علی اصغر های قرن 21
علی اصغر های قرن 21
پدر به سرعت از تاکسی پیاد میشود، گل و شیرینی را به زمین میاندازد و دوان دوان به سمت به خانهاش میدود. گازهای سمی همه جا را فرا گرفته است.چشمش به بدن بی حس همسر و و چشمان بسته و معصوم فرزندش میافتد...
اپیزود اول:
فرماندهاش به او دستور میدهد تا به مردم شلیک کند، اما جواد این کار را انجام نمیدهد. فرماندهاش او را تهدید میکند که اگر شلیک نکند او را به زندان خواهد فرستاد. ولی جواد باز هم شلیک نمیکند چرا که نقطهای که فرمانده به او گفته بود تا شلیک کند، کودکی بود که در آغوش مادرش خوابیده بود.
جواد سه ماه است که در زندان به سر میبرد. او در روز عاشورا متوجه میشود که همسر باردارش دختری را به دنیا آورده است. خیلی تلاش میکند تا هنگام بدنیا آمدن فرزندنش کنار همسرش باشد، اما مدت زندان او تا 5 روز دیگر ادامه داشت. جواد لحظه شماری میکند تا این پنج روز هم به پایان برسد و چهره میوه دلش را از نزدیک مشاهده کند. روز موعد فرا میرسد. وسایلش را داخل کیفش میگذارد و به سمت خانه میرود.
اپیزود دوم:
مادر آن شب نتوانست بخوابد چرا که مشتاقانه منتظر همسرش بود تا اشتیاق پدری را بعد از دیدن دخترش ببیند. فردا صبح صدای شلیک گلولهها فضای محله «بلاد القدیم» را پر میکند. مادر از خانه بیرون نمیآید تا مبادا فرزندش آسیبی ببیند. اما نیروهای آل خلیفه با شلیک گاز های سمی فضای خانه را آلوده میکنند.
گازها هر لحظه بیشتر بیشتر میشود. مادر سراسیمه و نگران پارچهای را روی صورت ساجده 5 روزه میاندازد تا این گازها کمتر به او آسیب برساند، اما شدت گاز های سمی به حدی است که دیگر خود مادر هم دچار سرفه های شدید میشود. مادر اشک میریزد و دعا میخواند. صدای گریههای ساجده گاهی قطع میشود، مادر ترسیده بود، مادر فریاد میزد، کودک 5 ساله تاب این گازهای سمی را نداشت.
ساجده چشمانش را به مادر میدوزد و آرام آن را میبندد، مادر سراسیمه سرش را بر روی قلب کودک میگذراد، صدای تپشهای ریز و تند قلب ساجده را نمیشنود، مادر از حال میرود.
دو ساعت بعد:
پدربا جعبهای شیرنی و یک دسته گل سوار بر تاکسی میشود تا زودتر به خانه بیاید. جواد در طول مسیر مدام به این فکر میکند که دخترش بیشتر شبیه به خودش میباشد یا شبیه یه همسرش. کمی نزدیک که میشود از لا به لای تجمع مردم، دودی را در اطراف خانه خود مشاهده میکند؛ دلش شور میزند.
به سرعت از تاکسی پیاد میشود، گل و شیرینی را به زمین میاندازد و دوان دوان به سمت به خانهاش میدود. دود همه جا را فرا گرفته است. پدر با سختی وارد خانه میشود.
چشمش به بدن بی حس همسر و و چشمان بسته و معصوم فرزندش میافتد...
فردای آن روز:
مادربه همرا پدر با اشک هایشان ساجده عزیزشان را غسل میکنند و کفن کوچکی را به دور میوه عمرشان میپیچند.
پدر و مادرساجده قبل از به خاک سپردن ساجده، بالای سر فرزندشان مینشینند و زیارت عاشورا میخوانند...اسلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین...
کل یوم عاشورا:
این داستان واقعی، روایتی است از حمله نیروهای آل خلیفه به شیعیان بی گناه بحرینی.
ساجده فیصل 5 روز بعد از به دنیا آمدنش در 15 محرم سال1390، بر اثر گازهای سمی نیروهای آل خلیفه به شهادت میرسد.تا نشان دهد که هنوز عاشورا جاری است و نبرد یزدیان و حسینیان زمان هر روز تکرار میشود.
او به شهادت رسید تا به جهانیان بگوید که حقوق بشر از نگاه غرب، تنها به انقراض رسیدن فلان حشره و یا کشته شدن سگ حاکمان غربی واکنش و بیانیه صادر میکند و در مقابل کشته شدن هزاران کودک فلسطینی، عراقی، افغانی، بحرینی و دیگر مناطق جهان، سکوت را بر فریاد ترجیح میدهد و خم ابرو نمیآورد.
او به شهادت رسید تا نشان دهد که فدائیان علی اصغر در قرن 21، زیر بار ذلت دشمنان استعمارگر نمیروند و تا آخرین قطره خون برای پیروزی حق بر باطل تلاش میکنند.
«الهم عجل لولیک الفرج»
حسن عبدالصمد
- ۹۰/۰۹/۲۶
سبک نوشتنتون خاصه!!!!!!!!!
تقریبا همه ی مطلبارو خوندم
برام جالب بود
اگه مایل به تبادل لینک هستید منو با نام وبم لینک کنید
با اجازه من شمارو با نام وبتون لینک میکنم
منتظرم