این برگه را کاسب ها برسانید...
صفحه ۱:
کارنامه اعمال یک کاسب
برای دریافت سایز اصلی اینجا کلیک کنید
----------------------------------------------------
صفحه۲:
آخرین روز یک کاسب
-امروز هم مثل همیشه با بسم الله کرکره مغازه را بالا میکشم و جلوی در مغازه را آب و جارو میکنم.
- صادقآقا اولین مشتری هر روز، طبق معمول ساعت 7 صبح به مغازه میآید تا خامه و کره بخرد، او مرد ساده لوحی است، همیشه خامه 750 تومانی را به او 800 تومان میدهم اما او چیزی نمیگوید
-کمی بعد یک افغانی به مغازه میآید و یک تن ماهی و نان میخواهد من هم یک نان بستهای که از چند روز پیش مانده بود به او میدهم و بقیه پولش را به بهانه نداشتن پول خورد، آدامس میدهم. وقتی رفت در دلم گفتم ای کاش تمام مشتریهایم همین افغانیها باشند نه چانه میزنند، نه دقت میکنند؛ حقشان است، آمدهاند ایران همه چیز هم میخواهند!
-نزدیک ظهر شده بود، خانمی جوان که فکر کنم به تازگی منزلی در این محله گرفته است به مغازه میآید، نمیدانم چرا وقتی با خانم ها صحبت میکنم خیلی مؤدب میشوم حتی گاهی اوقات تخفیف خوبی هم به آنها میدهم!
- اذان ظهر را میگویند خیلی دوست دارم یکبار هم که شده وقت اذان در مغازه را ببندم و به مسجد بروم یحداقل در گوشه مغازه نمازم را سر وقت بخوانم اما این شیطان لعنتی خوب کار خودش را بلد است..
- علی آقا، خرازی مغازه کناری به پیشم میآید و میگوید: این میوه فروشی که این روبرو تازه اومده، الان بار زده. اومد پیش من 50 تومان قرض میخواست تا فردا بهم بده، من 30 تومن بیشتر نداشتم بهش بدم، گفتم اگه 20 تومن داری بده تا کار این بنده خدا راه بیفته، من هم با اینکه تا آن موقع 40 تومان کار کرده بودم سرم رو کج کردم گفتم:شرمنده، تا الان 10 تومان بیشتر کار نکردم!
-کمی بعد یک پیرزنی به مغازه میآید تا چند بستنی برای نوه هایش بخرد. وقتی بستنی را میگیرد میگوید این که روش نوشته 950 تومن چرا 1000تومن میدی، من هم به دروغ میگم باور کنید خودم هم 950 خریدم 50 تومان سود داره. همش تقصیر دولته هی جنسارو گرون میکنه. وقتی پیرزن از مغازه رفت با خودم گفتم: این پیرزن با اینکه پاش لبگوره برای50 تومان حرص میزنه! آخه کی با این 50 تومن ها مایهدار شده!
- بعد از ظهر یک مشتری چند تخم مرغ و روغن و نمک میخواهد. وقتی به او میگویم 10هزار تومان میشود جیبش را میگردد و 8 هزار تومان پول خورد به من میدهد بعد رو به میکند و میگوید: ببخشید پولم کمه روغن ارزون تر دارید؟ این بار خیلی دلم برایش میسوزد و بهش میگویم باشد بعداً برایم بیاور. برای اولین بار تو امروز خیلی احساس خوبی داشتم.
- در راه برگشت به خانه مدام به این فکر میکردم امروز چقدر کاسبی خوبی انجام دادم. ماشینم را آنطرف خیابان پارک میکنم، در حال رفتن به سمت خانه بودم که ناگهان تلفن همراهم از دستم رها میشود و در وسط خیابان میافتد تا میخواهم آن را بردارم چشم به موتو سواری میخورد...صدایی مهیبی میشنوم....
- لحظاتی بعد خودم را در بیمارستان میبینم. نفسم خوب بالا نمیآید تمام اتفاقات امروز دیروز، حتی اتفاقات بچگیم جلوی چشمم میآید...
- لحضاتی بعد صدای دو نفر را میشنیدم که میگفتند پرونده این مغازه دار هم بسته شد. باید دقیق به اعمالش رسیدگی کنیم.
- نکیر به منکر گفت: باید ببینیم این کاسب در طول این 16425 روزی که در این 45 سال عمر کرده رو به چه صورت گذرونده.
- منکر به نکیر گفت: در این 24 ساعت آخرش 19 ساعت کار بیهوده، 4 ساعت 15 دقیقه کار شیطان پسند و تنها 45 دقیقه کار خدا پسندانه انجام داده. باید ببینیم وزن هر کدوم از کارهاش چقدر بوده. خدا کنه تو پروندش توبه واقعی هم نوشته شده باشه.
......................................................................................................................
- آیا میدانستید در هر ثانیه به طور میانگین 19 انسان بدون هیچ بیماری قبلی بر اثر اتفاق از دنیا میروند!
- شاید نفر بعدی من یا شما باشیم.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
با مشورت های بسیار زیاد به این نتیجه رسیدیم که بریشه همه مشکلات لقمه حرام است برای همین بهترین کار فرهنگی ترویج لقمه حلال در میان مردم است.
از آنجائیکه کاسب ها نقش مهمی را در اقتصاد و حتی فرهنگ مردم ایفا میکنند این برگه در یک کاغذ آ۴ کپی کردیم و در بین مغازه دار های محلمان پخش کردیم.
محض رضای خدا شما هم اگر دغدغه فرهنگی دارید و اگر مایل بودید این برگه را هر تعداد که توانستید بین مغازه دار ها محل خودتان توزیع کنید.
برای دریافت فایل PDF و word این برگه به لینک های زیر مراجعه کنید