حسرت داستان/15
حسرت
۱سال، 2 سال، 10 سال، 20 سال، 30 سال، بعد از 30 سال بالاخره من را از لابه لای کشو پیدا کردند وخاکی را که رویم جمع شده بود را با دستمالی پاک کردند. خوشحال بودم که بعد از سی سال از به وجود آمدنم مورد استفاده قرار میگیرم.
بعد از تمیز کردنم یاسر پسر بزرگ خانواده داد زد: محمد زود باش نوار رو بیار، داره آبرومون میره.
محمد هم با چشمی اشک آلود دوید و سریع من را به سمت یاسر پرت کرد.
یاسر هم مرا داخل ضبط صوت گذاشت و دکمه پخش را زد و صدای قرآنی فضای آنجا را پر کرد.
من که هنوز نمیدانستم قضیه از چه قرار است وقتی چشمهای نمناک و لباس مشکی اطرافیان را دیدم تازه دوزاریم افتاد و فهمیدم که کسی فوت کرده و الان ختم پدر آن خانواده است.
ناراحت بودم، نه از اینکه پدر این خانواده فوت کرده است، بلکه چرا بعد از 30 سال تازه دارند از من استفاده می کندد.
با این موضوع با هزار زحمت کنار آمدم ولی چیزی که مرا بیشتر عصبانی میکرد این بود که چرا کسی به قرآنی که من وسیله پخشش بودم توجهی نمیکرد و هر کسی کار خودش را انجام میداد.
دقت کردم که آیا کسی به این آیات قرآن توجه میکند؟ دیدم نه! انگار صدای قرآن آهنگ غم انگیزی است که طبق عرف و عادت باید در این مراسم پخش شود.
یک لحظه احساس کردم مردی میانسال در میان جمعیت به قرآن گوش میدهد و بلند بلند گریه میکند.خوشحال شدم که بالاخرا یک نفر در این مجلس پیدا شد که به سخن خدا گوش دهد.
خوشحالیم دوامی نداشت چرا که بعد از دیدن عکس آن مرحوم متوجه شدم آن مرد میانسال روح همان مرحوم است که فقط من او را میدیدم!
فریاد آن مرحوم هر لحظه بلندتر میشد..
ناراحت بودم که چرا او مرده و تازه دارد معنی این آیه را میفهمد:
کل نفس ذائقة الموت ثم إلینا ترجعون»
ِهر انسانی مرگ را می چشد، سپس به سوی ما باز
می گردید. (سوره عنکبوت، آیه 57).
اما افسوس که دیگر حسرت فایده ای ندارد
.........................................................................................................................................
*ای کاش قرآن را در تمام لحظات عمرمان جاری کنیم
*ای کاش قرآن خواندمان فقط در ماه مبارک رمضان پر رنگ نباشد بلکه در تمام ایام سال با قرآن مانوس باشیم
*ای کاش قرآن را فقط برای ثواب(پاداش) نخوانیم، بلکه برای صواب(معرفت) بخواینم.
*ای کاش به جای آنکه قرآن را زیاد بخوانیم و هیچ نفهمیم ،کم بخوانیم ولی با ترجه و تفسیر و تدبر بخونیم
خیلی جالب بود وتکان دهنده با اجازه تون من این مطلبو برداشتم.ممنون