باید کاری کرد

وبگاه شخصی حسن عبدالصمد

باید کاری کرد

وبگاه شخصی حسن عبدالصمد

داشتم می رفتم عروسی...(داستان1)

| چهارشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۰، ۰۹:۵۸ ق.ظ | ۳۰ نظر

                                     داشتم می رفتم عروسی...

امروز عروسی پسر برادرم است و من محیای حضور در عروسی. لباسهایی را که از قبل خریده بودم می پوشم و قصد رفتن به آن طرف خیابان می کنم... ماشینی با سرعت به سمتم می آید.صدای مهیبی میشنوم….

 نمی دانم چرا این بار سر از مترو در آوردم! با خودم می گویم خب با مترو بروم عروسی چه اشکالی دارد؟! روی صندلی های ایستگاه نشسته ام تا قطار بیاید ولی کمتر افرادی روی صندلی های ایستگاه می نشینند ! برایم سؤال بود که چرا این افراد روی صندلی های ایستگاه که خالی هستند نمی نشینند ولی وقتی درب قطار باز می شود به سرعت و با ولعی خاص روی صندلی ها می نشینند؟! مگر این صندلی ها چه خاصیتی دارند که اینقدر مردم حرص می زنند؟! راستش خودم هم جزء همین افراد بودم ! با باز شدن درب قطار به طرفین روی صندلی نشستم و طوری به ایستاده ها القا کردم که من پیروز شدم و شما بچه شهرستانیها براتون زوده سر بچه تهروینها رو کلاه بزارید! این احساس غرور دوامی نداشت! پیرمردی جلوی من ایستاد بود. خسته بود و می خواستم جایم را به او بدهم ولی با خودم گفتم من خسته ترم و در ضمن این قدیمیها روغن حیوانی خوردن ولی ما جوانها شیر خشک! پس  حتما اون طاقتش از من بیشتره! بزار وایسه! سربازی که کنارم نشسته بود بلند شد و جایش را به پیرمرد داد تا بلکه من که روبروی پیرمرد بودم خجالت بکشم ولی من سرافراز و سربلند سرم را بالا نگه داشتم و خجالت نکشیدم!

از فال فروش ها به شدت بدم می آمد ولی نمی دانم چرا از دختر بچه ای که فال می فروخت فالی خریدم، حوصله ندارم فال را باز کنم می گذارم برای بعد..

دوست داشتم بیشتر در مترو باشم چون نشستن پشت ماشین پنجاه  میلیونیم خسته ام کرده بود. در این افکارم بودم که بلندگوی قطار گفت: مسافرین محترم ایستگاه پایانی می باشد. لطفاً قطار را ترک نمایید! مثل اینکه در ایستگاه حرم مطهر (بهشت زهرا) همه باید از قطار پیاده می شدند و اگر کسی از این قطار زندگی پیاده نشود به اجبار پیاده اش می کنند. وقتی از مترو بیرون آمدم صدای گل فروش ها را می شنیدم که از مردم می خواستند برای شادی امواتشان گلی بخرند تا امواتشان خوشحال شوند و عذابشان کمتر باشد!

کمی جلوتر رفتم. صدای لا اله الا الله را شنیدم. جنازه ای را تشیع می کردند. چهار نفر زیر جنازه را گرفته بودند. دلم برای آن مرده سوخت و من هم رفتم زیر جنازه را گرفتم. جنازه را به غسالخانه بردند و من ناخودآگاه به آنجا رفتم. مرده را که شخص جوانی بود روی سنگ غسالخانه انداختند و شروع کردند به شستنش.

بدن حس نداشت و محکم به این طرف و آن طرف پرت می شد. صدای شکستن استخوانهایش آزارم می داد. از صورتش خون می آمد. شستنش تمام شد. فردی آمد و همه افرادی را که داخل غسالخانه بودند بیرون کرد ولی به من چیزی نگفت. ترسیدم !به سرعت سمت در دویدم تا در را قفل نکند ولی صدایم را نمی شنید. مثل این که گوشهایش خیلی سنگین بود ولی کور نبود! از جنازه می ترسیدم. از شیشه غسالخانه آن مرده را دیدم. شک کردم. ولی دیگر کاری ازدستم بر نمی آمد چون آن جنازه خودم بودم. با خودم گفتم ای کاش زندگی بدون گناهی داشتم ولی حیف که دیگرحسرت خوردن فایده ای ندارد. ای کاش قبل از مرگم یکبار به غسالخانه می آمدم. یک درصد هم احتمال نمی دادم در جوانی بمیرم! چه آرزوهای بیهوده ای داشتم که اصلاً به دردم نخورد! ای کاش می دانستم که روزانه صدها جوان بدون هیچ بیماری قبلی به طور اتفاقی از دنیا می روند و خوش به حال جوانان با ایمان.... شاید شمایی که داری این داستان را می خوانی نفر بعدی باشی...!

از دنیا هیچ چیز ندارم. فقط آن فالی که روحم  از فال فروش گرفت، بگذار بازش کنم ببینم چه نوشته:

عمر بگذشت به بی حاصلی وبوالهوسی                         ای پسر جام میم ده که به پیری برسی

بال بگشا و صفیر از شجر طوبی زن                             حیف باشد چوتو مرغی که اسیر قفسی

 

 والان چند روزی است که کسی بر سر قبرم نمی آید و قبرم هر شب 5 فریاد می زند.1

من خانه تنهایی هستم با خودتان مونس بیاورید. یعنی نماز شب.

من خانه تاریکی هستم با خودتان چراغ بیاورید. یعنیتلاوت قرآن.

من خانه خاکی هستم با خودتان فرش بیاورید. یعنی عمل صالح.

من خانه گزندگان هستم با خودتان پادزهر بیاورید. یعنی صدقه.

من خانه فقرم هستم با خودتان گنج بیاورید. یعنی کلمه لا اله الا الله-    محمدً رسول الله-     علیً ولی الله

حسن عبدالصمد-فقه وحقوق

 

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

          1-  کتاب نشان از بی نشان ها، مرحوم نخودکی

نظرات  (۳۰)

اقاا
سلام
خیلی متاسفم که فوت شدید
دلم میخواست به حالت کباب 6لیک بخورم ولی فولوس لا موجود
راستی ماشینتو چه کردی بده یه دوری با بچه ها بزنیم
راستی از ارتباطت با اینجا توضیح بده منم بلد بشم
مخلصتیم رفیق روحت شاد
  • جانم فدای رهبر
  • سلام دوست عزیز شما لینک شدید اگر وبلاگ مرا لایق دانستید مرا لینک کنید .
    موفق باشید .
    سلام...زیبا می نویسید...پیروز وموفق باشید
    جالب و تکاندهنده بود
  • شیخ معصومه
  • سلام.
    راجه به هدف خلقت می شه با سوال شروع کرد که مخاطب رو به چالش بکشیم، منتها این طوری طرح باید هدفدار باشه، این که مخاطب بدونه مثلا هفته ی دیگه، پاسخ این سوالات رو می تونه بگیره، یا به یک جا مراجعه کنه یا تماس بگیره یا ...

    مضاعف باشید...
    یا علی



    تشکر


    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
    سلام
    ممنون که به وبم سر زدی
    عیدت مبارک
  • یاداشتهای نفیس
  • سلام اخوی

    از پله بالا رفتن تحقیق شده است پزشکان می گویند از پله زیاد بالا پایین بری ساییدگی مفصل زانو و آرتوروز زانو میاورد. پس حتما از آسانسور استفاده کن
    موید باشید
    یا علی
    سلام!
    بله با کمال میل ولی چجوری می تونم بهتون کمک کنم!
    می شه بیشتر توضیح بدین؟
    سلام


    صبح آینه شما بخیر و خوشی باشه


    به امید روزی که مهدی بیاید ...
    یامهدی
  • یاداشتهای نفیس
  • سلام
    بــــــــــــــــــــــــــروزم
    بـــــــــــــــــــــــــــــیا
    یـــــــــــــــــــــــــــــا علی
    دوباره جمعه وصد بی قراری

    دو باره جمعه و چشم انتطاری ‎ ‎

    تمام جمعه ها را می شمارم

    که کی بر روی چشمم پا گذاری
    سلام.شب به خیر . با مطلب «هیچکس به من نگفت ..» به روزم.دوست داشتید سر بزنید.
    .........................................................................................................
    سلام آدرس وبلاگتون اشتباه بود.
    منتظرم تا بتونم مطلبتون رو ببینم.
    ممنون
    خواهش میکنم,خوشحال میشم کاری از دستم بربیاد براتون انجام بدم,پس هر موقع
    انجام شد خبرتون میکنم,تنها کلمه ی باید کاری کرد رو براتون لوگو بزنم؟
    این وبلاگا رو معرفی میکنم حضورتون.حتماکمکتون میکنن.آخه خودشون توکار فرهنگی هستن.
    http://avaz-e-rod.blogfa.com/
    http://khoram-shahr.persianblog.ir/
    http://www.szareiorg.blogfa.com/
  • نگاربارانی
  • سلام
    انشاالله اگه بتونم.
    البته من ساکن خرمشهر هستم
    سلام,ممنون,خواهش میکنم,سعی میکنم انجام بدم,زیاد وقت نمیبره ولی باید یه تعدادی بزنم تا از توشون انتخاب کنید,دقیقا برای کی میخواید؟
  • حزب الله313
  • داداش اگه یاهو مسنجر داری بیا باهم بیشتر الان صحبت کنیم
    m.hezbollah313
    ولی اگه نداری خب چه جور باید پخشش کنیم به چه صورت چه جوری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    تو کجاها
    پشتیبانتون کیه
  • حزب الله313
  • بزرگوار سلام
    چه جوری می تونم بهتون کمک کنم؟
  • شیخ معصومه
  • سلام.
    هر کاری بر بیاد، کوتاهی نمی کنیم.

    مضاعف باشید...
    یا علی
    سلام می خواستم به خاطر نوشته زیباتون تشکر کنم چون توجه خیلی از بازدید کنندگان را جلب کرد .قلم خوبی دارید.خوشحال می شم با شما همکاری کنم .ولی به چه طریقی ؟ببینم می تونم همکاری کنم یا نه ؟
  • حزب الله313
  • وسلام نام خداست
    خسته نباشید خدا قوت
    عیدتون نیز مبارک باشه
    انشاالله در این روز عزیز حاجت روا شوید
    بیایید حتما تو نظر سنجی حزب الله313 شرکت کنید و همین طور نظرتون رو در مورد لوگو جدیدمون بگید
    منتظرحضورتون هستیم
  • نگاربارانی
  • سلام.
    ممنون ازحضورتون.
    عید قربان مبارک باشه.
    پاینده وسرفرازباشید
    التماس دعا
  • هادی تلنگر
  • سلام
    جالب بود
    : زندگی‌تان به زیبایی گلستان ابراهیم و پاکی چشمه زمزم…

    عید سعید «قربان»، جشن «تقرب» عاشقان حق مبارک!!!
    مطلبی گذاشته ایم با عنوان:ما اهل کوفه…
    سریال مختارنامه را با زمان حال مقایسه کرده ایم!

    عده ای مخالف و عده ای موافق داشته ایم.

    شما چه طور؟ موافقید یا مخالف؟

    یه کلام شما ولایتی هستید یا خیر؟

    بیایید نظر خود را به صورت کاملا آزاد بیان کنید!
    و در آخر ببینم چه کسانی در این مملکت حرف اول را می زنند؟
    راستی برای این بحث تبلیغات زیادی هم انجام شده !و هر شخصی چه موافق و چه مخالف در این بحث شرکت می کنند!
    یا علی
    لبیک یا امام خامنه ای…
  • شیخ معصومه
  • سلام.
    تکان دهنده و تاثیرگذار!

    با مطلب
    ده روز با رهبر
    به روزم

    مضاعف باشید...
    یا علی
    سلام!
    ممنونم از حضورتون و سپاسگذارم از توصیتون، متاسفانه ساکن تهران نیستم!
    در ضمن مطلبتون خیلی آموزنده بود، خوش به حال آنانکه با اعمال شایسته و روباز از این دنیا عزم سفر میکنند ...
    در زلال آفتاب نگاه خداوند، قنوت عشق را عاشقانه به زمزمه می نشینیم، در روز عرفه که سجاده ای به وسعت هستی گسترده است ...
    التماس دعا
    سلام خدا قوت
    مطلب زیبا و تاثیر گذاری بود
    دعا بفرمایید ما را
    اللهم احفظ سیدنا و قائدنا و مولانا سید علی الحسینی الخامنه ای

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">