدم: نگذارید حکومت به بنی هاشم برسد شما خودتان حکومت را به چنگ آورید و مانند پادشاهان آن را به فرزندانتان به ارث گذارید.2

از اینها گذشته من بر پیامبران بسیاری به صورت انسان ظاهر شده و با آنها به گفتگو پرداخته ام.

v     برویم به سراغ پیامبران و اولیاء الهی؛ در تاریخ به مواردی برمی خوریم که تو با پیامبران ملاقاتهایی داشته ای و با بزرگان سخنانی رد و بدل کرده ای اگر موافقی به این موارد اشاره ای داشته باش.

بله درست است. در ابتدا اشاره می کنم به شکرگزاری بی اندازه ایوب که حسادت مرا برانگیخته بود. به همین خاطر من به خدا گفتم: ایوب به خاطر خودت تو را شکر نمی کند بلکه به خاطر اموال و نعتمهایی است که به او داده ای و اگر از او بگیری دیگر شکر نمی کند؛ آنگاه از خداوند خواستم که مرا بر اموال او مسلط سازد و وقتی چنین شد من و یارانم بر زراعت ایوب دمیدیم و آنها را از بین بردیم اما بر شکرگزاری ایوب افزوده شد!

ما چارپایان او را از بین بردیم و باز هم بر شکرگزاری او افزوده گردید. این بار ساختمان را بر سر دوازده پسر ایوب خراب کرده و آنها را کشتیم اما ایوب گفت: خدایا شکرت، روزی دادی و روزی گرفتی.3 پس از آن خودش رفتیم و کاری کردیم که تمام بدنش زخم برداشت تا جایی که نتوانست در شهر بماند چند روز بعد من پیش ایوب رفتم و گفتم: چه گناهی کرده ای که خدا تو را اینگونه مبتلا کرده است؟ ایوب که از قصد ما برای نا امید کردنش از رحمت خدا آگاه بود با خونسردی و رضایت گفت: هیچ.4 باید اعتراف کنم که در این مبارزه شکست خوردم.

روزی هم وقتی موسی به کوه طور می رفت خودم را به او رساندم و گفتم: می خواهم چند پند به تو بیاموزم در ابتدا موسی که به من گمان بد داشت تقاضای مرا نپذیرفت تا اینکه جبرئیل از موسی خواست به حرفهایم گوش دهد و آنگاه به موسی گفتم: اولین پند من این است که در صدقه دادن عجله کن وگرنه پشیمانت می کنم. دوم اینکه با زنان نامحرم خلوت مکن که من نفر سوم شما خواهم بود. سوم این که خشم مکن که آن آرزوی من است در اولاد آدم. چهارم اینکـه به حـرام نزدیک نشو که

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

           1-  سفینه البحار، ج 1، ماده بلس.

           2- البحار الانوار، ج 60، ص 233.     

           3-  حیوه القلوب، ج 1، ص 201.    

           4- همان، صص 203 و 206.       

 

من تو را درون آن می اندازم. از این به بعد قصد داشتم سخنان فریب دهنده بزنم که جبرئیل بلافاصله، موسی را آگاه ساخت و گفت: دیگر به سخنانش گوش نکن، به خاطر این کار از جبرئیل ناراحت شدم.1چرا که چند نصیحت بسیار مفید را به طور مجانی فاش ساختم بدون اینکه به مقصودم برسم.

روز دیگر در حالی که کلاه رنگارنگی بر سر داشتم به موسی برخورد کردم. به من گفت: این چیست که بر سر داری؟ گفتم: با آن دل آدمیزاد را می ربایم. گفت: چه گناهی است که با آن بر انسان مسلط می شوی؟ گفتم: از خود راضی و خشنود شود و اعمال نیک خود را بزرگ و گناهانش را کوچک شمرد.2

خاطره دیگری که از موسی به یاد دارم و برایم تلخ بود این است که پیش موسی آمدم و گفتم: نزد خدا از من شفاعت کن که مرا بیامرزد. موسی به خداوند گفت و خداوند نیز پیغام داد که: به ابلیس بگو نزد قبر آدم رود و بر آن سجده کند. من هم با همان تکبر همیشگیگفتم: آن روز که زنده بود بر آن سجده نکردم. حالا که مرده است من هرگز چنین نمی کنم. 3

و اما از یحیی بگویم که در میان پیامبران، من بیش از از همه با او مأنوس بودم روزی که به دیدارش آمده بودم به من گفت: ای ابومره، دامهای خود را بیان کن، من فردای آن روز با وضع بسیار عجیبی پیش او آمدم و یک به یک دامهایم را بیان کردم و از همه بیشتر روی زنان به عنوان تله بزرگم تأکید کردم.

در پایان به او گفتم: یک خصلت، در تو وجود دارد که مرا امیدوار کرده و آن این است که پس از سیر شدن از غذا چند لقمه بیشتر می خوری و این خصلت مرا به تو امیدوار کرده است.

ای کاش این حرف را نمی زدم زیرا یحیی در جوابم گفت: من قسم می خورم که دیگر سیر غذا نخورم و من با ناراحتی گفتم: من هم عهد می کنم که دیگر کسی را نصیحت نکنم. این را گفتم و رفتم و دیگر پیش او نیامدم. 4

و اما از نوح بگویم که با نفرینش زحمت ما را کم کرد و بسیاری را به دوزخ فرستاد. روزی پس از آن که همه غرق شدند و طوفان خوابید پیش او رفتم و گفتم: می خواهم تو را نصیحت کنم. نوح در ابتـدا از بی،م گمراهی، با من، هم صحبت نشد تــا

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

           1-  شیطان در کمینگاه، ص 255.

           2-  البحار الانوار، ج 60، ص 259.   

           3- همان، ص 280 و 281.      

           4- همان، ج 60، ص 224.       

           

 اینکه ندای وحی به او این اجازه را داد. پس به او گفتم: ای نوح مبادا که از افراد بخیل، حریص، حسود، جبار و عجول باشی که اگر کسی این طور باشد مانند توپ او را به این سو و آن سو می اندازم.1

یک بار در ملاقاتی که با او داشتم به وی خاطرنشان کردم که مرا در سه جا یاد کند که در آنجاها من به بنی آدم بسیار نزدیک هستم؛ هنگام خشم، هنگام داوری بین دو نفر و هنگام تنها شدن با زن نامحرم. 2

در مورد سلیمان که پادشاهی دنیا را برعهده داشت جریانی دارم ذکر آن جالب است. روزی شیاطین که در دستگاه سلیمان اجباراً کار می کردند و به حمل سنگ مشغول بودند پیش من آمدند و شکایت کردند که خیلی در زحمتند. به آنها دلداری داده و گفتم:حداقل در بازگشت، چیزی حمل نمی کنید و راحت هستید. باد خبر این ملاقات را به گوش سلیمان رساند و او هم دستور داد که این شیاطین در راه بازگشت گل حمل کنند: در ملاقات بعدی، آنها شکایت کردند که رمقی نداریم. به آنها گفتم: ناراحت نباشید حداقل شبها را استراحت می کنید و این یک غنیمت است. باز باد، این خبر را به گوش سلیمان رساند و او هم دستور داد که شبها هم کار کنند. 3 و بدین صورت کار آنها خرابتر شد. در خصوص ابراهیم و اسماعیل هم جریان ما باز می گردد به زمانی که ابراهیم، اسماعیل را به قربانگاه می برد. در آن حال برای منصرف کردن ابراهیم از این کار به او نزدیک شده و گفتم چه شده که می خواهی جوان زیبایت را بکشی؟ ابراهیم گفت: این دستور خداست که در خواب به من ابلاغ کرده است. گفتم: این خواب اثر ندارد و خواب شیطانی است. ابراهیم که مرا شناخته بود گفت: تو شیطان هستی و تمام انحرافها زیر سر تو است. ابراهیم پس از این سخن هفت سنگ به من زد و من مجبور شدم ناپدید شوم4 و به سراغ اسماعیل بروم. به اسماعیل گفتم: پدرت برای کشتن تو را می برد. اسماعیل گفت: نه او چنین نمی کند. گفتم: او چنین خواهد کرد زیرا خدایش گفته است. اسماعیل هم در جواب، قاطعانه گفت: پس چه بهتر که چنین کند.5 از آنجا به سراغ هاجر رفتم و گفتم که ابراهیم می خواهد به دستور خدایش، پسر زیبای تو را بکشد. هاجر که فهمیده بود من شیطانم گفت: اگر خدا گفته من هم راضی ام و

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

           1-  همان، ج 69، ص 195.

           2-  سفینه البحار، ج 1، ماده بلس.

           3- واژه های قرآن، ص 155.      

           4- شیطان در کمینگاه، ص 145.

           5- همان، ص 247.

 

آنگاه در را بر روی من بست.1

جرجیس پیامبر هم روزی از در موعظه درآمد و به من گفت: تو که می دانی حق چیست چرا به گمراهی مردم دست می زنی؟ در جواب گفتم: اگر تمام دنیا و آنچه در آن است به من بدهند تا دست از گمراهی بردارم، هرگز نمی پذیرم چرا که لذا گمراه کردن یک نفر را به لذت تمام دنیا ترجیح می دهم.2

و اما در مورد عیسی بگویم: یک بار قصد کردم که او را مغرور سازم لذا پیش او رفتم و گفتم: تو آن بزرگی هستی که خدا تو را بدون پدر خلق کرد. گفت: بزرگی از آن خداوندی است که چنین کرد. گفتم: تو بزرگی هستی که در کودکی سخن گفتی. گفت: خداوندی بزرگ است که مرا به سخن آورد. گفتم: تو به مقامی رسیده ای که مریض را شفا و پرندگان گلی را به پرواز در می آوری. گفت: بزرگی از خدایی است که به اذن او شفا می دهم و با قدرت او پرواز صورت می گیرد.

روزی هم بر بالای کوه با عیسی ملاقات کرده و گفتم: خودت را پرت کن اگر راست می گویی خداوند تو را نگه می دارد. گفت سزاوار نیست بنده، خدواند را امتحان کند بلکه این خداست که بندگانش را امتحان می کند.3 و اما در مورد پیامبر شما یعنی پیامبر اسلام...

v     خوب، از برخی پیامبران سخن گفتی اما برویم سراغ اهل بیت محمد (ص) سخنی، خاطره ای و مطلبی، اگر داری برای خوانندگان ما بازگو نما؟

ابتدا از علی بن ابیطالب بگویم، وقتی آسمانها بودم زمانی که نور او به وجود آمد همه ملائکه به سجده افتادند.4 روزی هم به شکل یک پیرمردی از کنار علی و پیامبر، پس از سلام کردن گذشتم، شنیدم که علی آرزوی کشتن مرا کرد، من برگشتم و به او گفتم، یا علی! در حق من ظلم کردی چرا که من در نطفه کسی که تو را دوست داشته باشد شرکت نمی کنم.5

و اما بگویم از روز غدیر و زمانی که پیامبر علی را جانشین خود کرد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

          1-  همان، ص 242.

           2-  سفینه البحار، ج 1، ماده بلس.

           3- البحار الانوار، ج 60، ص 252.    

           4- تفسیر نمونه، ج 6، ص 125.

           5- البحار الانوار، ج 60، ص 237.

درآن زمان بسیاری از شیاطین خاک بر سر خود ریختند و گفتن: گره ای بسته شد که تا روز قیامت باز نخواهد شد. من آنها را دلداری داده و گفتم این طور نیست، گروهی از این مردم وعده هایی به من داده اند که امیدوار کننده است.1

در مورد این خاندان  اگر بخواهم صحبت کنم بحث به درازا می کشد اما این نکته نباید مخفی بماند که «من از به دنیا آمدن اینان خیلی ناراحت می شوم- زیرا در برابر من که گمراه کننده ام، پرچم هدایت را به دست می گیرند- اما از آن طرف هم من مایل نیستم آنها را بکشم و نابود سازم زیرا به واسطه وجود آنها، ما موجود هستیم و اگر آنها، نباشند قیامت بر پا شده و ما زودتر به دوزخ می رویم.»2 به لحاظ وظیفه ای که در هدایت انسانها دارند به شدت با آنها دشمن هستم به همین خاطر «به شیاطین دستور داده ام تا کاری کنند که مردم با این خانواده دشمنی نمایند.»3 زیرا دوستی با این خاندان و پیروی از آنها بهشت را ضمانت می کنند «تا جایی که خود من هم به شفاعت آنها طمع ورزیده ام. یکبار که با خودم خلوت کرده بود، گفتم خدایا اگر مرا داخل آتش کنی آنگاه تو را به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین می خوانم تا در آتش داخل نکنی و با آنها محشورم گردانی. در این حال یکی از زنان مسلمان از طائفه اجنه که شاهد حال من بود جلو آمد و از من پرسید: تو با این اسامی در کجا آشنا شده ای؟ و من به او گفتم که هفت هزار سال قبل از خلفت آدم آنها را برساق عرش دیده ام و دانستم که آنها گرامی ترین خلق خدا هستند.»4

با این حال شما باور کنید که من طاقت شنیدن فضیلت اهل بیت را ندارم.5 و ندارم و ندارم.

v     خوب حالا خوب است کمی به مسائل متفرقه بپردازیم. برای ما بگو از شیطان پرستها چه می دانی؟

عده ای مجسمه من را درست کرده و آن را عبادت می کنند و دلیلشـان هم این است که معبودشان کسی است که همه

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

          1- سفینه البحار، ج 1، ماده بلس.

           2- البحار الانوار، جخ 60. ص 249.

           3- ریاحین الشریعه، ج 3، ص 65.

           4- البحار الانوار، ج 91، ص 20 و ج 60، ص 216.

           5- سفینه البحار، ج 1، ماده بلس.

 

لذتها را حلال شمرده است و زندگی را به کام آنها خوش کرده است عده ای از آنها در نیویورک زندگی می کردند.1 گروهی هم به نام (یزیدیه) مرا می پرستند و معتقدند که بالاخره من با خدا صلح خواهم کرد. این نادان ها که البته مورد رضایت من هستند، به من، بیشتر از پیامبران، اعتماد دارند.

تعدادی از آنها در دو روستا در سوریه، ساکن هستند.2 اما محل اصلی سکونت آنها در اطراف شهر موصل عراق است و خوشبختانه در سایر مناطق از جمله ایران- کرمانشاه- و ارمنستان با نام های دیگر وجود دارند. 3

اما از نظر من هر کسی وسوسه های من و یارانم را بپذیرد و لحظه و لحظه زندگی اش را با وسوسه های فریبنده من سپری کند شیطان پرست است هر چند در برابر مجسمه من به عبادت نپردازد. همچنین من خبر دارم که گروههایی در طول تاریخ قصد داشتند که مرا از گناه تبرئه کنند.4

راستی نوبتی هم باشد نوبت هنر است!چه نوع موسیقی گوش می کنی؟

گفتی موسیقی و دلم را هوایی کردی! از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان؟!من عاشق موسیقی ام.چند سالی است که یک موسیقی  ابداع کردم و اسمش را به نام نامی خودم گذاشته ام موسیقی شیطانی!من هم ترانه سرا و هم نوازنده ام!

احسنت!حالا چه ترانه هایی می سرایی؟!چه سازی می نوازی؟!

مضمون ترانه هایم وسوسه و هیجان است ولبریز از کلمات وسوسه انگیز!تخصص من در نوازندگی جاز است!می دانید که جاز از مو سیقی Yidish یهودیان گرفته شده.لا به لای اهنگ هایم صدای دل نواز جیغ و فریاد حیوانات جنگلی و صداهای شهوانی موج می زند که با چندین نت احساساتی در هم امیخته شده!جالب اینجاست که اگر همین نت ها بدون استتار وارد خانه های مردم میشد،با نفرت تمام انرا بیرون می کردند ولی حالا اکثر جوانان امریکایی،عاشق مو سیقی من هستند!

خواننده مورد علاقه ات کیست؟

مایکل جکسون عزیزم!که یک یهودی بود و دوستداران موسیقی من او را از تمام مقدسین کلیسا بر تر دانستند!راستی یاد یک خاطره افتادم!یک روز بیتل ها-یکی از گروه های شیطان پرستی-به شوخی گفتند از خدا هم معروفترند!ولی حالا گروه های شیطان پرستی عملا پرچم جنگ با خدا را به دست گرفتند و اخلاق قوم لوط را احیا کردند!

حتماً نام «شیطان بزرگ» را شنیده ای، نظرت چیست؟

یکی از بندگان بزرگ خدا5 آمریکا را شیطان بزرگ خواند. شیطان پرستها وقتی این حکایت را شنیدند ناراحت شدند که چرا به معبود آنها اهانت شده است.6 اما خود من افتخار می کنم که از میان بی آدم کسانی را تربیت کرده ام که گویا از خود من هم پیشی گرفته اند و کاسه داغ تر از آش هستند!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

          1- واژه های قرآن، ص 157.

           2- اعلام القرآن، ص 86.

           3- چهره شیطان در قرآن، ص 98. یزدیدیه به عنوان یک فرقه منحرف که جمعیت آنها به صد هزار نفر هم نمی رسد، ریشه در ترسی دارد که در زمان

          های دوردست، مردم از اجنه داشتند به خصوص در بیابان ها که چنین ترسی موجب نذر و عبادت به درگاه اجنه می شد. این گروه از عقاید و رسومات

          مخصوص برخورد دارند. براساس عقاید آنها، اگر بشنوند مسلمانی می گوید: «اعوذبالله من الشیطان الرجیم» باید او را بکشند و سپس خود را بکشند.

          «همان، ص 95.» البته باید قبول کرد که این گونه عقایدی بی پایه و افراطیاً در گذر ایام، تعدیل و یا از میان می رود.

           4- نگاه کنید به دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج 2، ص 600 تا 604.

           5- امام خمینی (ره)

          6- واژه های قرآن، ص 156.

 

حالا خوب است از مرگ خودت تعریف کن، کِی و چگونه می میری؟

همان طور که قبلاً اشاره کردم من از خلقت مهلت خواستم که زنده بمانم.1

وقت مهلت من تمام شد و کار دنیا به آخر رسید «خداوند به عزرائیل که رئیس فرشتگاه مرگ است دستور می دهد که جان مرا بگیرد. از همه بدتر به عزرائیل دستور می دهد که سختی و تلخی و مستی جان کندن که به اولین تا آخرین انسانها چشانده، یکجا به من بچشاند.» 2

البته بارها بر اثر کشمکشهایی که بین ما و فرشتگان پیش آمده تا مرز تلف شدن پیش رفته ام اما هر بار به خاطر مهلتی که از خدا گرفته بودم جان سالم به در بردم. 3

v     یک درخواستی داشتم که شاید تعجب کنی و آن این است که تو به عنوان یک عالم و دانشمند هر چند که گمراه هستی، ما انسانها را نصیحت کن؛ شاید نصیحت دشمن کارگر افتد.

همان طور که قبلاً شرح دادم من در ملاقات با پیامبران سخنانی اظهار کردم که می تواند برای شما نصیحت باشد. اما در هر صورت چند نکته دیگر را بیان می کنم:

یکی این که با جماعت شیطان مانند غریبه ای باشید در برخورد با سگ گله که چون سگ حمله کند، به صاحب سگ پناه می برید، بنابراین از شر ما به پروردگارمان یعنی خداوند متعال، پناه ببرید تا در امان باشید.4

البته خداوند هم، همین دستور را به بندگانش داده است. 5 و دیگر اینکه در دنیا به آنچه شما را کفایت می کند، قانع باشید. و برای رسیدن به آخرتتان از دوستی علی بن ابیطالب کمک بگیرید و با دشمنانش دشمن باشیـد؛ من در هفـت آسمــان خدا را

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

          1-  حجر، 35 و 36.

           2-  شیطان در کمینگاه، ص 158.

           3-  البحار الانوار، ج 91، ص 12.

           4-  سفینه البحار، ج 8، ماده وسوس.

           5-  اعراف، 200 و مؤمنون، 97.

            عبادت و در هفت زمین معصیت کردم و در همه اینها هیچ ملک مقرّب و پیامبری را ندیدم مگر اینکه به وسیله علی به خدا نزدیک شده بود.1

v     تو در این مصاحبه پرده از مهارتها و راه و رسم فریبکاریت برداشتی و در آخر هم انسانها را نصیحت کردی و به طور کلی چیزهایی گفتی که واعظان همواره بر گوش خلق می خوانند؛ فکر نمی کنی اینگونه سخنان، نتیجه ای عکس دلخواه تو را بدهد و بعدها از اینکه با ما مصاحبه کردی پشیمان شوی؟

اصلاً این طور نیست. شما مطمئن باشید ما به کمک هوای نفس و چهره زیبای دنیا، همه را فریب می دهیم، «غیر از بندگان مخلص خدا»2 پرده پوشی هم نمی کنیم.

اگر رحمت خدا به بندگانش نبود من و یارانم می توانستیم همه را دوزخی کنیم. من از آدمی در عجبم که مدّعی است خداوند را می پرستند اما از او نافرمانی می کند و آنسو ادعا می کند دشمن من است اما از من اطاعت می کند.

بنی آدم، بسیار موعظه شنیده اما به راه من بازگشته و بسیار حوادث و عاقبت نابخیری از همنوعانش دیده اما باز هم عبرت نگرفته و به قول شخصیت بزرگ شما3 عبرتها چه بی شمار و عبرت گیرندگان چه کم هستند. 4

البته ممکن است عده ای به خود آیند که در آن صورت ما با فشارهای بیشتر سعی در عادی کردن اوضاع خواهیم کرد. در هر صورت این مصاحبه این امتیاز را برای من داشت که توانستم خودم و برنامه هایم را معرفی کنم.

v     من هم در پایان این مصاحبه بسیار سخت، خوشحال هستم که توانستم زوایای فریبکاری شیطان را آشکار سازم؛ باشد که افرادی به خود آیند و از جمله خود من و البته از این جهت هم خوشحال هستم که لحظات انجام این مصاحبه از شرّ وسوسه های شیاطین محفوظ بودم.

و صد البته اینطور نیست. از کجا معلوم که این مصاحبه را من تشکیل نداده باشم؟ همین قدر که شما با نوشتن این کتاب، به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

          1-  البحار الانوار، ج 60، ص 253.

           2-  حجر، 400.

           3- حضرت علی (ع)

           4-  نهج البلاغه، حکمت 295.

 

غرور تازه ای می رسی برای من کافی است. من برای انحراف شماها، گاهی به اندازه عمر خودتان تلاش می کنم تا بتوانم به

نتیجه مطلوب برسم و اگر نتوانم کسی را جهنمی کنم، سعی می کنم با برنامه های خود، شما را از درجه های بالای بهشت، به پایین بکشانم. آیا این یک موفقیت شیطانی نیست؟

اگر قرار باشد انسانهای ضعیفی مانند تو، از من حرف بکشند و من نتوانم، روی آنها اثر منفی بگذارم پس باید دکانم را جمع کنم بنابراین خیلی هم خوشحال نباش!!

وای وای وای ...

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">