یک پونز به خودم یک میخ طویله به دیگران
واکاوی گلایه های اجتماعی:
یک پونز به خودم یک میخ طویله به دیگران
از کودکی این مسئله برایمان جالب بود که چرا پدری که همیشه سیگار بر روی لبش است اما وقتی متوجه میشود پسرش سیگار میکشد او را توبیخ میکند؟
چرا زمانیکه یک پسری با چند دختر دوست میشود، وقتی متوجه میشود که خواهرش با یک پسری در ارتباط هست، خونش بجوش میآید؟
چرا وقتی خواستگار برای دخترمان میآید، تأکید میکنیم که باید مهریه دخترمان بالا باشد، اما زمانیکه برای پسرمان به خواستگاری میرویم، چانه زنی میکنیم که مهریه را کم کنید!
چرا وقتی که به دنبال شغلی میگردیم، به چند آشنا سفارش میکنیم که کارمان را زودتر انجام دهد تا در فلان اداره مشغول شویم، اما زمانیکه متوجه میشویم که یکی از اقوام رئیسمان، در آن اداره مشغول شده است، در مجموعه برای او حرف درست میکنیم که فلانی پارتی بازی کرده است!
جواب این چراها و هزاران چرای دیگر را باید در چه جستجو کرد؟ علت این تناقض گویی افراد چیست؟
آیا امکان دارد که یک عمل در آن واحد هم قابل نفی باشد و هم قابل اثبات؟
شاید این جمله حضرت امیر(ع) که حتی در کتاب های درسیمان هم چندین بار خواندهایم و در هر عملی که انجام میدهیم زنگ وجدانمان آن را به ما یادآور میشود که: «فأحبب لغیرک ما تحب لنفسک و اکره له ما تکره لها؛»
یعنی: آنچه که براى خود دوست میداری، برای دیگران هم دوست بدار و آنچه براى خود نمىپسندى، براى دیگران هم مپسند.
بدون تعارف شاید همه ما روی این موضوع اتفاق نظر داشته باشیم که بسیاری از مشکلات اجتماعی سیاسی فرهنگی و حتی خانوادگیمان ناشی از به کار نبردن این اصل در زندگی افراد است.
یکی از راهکارهایی که میتواند به ما در این زمینه کمک کند این است که زبان دیگران را شناسایی و نیاز و مطلوب آنها را بدانیم و برای یاری رساندن به هر کس از همان شیوه و ابزاری استفاده کنیم که برای او مناسب است و نه الزاماً آنچه که خود دوست میداریم.
این موضوع که انسان همیشه باید خود را در جای شخص دیگری بگذارد و اصالت را به اجتماع بدهد نه به فرد و یا به عبارتی دیگر در مواجهه با یک اتفاق ناگواری سریعاً به دنبال متهمی غیر از خودش نگردد، بسیار ضروری به نظر میرسد، چرا که اکثر ناگواریهایی که در زندگی افراد رخ میدهد از عملکرد خود افراد نشأت میگیرد.
این (خودمحوری) زمانی که در سطح وسیع جامعه انتشار یابد، به گلایهمندیهای اکثریت افراد جامعه منجر میشود.
از طرفی دشمنان این مرز و بوم از طریق بوقهای رسانهای خود، چند سالی است که قصد دارند فضای فکری مردم ایران را به سمتی هدایت کنند تا در هر مشکل اجتماعی، اقتصادی و حتی خانوادگی، مقصر اصلی را ساختار کلی نظام موجود به خصوص مسئولین نظام سیاسی نشان دهند.
همچنین در جنگ نرم یکی از اهداف دشمن به وجود آوردن گسلهای اجتماعی میان مردم با مردم ومردم با حاکمیت است تا از این طریق تضادهایی را به وجود آورده و همبستگی اجتماعی و وحدت ملی را بر هم زنند.
رسانههای دشمن یک معظل اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و خانوادگی را به سرعت به ناکارآمد بودن نظام و مسئولین ارتباط میدهند. این امر هر چند در ابتدا کمی غیر حرفهای به نظر میرسد اما دشمنان آنقدر این باور را تکرار میکنند که برای مخاطب این امر ملکه میشود که در زمان مواجهه با یک مشکل، برای رهایی از عذاب وجدان، به سرعت و بدون تفکر مسئولین را مقصر اصلی مشکل خود بدانند.
در واقع طرح اصلی دشمن (مقبولیتزدایی) یعنی تغییر رفتارهای حمایتی از ساختار سیاسی موجود است و این امر را تا حدی ادامه میدهند که منجر به ناکارآمدی نظام موجود، بی کفایتی مسئولین، خود محور بودن و در نتیجه ایجاد بحران و تغییر نظام حاکمیت بینجامد.
البته فرهیختگان جامعه باید انتقادات عالمانه خود را به حاکمیت سیاسی داشته باشند اما اگر این گلایه و انتقادات به شکل افراط درآمد و هر آدمی در هر موضعی با هر سطح تحصیلاتی و با هر میزان تخصص در هر موضوع، گلایه بر عملکردی داشته باشد، آن وقت جامعه دچار هرج و مرج و بی ثباتی میشود.
برای روشن شدن این موضوع به چند مصداق توجه کنید:
«در یکی از خیابان های این شهر ترافیک درست شده است جلوترکه میرویم، متوجه میشویم که قسمتی از این خیابان بسته شده است و رفتگرها به زحمت مشغول پاک سازی زبالههای جوی آبی هستند که بر اثر انباشته شدن پوستهای میوه به خیابان سرازیر شده و عبور مرور اتوموبیلها را دشوار ساخته است.
برخی از مردم در ترافیک میگویند:« ببین چه کسی را گذاشته اند شهردار! راست میگن که این مسئولین فقط فکر منافع خودشون هستند»
کمی بالاتر از خیابان یک زوج جوانی در حالی که در اتومبیل خود نشستهاند موزی میخرند و پوست میوه را از شیشه به جوی آب پرتاب میکنند. آب هم پوست موز را میبرد و کمی پایین تر با چند پوست پرتغال همراه میکند، در جای دیگر هم یک بقل سطل زبالهاش را در جوی میریزد و آب روان تمامی زبالهها را به جوی اصلی خیابان میرساند؛ حال زمانی که این خانم و آقا در حال دشنام هستند، اگر بدانند که این جوی آب به خاطر 266 پوست موز و 150پوست پرتغال وآشغال های دیگر درست شده است بازهم مقصر اصلی را مسئولین نظام میدانند؟ در واقع انصاف این بود که اگر هم میخواستند انتقادی داشته باشند، این انتقاد را باید بین 416 نفر از جمله خودش تقسیم میکردند.
یا باید حداقل از خود میپرسیدند که اگر مسئولین به فکر مردم و این معظل نبودند، پس چرا این رفتگرهای شهرداری مشغول پاک سازی جوی خیابان هستند؟!
اگر این افراد قبل ازدشنام دادن کمی فکر میکردند که این مشکل از کجا نشأت گرفته است و چه افرادی در به وجود آمدن این مشکل مقصر هستند. دیگر وقتی شاهد ریخته شدن زبالهای بر روی زمین بودند به فرد متخلف تذکر میدادند که این کار را انجام ندهد چرا که او نتیجه این منکر را در عمل دیده است.
لازم به ذکر است که انتقاد صحیح از مدیران و مسولان بخشی از واقعیات و ضروریات یک نظام مقتدر است.
و یا این اتفاق:
(خانمی بالای پلههای برقی ایستگاه مترو ایستاده است و دائم به مسئولین فحش و ناسزا میگوید. وقتی علت را از او جویا میشوی، میگوید:«چرا این پلههای برقی خراب است؟ آخر فکر منِ پیرزن را نمیکنند که چطور باید این پله را با این کمر دردم طی کنم، این چه مملکتیه!.. » خانم دیگری با شنیدن این حرف گفت:«این مملکت کجاش درسته که پله برقیش درست شده باشه! و...» در همین صحبتها یکی از نظافتچیهای مترو سعی میکند آن خانم معترض را آرام کند برای همین واقعیت را میگوید:«من دیدم که چند جوان بی فرهنگ برای اینکه دوستانش را بخنداند کلید این پلهها را زدند و الان دو دقیقه است که پله برقی خاموش شده است؛ الان هم اگر کمی صبر کنید مأمور فنی مترو درستش میکند» پیرزن هم بدون اعتنا به صحبتهای کارگر مترو از پلههای با ناسزا پایین میآمد و در مترو هم گلایه خود را به مسافران اطراف خود بازگو میکرد.
این معظل نشانگر این است که این خانم در دوران کودکی و جوانی نتوانسته است موضوعات را در ذهن خود تفکیک دهد و برای رهایی از وضع موجود تنها راه آرام شدن را اعتراض به مسولین کشورمیداند. فارغ از اینکه بداند این پله تنها 5 دقیقه آن هم بر اثر شیطنت یک پسری بی فرهنگ که شاید هم پسر خود او باشد صورت گرفته است.
مثالی دیگر:
فرض کنید شخصی خانهای غیر قانونی در یکی از محله های قدیمی تهران ساخته است. بعد از گذشت 5 سال به او اطلاع میدهند که به علت آنکه خانه در طرح اتوبان است باید آن را تخریب کنند و معادل آن مبلغ و یا خانه ای را به او ساکنین بپردازند و از آنجایی که این فرد این خانه را غیر قانونی ساخته است مبلغی به او تعلق نمیگیرد.
حال زمانی که ماشین لودر در حال تخریب خانه است، مادر این خانه ناله و نفرین را روانه مسئولین میکند و فرزند این خانواده که از مدرسه آمده است با دیدن گریه مادر و تخریب خانه به وسیله لودری که اکنون به نماد حاکمیت تبدیل شده است در ذهن خود تصویری منفی نسبت به نظام حاکم تجسم میکند، کودکی که دیگر در آینده نمیتوان به راحتی غبار بدبینی را از ذهن او پاک کرد. همان کودک شاید در آینده فردی بشود که برای خنداندن دوستش (در داستان قبلی)، به مردم آزار میرساند.
در اینجا پدر و مادر این خانواده کار غیر قانونی خود را حق مسلم خود میدانند و از طرفی علت تخریب این خانه را به درستی درک نکردهاند.
حال اگر پدر این خانواده، خانه خود را غیر قانونی نمیساخت و از طرفی دیگر خود و خانوادهاش را توجیه میکرد که با تخریب این خانه اتوبانی که مشکل ترافیک را حل میکند، احداث میشود، آیا باز هم اینچنین از مسئولین گلایه میکردند؟
البته در اینکه برخی از مسئولین در مواردی کوتاهی هایی را انجام میدهند شکی نیست و مردم باید حق خود را مطالبه کنند. اما چه خوب است که قبل از تصمیم گیری و اتهام قرار دادن مسئولین از خود بپرسیم که چه کسانی در پدیدآمدن این معضل شریک هستند و آیا آن مسولان کسی است غیر از پدر برادر و یا یکی از اقوام دورمان ؟
چه خوب است از خود بپرسیم که وقتی یک راننده تاکسی که پدر خودمان است، وقتی کرایه را بیشتر از نرخ مصوب از مسافر میگیرد، چه تضمینی وجود دارد که او زمانی که مسئول کشور میشود در حد اندازه خود حق مردم را پایمال نکند؟
درست است که مسئولان وظیفه دارند که برای خدمت گزاری تمام هم غمشان را برای مردم خرج کنند ولی چقدر خوب است که این جمله امام خمینی (ره) را همیشه در ذهن خود مرور کنیم که:«نگوئید این انقلاب برای ما چه کرد؟ بلکه بگویید ما برای این انقلاب چه کرده ایم؟»
اینجاست که متوجه میشویم که اگر افراد یک جامعه هر یک به وظایف خود عمل کنند و به فکر یکدیگر باشند یعنی مشکلات اجتماع را بر مشکلات شخصی خود ترجیح دهند یا به تعبیر دیگر منافع ملی را فدای منافع شخصی خود نکنند، فضای اجتماع به دور از هیاهو و جنجال رو به قانون گرایی و محبت پیش میرود و در نهایت آرامش را برای تک تک اعضای آن جامعه به ارمغان میآورد.
.............................................................
........................................................................................................
چرا نمیتوانید عشق مردم به رهبر را ببینید؟
در کجای دنیا ابراز ارادت و عشق ورزیدن به شخصی عیب است؟!
شاید خوب متوجه نشدید. آنچه اکنون میبینیم این است که ایران به گفته مراکز آمار معتبر بین المللی،به عنوان اولین کشور در جهان در جهش علمی شناخته شده است.البته خیلی با آنچه که باید برسیم فاصله داریم.